معنای زندگی از مسائل اساسی حیات انسانی است. این مسئله از چند دهۀ گذشته تا کنون حوزۀ مطالعاتی نسبتاً مستقلی را به خود اختصاص داده است. مسئله مزبور از ابعاد مختل
... لف قابل بررسی است، برساخته بودن معنای زندگی و یا عینیت قائل شدن برای آن ورای ساخت فردی و اجتماعی، دیدگاههای مختلفی را در بین اندیشمندان رقم زده است؛ آیا انسان برای زندگی معنایی فرا میافکند یا عالم لبریز از معناست و کافی است انسان زندگی خود را با آن هماهنگ کند تا زندگی معناداری داشته باشد؟ این نوشتار دیدگاه پیتر برگر و علامه محمدتقی جعفری را از این جهت مورد مقایسه قرار میدهد. این تحقیق با نوعی روش هرمنوتیک که از جان پلامناتز الهام گرفته انجام شده است. نتایج پژوهش نشان میدهد، علیرغم آنکه پیتر برگر و محمدتقی جعفری قرابت بسیاری در تحلیل معنا در پرسش معنای زندگی دارند و به دین نقشی محوری در معنابخشی زندگی میدهند؛ از جهت برساختی و کشفی بودن معنای زندگی دیدگاه متفاوتی دارند. برگر معنای زندگی را برساختی اجتماعی میداند و در مقابل جعفری معنا را امری عینی میداند که انسان میتواند باهماهنگ شدن با هستی، آن را جذب کند. این تفاوت ریشه در اختلاف مبانی انسانشناسی، ارزششناسی و روششناسی آن دو دارد
بیشتر