چکيدهی قسمت اول:
وحدت درونی اديان بدين معنا است که حقيقت الهی (که متعالی نيز هست) در همهی اديان الهی يکسان است و هر بار به صورت يکی از اديان متجلی میگردد.
... . جوهر اوليهی همهی اديان، همان مطلقِ «کلام خدا» است و چندگانگی صور، ناشی از محدوديت ذاتی صورت است، که گاهی نيز جنبههايی از يک صورت در تضاد با جنبههايی ديگر خواهد بود. ولی صور، هر چند گوناگون و مختلفاند در «ذات ذات» خود، يک چيزند و آن حقيقت، بیچون و به بيانی ديگر، بیرنگ است. جوهرِ نور رنگی خاص ندارد و متجلی نيست، چون بخواهد متجلی شود بايد رنگی به خود بگيرد. از اينرو، هم «هست بی رنگی اصول رنگها» و هم
«چونکه بیرنگی اسير رنگ شد
موسیای با موسیای در جنگ شد».
به عبارت ديگر، يگانگی و وحدت درونی اديان، ناشی از ايمنانس يا حضور ذات الهی در رکن يا کنه هر تجلی (يا همان تشبيه در اصلاح عرفان اسلامی) است و کثرت صور دينی، به علت ترانساندانس يا تعالی ذات الهی نسبت به آفرينش يا حتی نسبت به هر تعين (يا همان تنزيه در اصطلاح عرفان اسلامی) است. در ازوتريسم سخن از تعالی حقيقت (همان وحدت درونی) است؛ در حاليکه متعلَّق اگزوتريسم هر بار جلوهی خاصی از اين حقيقت يگانه است.
تبلور آنچه اين وحدت درونی را تشکيل میدهد همان است که شوئون از آن به حکمت خالده (Sophia perennis) ياد میکند و کلمهی متافيزيک نزد او مترادف با آن است و نبايد آن را با «فلسفه» به معنای رايج و تقريبی آن يکی دانست. حکمت خالده، علم اصول اونتولوژيک و اساسی عالم است؛ علمی تغييرناپذير، همانگونه که اين اصول لايتغير هستند، و بهخاطر کليت و خطاناپذيريش فطری. همچنين میتوان آن را دين حنيف (Religio perennis) ناميد تا به جنبهی عملی اين حکمت و در نتيجه به جنبهی عرفانی و سير و سلوکی آن اشاره شود. درک کامل حکمت خالده بسی فراتر از پذيرش تئوريک آن است و به تحقق معنوی (spiritual realization) میانجامد. در اينجا مراد همان درک توسط عقل کلی (intellect) است که در اصطلاح عرفانی به «اتحاد عاقل با معقول» از آن تعبير میشود. عقل کلی را نبايد با عقل جزئی يا (reason) يکی گرفت. در اصل راسيوناليسم چيزی جز محدود کردن درک ما به قوهی عقل جزئی (ratio) نيست و از اينجاست که فلسفه، پس از دکارت، تبديل به بازیهای فکری شده و به قول گنون، هر سيستم فلسفی تصويری از محدوديتهای ذهنی فيلسوف مورد نظر است. البته در الهيات هر دينی نيز نقش عقل، که در عرفان به آن چشم دل میگويند، ناديده گرفته میشود. ولی آنچه الهيات را از فلسفه راسيوناليستی و مادون آن ممتايز میگرداند اين است که الهيات اصول پايهی خود را از وحی میگيرد و بدين ترتيب، اساسی قابل اطمينان -و ضروری- برای ساختار سيستم فکری دين خود اتخاذ میکند. شوئون میگويد: پيامبر يا اوتار عقل کون کبير است و عقل پيامبر کون صغير.
بیشتر