هدف اصلی این پژوهش تدوین و صورتبندی نظریه معنای تیلیش است. تیلیش در سراسر آثار خود مکرراً به اصطلاح معنای غایی ارجاع میدهد و هدف خود از طرح مباحث کلامی را غل
... لبه بر بحران بیمعنایی ذکر میکند. به همین دلیل پروژه تیلیش را باید حول محور مفهوم معنا ملاحظه کرد و باقی مباحثی که در آثار او طرح میشوند میبایست در امتداد این نقطه مرکزی فهمیده شوند. بر اساس این دریافت اولیه، در این رساله تلاش شد تا برای نخستین بار نظریه معنای تیلیش صورتبندی شود و عناصر فکری دخیل در معنای غایی هر یک در رابطه با پروژه کلی معنا در یک ساختار کنار هم قرار گیرند تا نقش هر کدام از آنها و رابطه فیمابینشان در طرح کلی معنا مشخص شود. اصلیترین مفاهیم مورد استفاده تیلیش، همانطور که در رساله آمده همبستگی، بنیاد و مشارکت است. در این رساله سعی بر این است که این مفاهیم در چارچوب نظریه معنا قرار گرفته و به یک روایت منسجم از نظریه معنای تیلیش برسیم. در ابتدا نظریه همبستگی را بهعنوان چارچوب اصلی تفکر تیلیش توضیح داده و در ادامه نظریه معنای تیلیش در قالب رابطه صورت و محتوا در پدیدارشناسی تبیین میگردد. این تصور از معنای غایی، یک نگاه انتزاعی به معنای غایی است که بیشتر به جنبه شناختی آن توجه دارد (زیرا در آن ابژه به نوئما تقلیل داده میشود). اما این رابطه انتزاعی برای اهداف کلامی تیلیش قانعکننده نیست. برای رسیدن به رابطهای انضمامی بین انسان و الوهیت باید عناصری از تفکر تیلیش پررنگ شوند که به او اجازه میدهند انسان و امر الوهی را بهعنوان دو عنصر هستیشناختی به هم پیوند داده و در رابطه همبستگی قرار دهد، این امر به کمک نظریه بنیاد میسر میشود. در امتداد بررسی نظریه بنیاد به ایده مهمی در تفکر او اشاره میشود که بر اساس آن بنیاد با وحی یا مسیح یکی است. مسیح همان روح الوهی است که در جهان حضور دارد و با مشارکت در آن میتوان به معنا رسید. وحی بهعنوان بنیاد معنا برای اینکه بتواند منجی اگزیستانس باشد، باید در تاریخ حضور داشته و به جریان کلی تاریخ معنا دهد. تاریخیبودن معنا جنبهای از مفهوم همبستگی است زیرا وحی (یا روح الهی) با حضور در تاریخ قادر میشود که به پرسشهای اگزیستانسیال مختص هر دوره از تاریخ پاسخ دهد و معنای هر دوره از تاریخ را به مقتضای شرایط زمانه اعطا کند. وحی هم تاریخی است و هم تاریخی نیست و بدین ترتیب بنیاد معنای تاریخ است. اکنون این پرسش مطرح میشود که مشارکت تاریخی-انضمامی در بنیاد معنا یا همان معنای غایی چگونه میسر میشود. در این قسمت جنبه هرمنوتیکی تفکر تیلیش راهگشاست. حضور مسیح در اجتماع ایمانی کلیسا، که بدن مسیح است، مؤمنین را به معنای غایی میرساند. این مشارکت در اجتماع کلیسا که حامل حضور تاریخی مسیح است، از راه آیینها ممکن میشود. در این جا برای اینکه سازوکار رسیدن به معنا از طریق مشارکت در آیین را توضیح دهیم از مفهوم بازی کمک گرفته شده است. مشارکت بازیگون در آیین انسان را به فهم معنای غایی آیین میرساند. بازی در هرمنوتیک شاهتهای بسیاری با دیدگاه تیلیش درباره مشارکت دارد زیرا در هر دو انسان از خود برون شده و در آیین مجذوب شده و نهایتاً با حقیقت یکی میشود. در پایان سعی شده تا رهیافتهای فصول قبلی در قالب نظریه معنای تیلیش با هم جمع شوند. در این بخش مفهوم نماد که یکی از مضامین تعیینکننده معنای غایی است مطرح میشود. ابتدا نشان داده میشود که در سیر فکری تیلیش معنای پدیدارشناختی که جنبه هستیشناختی را فرومیکاهد کنار رفته و معنای انضمامی که انسان را درگیر کرده و او را در یک جریان تاریخی و عینی به معنای غایی میرساند، جای آن را میگیرد. اما قضاوت نهایی درباره نسبت انسان با معنای غایی باید در پرتو مفهوم نماد انجام شود که بر اساس آن جنبه اگزیستانسی-بشری باید از معنای غایی نفی شود تا این معنا بر حقیقتی همواره فرارونده دلالت کند. این حرکت، موجب ضعیفشدن جایگاه انسان در همبستگی انسان-خدا میشود و آن را از رابطهای دوطرفه خارج کرده و تبدیل به فرآیند یکطرفهای میکند که در آن معنا از بالا به پایین نازل میشود و فهم اگزیستانسیال انسان را به لرزه میاندازد، بیآنکه خود را با چارچوب اگزیستانسیال وفق دهد. بنابراین در نظام تیلیش، نه تنها همبستگی متعادل و دوطرفه نیست بلکه به نظر میرسد یکطرفه شدن رابطه انسان و خدا با مقصود او که خدا باید پاسخی به پرسشهای اگزیستانسیال باشد، منافات دارد.
بیشتر