ترجمه ماشینی :
موضوع آخرت شناسی عموماً به حوزه الهیات محدود می شود. با این حال، این موضوع بر بسیاری از زمینه های دیگر مانند سیاست و تاریخ تأثیر گذاشته است. ای
... ین پایان نامه به بررسی این سوال می پردازد که چرا آخرت شناسی موضوع بحث در فلسفه قرن بیستم باقی مانده است. مفاهیم مرتبط با آخرت شناسی، مانند پایان زمان و امید به عصر اتوپیایی در آینده، تا حد زیادی در میان روشنفکران در عصر مدرن پیشفرض باقی ماندند. اما مارتین هایدگر، نیکلای بردیایف و هانس بلومنبرگ در فلسفه های خود به صراحت به این موضوع پرداختند. انگیزه این مطالعه عبارت هایدگر است که «خود هستی ذاتاً معاد شناختی است» که نشان دهنده مرکزیت سوژه در درک او از هستی است. این بیانیه به این پرسش منتهی شد که آیا آخرت شناسی نقش بیشتری در تفکر غربی ایفا می کند؟ همچنین این پرسش را در مورد رابطه میان آخرت شناسی و موضوعات فلسفی دیگر مانند غایت شناسی مطرح کرد. به دلیل انبوهی از مفروضات مربوط به معنای آخرت شناسی، فصل اول تعاریف کاری اساسی را ارائه می کند. برای به دست آوردن درک کافی از موضوع و پرداختن به استفاده از این اصطلاح در میان سه فیلسوف، لازم بود ببینیم که آخرت شناسی در اندیشه غربی چگونه درک می شود و بر اساس آن عمل می شود. فصل دوم به تاریخ معاد شناسی در غرب می پردازد و به این نتیجه می رسد که دو جریان کلی از اندیشه آخرت شناختی وجود دارد که توضیح می دهد چرا همچنان موضوعی برای فیلسوفان معاصر باقی مانده است. فصل سوم تا پنجم به چگونگی استفاده از آخرت شناسی توسط هایدگر، بردیایف و بلومنبرگ می پردازد. هر یک از این موضوع به طرق مختلف استفاده کردند: زیرا آخرت شناسی هایدگر وجود دازاین را تشکیل می دهد. آینده نگری ("مسیر رو به جلو") شرطی است دازاین به عنوان یک کلیت. دازاین «به سوی پایان بودن» یا «به سوی مرگ» است. بردیایف سنت آخرت شناختی را با دستاوردهای فلسفی ترکیب می کند و «متافیزیک آخرت شناختی» را ارائه می دهد. او آخرتشناسی را از غایتشناسی که بر ضد غایتشناسی استدلال میکند متمایز میکند و خاطرنشان میکند که فقط یک آخرتشناسی «شخصگرا» میتواند مشکلات دوگانگی و عینیتسازی را حل کند. بلومنبرگ با هایدگر و بردیایف با ارائه یک ارزیابی منفی از باور آخرت شناختی در غرب که مدعی است عصر سکولار مدرن نتیجه یک معاد شناسی شکست خورده است، متفاوت است. نتیجهگیری این اثر به دنبال ادعای چارلز تیلور در «عصر سکولار» است که «احساس ما از جایی که هستیم تا حدی با داستانی از چگونگی رسیدن به آنجا تعریف میشود». نتیجه این است که آخرت شناسی، در بیشتر اندیشه های غربی، عمدتاً به عنوان پیش فرضی برای درک زمان و تاریخ عمل می کند. گذار از مفهوم خطی زمان به مفهوم چرخه ای تا حدودی عصر سکولار مدرن را تعریف می کند. مفهوم زمان آینده یک بعد مهم و اغلب نادیده گرفته شده از درک هرمنوتیکی است. تأثیر مستمر تفکر آخرت شناختی در تاریخ غرب توضیح می دهد که چرا فیلسوفان مورد بررسی در این اثر به معاد شناسی می پردازند و نشان می دهد که تأثیر آن بر اندیشه فلسفی احتمالاً در آینده کاهش نخواهد یافت.
بیشتر