یکی از مباحث مطرح در فلسفه دین، مسألۀ خاستگاه دین است. این مسأله از منظرهای متفاوتی چون جامعهشناختی، پدیدارشناختی و روانشناختی مورد بحث قرار گرفته است. روان
... نشناسي دين به بررسي پديده دينداري از منظر روانشناختي ميپردازد. ورای حقیقت داشتن یا نداشتن دین، چه انگیزهها و عواملی روانشناختی در طول تاریخ و در حال حاضر، انسان را به سوی پذیرش یک دین و التزام به تعالیم و دستورات آن سوق داده است؟ اریک فروم یکی از مهمترین روانشناسانی است که در این رساله دیدگاه او در باب خاستگاه روانشناختی دین را مورد مطالعه قرار میدهیم. اریک فروم روانشناس مکتب فرانکفورت و متأثر از فروید و مارکس است. وی قلمرو دین را به کارگردهای سهگانه منحصر میسازد و میگوید: دین برای همه بشریت به مثابۀ تسکین آلام و رنجهای زندگی است؛ برای غالب افراد، چونان مشوقی برای پذیرش موقعیت طبقات آنها و برای اقلیت مسلط، پناهگاهی است که آنها را از گزند زیردستان دور میدارد. به باور وي، دو عامل سبب گرايش به دين است: يکي دستيابي به نگرش مشترک و ديگري يافتن کانون سرسپردگي است. وي اديان را به دو دسته ادیان خودکامه و انسانگرا تقسيم ميکند و در ضمن آن، علت گرايش به هر دو را امري مشترک ميان آن-ها ميداند و تأثير اديان انسانگرا را در تأمين نيازهايي که به خاطر برآورده ساختن آنها به دين تحقق يافته است، بيشتر ميداند و بنابراين نيازمندي انسان به آنها را عميقتر ميانگارد، اگرچه کاستيهاي متعددي را نيز براي آنها يادآوري ميکند.وی پوچی و بیهودگی و از خودبیگانگی انسان و بیمعنا داشتن جهان در اثر فروپاشی دین و جایگزینی روانکاوی به جای دین از سوی فروید را مورد نقد قرار میدهد. فروم به بیگانگی انسان از خود تأکید میورزد و میگوید: آنچه واقعاً اصول دینی را تهدید میکند، نه روانشناسی است و نه هیچ علم دیگر؛ بلکه بیگانگی و بیتفاوتی وی نسبت به خویشتن و اطرافیان است که ریشههای آن در تمامی فرهنگ غیر دینی ما قرار دارد. اریک فروم دین را سبب رستگاری و بالاترین هدف زندگی بیان می کند؛ اما نه این که خداوند به صورت «مدیر عامل کاینات» درآید و تنها نمایش زندگی را اداره کند و هرگز او را نبینیم، ولی به رهبری او ایمان آوریم. خلاصه سخن آن که فروم با نگرش کارکردگرایانه، گستره دین را در امید بخشی، معناداری زندگی و مانند آن خلاصه میکند. اما دیدگاه وی در باب روانشناسی دین و خاستگاه آن جای نقد دارد. اولاً اریک فروم تنها به بخشی از کارکردهای دین توجه نموده و از کارکردهای دیگر فردی و اجتماعی دین غفلت کرده است. در بیانی که داشته است در حقیقت به بخشی از آثار دین اشاره کرده و مطلب را کامل نکرده و به جواب نهایی نرسیده است. فرضيههای فروم براي تبيين عوامل پيدايش دين و گرايش به آن نارساييهاي بسيار دارند، چرا كه هيچ دليل قابل پذيرشي ندارند و گمانههايي غير مدلّلند. مسؤوليتگريزي عامل گرايش به دين نيست بلكه عامل دينگريزي است؛ زيرا دين خود مسؤوليتآور است. انسان، آزاديگريز نيست بلكه آزاديطلب است. اشکال دیگر این که، دینشناسی فروم، همانگونه که در کتاب جزماندیشی مسیحی او هویداست منحصر به دین مسیحیت است.
بیشتر