زبانورزی» کنشی ارتباطی است که کاربردی معین داشتهباشد. «معنا» همان کاربرد معین ارتباطی است. خاستگاه معنا زندگی اجتماعی است. حتا مفهومهای ذهنی هم در بستر اجتم
... ماع پدید میآیند. از آن رو که خاستگاه زبان جامعه است پس زبان خصوصی یعنی زبانی که آنچنان تخصصی است که کاربر آن نمیتواند آن را به دیگری بیاموزد ممکن نیست. به عبارت دیگر زبان خصوصی عبارتی متناقضنما است. معنا از آن رو که معین است پس الگو دارد. ویتگنشتاین به جای اصطلاح الگوی معناداری یا زبانورزی گاهی از اصطلاحات دیگری چون منطقِ زبان، گرامر (دستورِ) زبان، گرامر (دستورِ) ژرفِ زبان و قواعد زبان استفاده میکند. ویتگنشتاین زبانورزی را از آن جهت که کنش است و قاعدهمند است، همانند بازی میانگارد. او سادهترین گونههای زبان را «بازی زبانی» مینامد. هر بازی زبانی بهتنهایی زبانی کامل است. از بههمپیوستنِ بازیهای زبانی ساختارهایی کلان شکل میگیرد. میتوان به این ساختارها به گونههای متفاوتی نگریست. اگر به فرم این ساختارها نگریسته شود، زبانهای فارسی، انگلیسی، عربی و... دیده میشوند اما اگر در کارکرد این ساختارها دقّت شود، زبانهای علم، فلسفه، دین و... به چشم خواهد آمد. زبانآموزی یادگیری یک فن است. هر کاربر زبان ممکن است که در زبانها و بازیهای زبانی گوناگونی مهارت داشتهباشد. الگوهای معناداریِ فنونِ زبانورزیِ یک کاربرِ زبان «شکل زندگی» او نامیده میشوند. به بیان دیگر، این الگوهای معناداری به زندگی وی شکلِ معنادار میدهند. کسی که هنوز زندگی اجتماعیای نداشتهاست؛ از جمله نوزادان، زندگیشان شکل یا همان الگوی معناداری ندارد پس هنوز در آن هیچ معنایی در کار نیست. با آغاز کردن زندگی اجتماعی بهتدریج الگویی جهت معنا پدید میآید. فیلسوف الگوهای معناداری را توصیف میکند. شکل زندگیای که بیان شدهباشد «جهانتصویر» نامیده میشود. الگوی بیانناشدۀ زبانورزی از جنس اطمینان است، اطمینان در «زبانورزی کردن به گونهای خاص». این اطمینان، در زبان دین «ایمان» نامیده میشود. مراد از «دین» آن چیزی است که در زبان روزمرّه به طور رایج دین نامیده میشود. بیان کردن الگوی معناداری یعنی این که گزارههایی گفته شود که گویای همان شیوۀ مورد اطمینان زبانورزی باشند. این گزارهها بنیاد توجیه دیگر گزارهها هستند. چنین گزارههایی در زبان دین «باورهای ایمانی» نامیده میشوند. فیلسوف در جایی میتواند به توصیف الگوی معناداری بپردازد که دو بازی زبانی بهرغم شباهت ظاهری، کارکرد متفاوت داشتهباشند پس فیلسوف نمیتواند همۀ شکل زندگی را بیان کند. فیلسوف به بیان این تفاوتها میپردازد تا از کاربست اشتباه زبان جلوگیری کند. همچنین بیان الگوی معناداری به آموزش زبان کمک میکند. افزون بر این از آن رو که توجیه نظری دانستهها در گزارههای گرامری به پایان خود میرسند، بیان این الگو توجیه نظری کامل دانستهها را ممکن میکند. «گفتوگو» کنش متقابل زبانیای است که فایدهای بر آن مترتب باشد. البته جهت گفتوگو اشتراک در «مفاهیم» بسنده است لیکن اشتراک در «داوری» میتواند شکلگیری گفتوگویی در قالب پرسشوپاسخ را ممکن کند، حال اگر میل به ادامۀ پرسشوپاسخ در پرسشگر به طور مداوم وجود داشتهباشد، این گفتوگو در پاسخهایی از جنس گزارههای گرامری پایان مییابد وگرنه گفتوگو به طور کمالنایافته به آخر میرسد پس لازمۀ داشتن یک گفتوگو آشکارسازی باورهای گرامری از طریق فلسفیدن نوویتگنشتاینی نیست لیکن آشکارسازی این باورها امکان «استدلال کامل» را فراهم میکند. شکل زندگی در نسبت با «واقعیتهای زندگی» است پس دگرگشتِ واقعیاتِ زندگی شکل زندگی را هم ممکن است دگرگون کند پس از آن رو که واقعیات زندگی متغیّرند، شکل زندگی پویا است. تغییر واقعیات زندگی گاه سبب میشوند که کاربر زبان مهارت خود در بازی زبانیای را از دست بدهد لیکن در بازیای تازه مهارت یابد. کاربرِ زبان نمیتواند با ارادۀ مستقیمِ خود همانند اراده کردن در تکان دادن دست خود، شکل زندگی خود را دگرگون کند اما از آن رو که شکل زندگی در نسبت با واقعیات زندگی است، فرد کاربر زبان میتواند با ارادۀ تغییر این واقعیات، درنهایت، شکل زندگی خود یا دیگری را دگرگون سازد. این همان روندی است که تبلیغ دینی دارد. «مبلّغ دینی» کاری میکند که ایمان که شکلی برای زندگی است در دیگری شکل بگیرد. به بیان دیگر، مبلغ دانستههایی تازه نمیآموزاند بلکه شکل زندگی دیگری را با ترفندهایی از جمله «خطابۀ شورانگیز» دگرگون میکند و فهمِ دیگری را از شالوده و از نو میسازد. البته تبلیغ دینی فقط گاهی شکل گفتوگو را دارد یعنی این که دوسویه است و گاهی شکل موعظۀ یکسویه به خود میگیرد. «فیلسوفان دین» که با فلسفهورزی خود در دین، الاهیات توصیفی یا همان شکل زندگی دینی را بیان میکنند، میتوانند در حوزۀ تخصصی خود به گفتوگوی برهانی بپردازند. همچنین «دینداران»ی که از وصفهای شکلِ زندگیِ دینی یا همان باورهای بنیادیِ دینیِ خود و دیگری خبر دارند، میتوانند بر اساسِ مبانیِ مشترکِ همدیگر با هم به گفتوگوی برهانی کامل و بر اساسِ مبانیِ متفاوتِ همدیگر به گفتوگوی جدلی بپردازند. البته همانطور که گفته شد شرط شکلگیری یک گفتوگو، بیان گزارههای گرامری نیست پس «دیندارانی که فلسفهدان نیستند» هم در صورت اشتراک در مفاهیم میتوانند با هم گفتوگو داشتهباشند و اگر که در داوری و توجیه هم اشتراک داشتهباشند این گفتوگو میتواند قالب پرسشوپاسخ برهانی هم به خود بگیرد اما گفتوگوی جدلی و کمال گفتوگوی برهانی نیاز به فلسفیدن دارد تا مبانی زبانورزی دو طرف گفتوگو، تا اندازهای، بر ایشان آشکار گشتهباشد. گفتوگوی جدلی است که امکان گفتوگوی استدلالی میان دو فرد با شکلهای دینداری بسیار متفاوت را فراهم میکند. البته تبلیغ دینی هم میتواند چنین کارکردی داشتهباشد.
بیشتر