شاید مهمترین مسأله زبان دین، موضوع «معناداری، ارجاع، و شأن معرفتشناختی گزارههای دینی» است؛ به این معنی که آیا گزارههای دینی، بهویژه گزارههای مربوط به خدا
... اوند و ویژگیهایش، معنادار، ارجاعدهنده، و حکایتگر امور واقع هستند یا خیر؛ و آیا زبان دین، معرفتزاست یا غیرمعرفتزا؟ در پاسخ، میتوان گفت با یک تقسیمبندی کلی، فیلسوفان دین به دو دیدگاه معتقدند: بنا به دیدگاه نخست، برگرفته از دیدگاه ویتگنشتاین متقدم و حلقه وین، گزارههای دینی، مهمل و فاقد معنا هستند. دیدگاه دوم که زبانِ دین را زبانی معنادار میداند، به دو گروه تقسیم میشود: گروهی زبان دین را معرفتبخش و گروهی غیرمعرفتبخش میدانند. از مهمترین نظریههای گروه دوم، نظریه «نمادین بودن زبان دین»، صورتبندی شده توسط پل تیلیش است. در این مقاله، پس از توضیح این نظریه و مهمترین نقدها علیه آن، به تفسیر تعدادی از آیات قرآن میپردازیم که به نظر شش مفسر مطرح در این مقاله، طبرِسی، زمخشری، فخر رازی، قشیری، میبدی، و طباطبایی، از جمله مواردی در قرآن هستند که در آنها از زبان نمادین استفاده شده است. نتیجه پایانی مقاله این است که به رغم همه اشکالات وارده به فرض نمادین بودن زبان دین، گزیری نیست مگر آنکه فرض کنیم دستکم بخشی از عبارتها و واژههای بهکار رفته در قرآن معنای نمادین دارند، و حکایتگر واقعنمایانهای از عالم نیستند.
بیشتر