کانون بحث هرمنوتیک فلسفیِ گادامر مسئله فهم و بهنحو دقیقتر، نحوۀ رخدادِ فهم در مواجهۀ ما با جهان همچون یک «متن» است. گادامر درصدد پدیدارشناسیِ فهم، بیان شرایط
... طِ امکانِ فهم و چگونگیِ رخ دادنِ آن است. ادعای تحریکبرانگیز او این است که «هرگونه» مواجهۀ ما با جهان، که از آن به فهم (یا تفسیر) تعبیر میکنیم، با وساطت زبان انجام میشود. فرایند تفسیر همانا فهمِ زبانیِ ما از جهان است. جهانشمولیِ این درک زبانی از جهان تا آنجاست که حتی در مواقعی که بهظاهر زبان «تعلیق» میشود، باز برای بحث از این نارسایی ناچاریم که به خود زبان پناه ببریم. این یکی از ابعاد «رازآلودِ» زبانمندی آدمی است. بُعد دیگر به این واقعیت بازمیگردد که زبان همانند جهان هیچگاه بهطور کامل تن به «عینیتبخشی» نمیدهد و بهمث5ابه یک کلِ یکپارچه به آگاهی ما داده نمیشود، چراکه خودش شرط هرگونه آگاهی و فهم است. پرسشهایی که محور بحث این نوشتار را تشکیل میدهند، بدین قرار است: آیا گادامر با تأکید بر درهمتنیدگیِ زبان و فهم (زبانمندی فهم)، صرفاً میکوشد همان ادعای دیرینه در باب نسبت زبان و تفکر را به ما یادآوری کند، یا ادعایِ بنیادیتری در ذهن دارد؟ آیا او با تمرکز بر زبانمندی ذاتیِ فهم آدمی میخواهد ناکرانمندی مرزهای زبان را به ما گوشزد کند یا بر مرزها و محدودیتهای آن تأکید دارد؟ نهایتاً اینکه این ناسازگاری ظاهری در عبارات گادامر را چگونه میتوان حل کرد که یکبار فهمِ زبانی و ویژگی زبانمندی را به خود انسان هنگام مواجهه با جهان نسبت میدهد و یکبار بهشیوۀ پدیدارشناختی، زبان را «زبانِ خود چیزها» میداند؟ ما در طی این نوشتار، ضمن روشننمودنِ دلالت زبان و فهم و نسبت آنها با هم نزد گادامر، کوشیدهایم به پرسشهای مذکور بهنحو ضمنی پاسخ دهیم با تأکید بر اینکه مقصود گادامر از زبانمندی به صرف به قالب کلمات درآوردنِ (به بیاندرآوردن) تجربهها محدود نمیشود، بلکه این امر تنها نمود بیرونی و انضمامیِ بُعد زبانمندیِ فهم ما را شامل میشود.
بیشتر