جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
مرتب سازی بر اساس و به صورت وتعداد نمایش فرارداده در صفحه باشد جستجو
  • تعداد رکورد ها : 569
تقریر و بررسی نظریه کمال‌گرایی در اخلاق به روایت هرکا
نویسنده:
معصومه موحدنیا
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
کمال‌گرایی دیدگاهی است که در قلمرو های متفاوت اخلاق ،سیاست ،روان شناسی مورد توجه قرار گرفته است. کمال گراها در حوزه اخلاق می‌کوشند، با توجه به خصوصیات و ذات انسانی، ادعائی در اخلاق مطرح سازند ، تا بر اساس آن درستی و نا درستی، افعال ،اشخاص، شرایط و ... را ارزیابی نمایند . «کمال‌گراهای وسیع» به برخی صفات و « کمال‌گراهای محدود» به رشد تمام صفات محوری و ذاتی انسان توجه دارند.ابن رساله به بررسی دیدگاه "هرکا" به عنوان یک کمال‌گرائی محدود می‌پردازد. هرکا مدعی است که نظریه وی نظریه‌ای در باب زندگیِ خوب است. ادعای مذکور، دیدگاه او را با دو پرسش مواجه می‌کند؛ 1.آیا دیدگاه هرکا نظریه‌ای اخلاقی است؟ 2.آیا دیدگاه هرکا نظریه‌ای متمایز از سایر نظریه های اخلاقی است. پاسخ این دو پرسش در دو بخش این تحقیق ارائه شده است، برای پاسخ به پرسش نخست در بخش اول اقسام نظریه های اخلاقی، ساختار، نظریه های اخلاقی و چگونگی توجیه را فراهم آوردیم، تا جایگاه دیدگاه هرکا در میان نظریات اخلاقی مشخص شود. بخش دوم رساله به تقریر نظریه هرکا با روشی تحلیلی، اختصاص یافته است. هرکا با اصل قرار دادنِ کمال ذات انسان، دیدگاه خاص خود را در نظریه اخلاقی مطرح می‌کند، از نظر وی یک تعریف مناسب از ذات انسانی در رسیدن به دیدگاه اخلاقی منسجم و جذاب کمک می‌کند. ذات انسان مجموعه صفات ذاتی است که انسان به عنوان موجود زنده دارد، این صفات ذاتی بنابر تقریر ارسطو صفات بدنی، عقل نظری و عقل عملی اند. هرکا با این مبنا نظریه خود را در ساختاری حداکثری، نتیجه‌گرا و بی طرف ارائه می‌کند. از نظر وی یک زندگی خوب، زندگی‌ای است که آدمی همواره در اندیشه‌ کمال خود و دیگران باشد. توجه به دیگران زندگی اخلاقی را با خیر اندیشی همراه می‌کند . در زندگی خوب همه صفات به نحو متعادلانه‌‌‌‌ و در کل زندگی رشد یافته است. در واپسین بخش این تحقیق بار دیگر با توجه به مباحث بخش اول، نظریه هرکا از جهت ساختار و توجیه بررسی و نقد می‌شود.شاید مهم‌ترین نقدی که می‌توان بر نظریه هرکا وارد کرد، تبیین و مقصود وی از جذابیت شهود کمال ذات انسان است. وی تبیین نمی‌کند که چرا کمال برای همگان جذاب است و اساساً جذابیت و شهود به چه معناست و هم چنین شیوه و نوع استدلال بر دعاوی وی مبهم است، گرچه بر اساس برخی از تصریحاتوی، شیوه استدلال وی را به انسجام رالزی تحلیل بردیم؛ اما مشخص نیست که وی بر کدام تقریر و تفسیر از انسجام رالزی تأکید دارد و در آخر به نظر می‌رسد که در تبیین وی از ماهیت انسان نوعی کاستی از جهت عدم توجه به رابطه صفات با هم و عدم لحاظ قوه تخیل است که از سوی شارحین مسلمان ارسطو بر آن تأکید شده است. شاید بتوان با ترکیب و تطبیق دیدگاه وی با آراء با فیلسوفان مسلمان به دیدگاه منسجم‌تری دست یافت.
بررسی رابطه‌ی عقل و دین از منظر مکتب تفکیک و نقد آن از منظر مرحوم علامه طباطبایی و استاد جوادی آملی
نویسنده:
میثم ابراهیمی
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
عقل نقش بارزی در تقویت دین داشته و دین نیز در ترویج تعقل گام های مؤثری برداشته است، بین این دو رابطه‌ی تنگاتنگی بر قرار است. اما به علت مطرح شدن برخی از موضوعات از جانب دین که یا از دسترس عقل خارج است و یا هر کسی ظرفیت فهم آنها را ندارد، به ظاهر نوعی ناسازگاری بین این دو منبع معرفت زا حاصل می شود. حل ناسازگاری ظاهری میان این دو، سبب پیدایش جریان های فکری هم‌چون «مکتب تفکیک» شده است. تفکیکیان بیان می کنند که اساساً میان معارف بشری – از هر قبیل که باشد- و معارف وحیانی تفاوت ماهوی وجود دارد از این رو هماهنگی میان عقل (فلسفی) با دین امری ناشدنی و غیر ممکن است. در مقابل، گروهی قائل به هماهنگی عقل ووحی در طریق کسب معرفت دینی هستند و معتقدند، بدون استفاده‌ی همگرا از این دو موهبت الهی، امکان رسیدن به شناخت متعالی دین وجود ندارد. دو حکیم متأله یعنی علامه محمد حسین طباطبایی و شاگردانشان و هم‌چنین استاد جوادی آملی به عنوان دو نماینده‌یِ تمام عیار گروه اخیر هستند. ضمن بیان دیدگاه مکتب تفکیک در خصوص رابطه‌ی عقل و دین، به نقد این دیدگاه با تکیه بر آراء این دو حکیم متأله می‌پردازیم. با توجه به اعتبار عقل از نظر دین و استحکام معرفتی بدیهیات عقلی می توان نحوه‌ای از استقلال برای عقل در حوزه دین قائل شد.
بررسي و تطبيق تناسخ ملكي و ملكوتي از ديدگاه افلاطون، شيخ‌اشراق و ملاصدرا (رامين)
نویسنده:
اعظم قنبری
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
دغدغه جاودانگی انسان همواره ذهن بشر را به خود مشغول کرده است و در حوزه اعتقاد به جاودانگی روح، گرایش‌های متنوعی وجود دارد که تناسخ با قدمت چندین هزارساله‌اش یکی از این صورت‌ها به شمار می‌رود. اندیشمندان مسلمان با توجه به مبانی معرفت‌شناختی و هستی‌شناختی اسلامی در حوزه‌های فلسفه، کلام و عرفان، تلاش کردند تا براساس مبانی خود به این دیدگاه بپردازند. در حوزه فلسفی دو مکتب اشراق و حکمت متعالیه با بهره‌گیری از مبانی خاص خود علاوه بر بیان نظریات تناسخیه و پاسخ به شبهات آن‌ها، تلاش کردند تا ماجرای حضور نفس پس از مفارقت از بدن، در دنیای دیگر و پس از اتصال نفس به بدن و حشر نفس را تبیین کنند. با مطالعه آثار افلاطون در می‌یابیم که ایشان صراحتاً به انتقال نفس آدمی پس از مرگ به بدن حیوانات سخن گفته پس ایشان تناسخ ملکی را قبول دارند هر چند ملاصدرا سخن افلاطون در مورد این انتقال را حمل بر تناسخ ملکوتی می‌کند و به نظر ایشان این سخنان به زبان رمزگونه گفته شده تا مردم از کردار زشتشان دست بردارند. شیخ اشراق نیز تلاش می‌کند با بیان آراء مکاتب فلسفی، نظرات آن‌ها را با مکتب فلسفی خود مقایسه و حتی آن‌ها را در نظرات خود هضم کند ایشان در ابتدا تلاش می‌کند تا با دلایل مشائی به ابطال تناسخ و شبهات آن‌ها بپردازد به‌طوری که این نظر (تناسخ) را حشو مطلق قلمداد می‌کند، در مرحله بعد با استفاده از ذوق اشراقی خود، ماجرای سعادت و شقاوت نفوس، پس از مفارقت از بدن را به‌گونه‌ای اشراقی، توجیه می‌کند و می‌گوید تناسخ چه حق باشد و چه باطل، اهل شقاوت پس از مفارقت از بدن، به عالم مثال منفصل وارد و نصیب آن‌ها صور مثالی مظلمه خواهد بود. ملاصدرا را نیز ضمن اقامه برهان بر امتناع تناسخ ملکی، با استفاده از اصول خود، به دفاع از تناسخ ملکوتی پرداخت و آن را متناظر با معاد جسمانی می‌داند که انسان‌ها در قیامت طبق رفتار و کردار خویش، به صورت حیوانات محشور می‌شوند هم‌چنان که آیات و روایات زیاد بر تناسخ ملکوتی تأیید می‌کنند.
موانع معرفت از دیدگاه علامه طباطبایی (ره)
نویسنده:
زهرا ایزی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
این پژوهش با محوریت موضوع موانع معرفت از دیدگاه فیلسوف مسلمان علامه طباطبایی(ره) به بررسی و تبیین نظر ایشان درباره معرفت و عوامل بازدارنده آن می پردازد. در نظر علامه، معرفت نسبت به اسماء و صفات الهی، معرفت حقیقی و مایه سعادت و کمال آدمی است. در نظام معرفت شناختی علامه، حقیقت علم، امری وجودی و افاضه ای از عالم بالا بر قلب (نفس) انسان است و انسان به میزان استعداد و آمادگی اش می تواند با عقل فعال متحد گردد و صورت های عقلی را از آن کسب کند. جستجو در آثار علامه نشان می دهد موانعی چون انحراف از حکم عقل، طبیعت گرایی صرف، جهل به سیر انفسی، عدم اعتدال قوای نفسانی، تصرفات شیطان و دنیاطلبی از جمله موانع شناختی و غیر شناختی معرفت است که باعث عدم دریافت قابلیت لازم جهت کسب معرفت حقیقی می شود. به کارگیری منطق، معرفت نفس، طهارت قلب و تقوی از جمله سفارش های علامه برای تحصیل یقین است.
توانایی عقل در دستیابی به معرفت از دیدگاه غزالی
نویسنده:
اعظم تفکرباری
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
آنچه که در این پژوهش مورد کندکاو قرار گرفته بررسی میزان توانایی عقل در دستیابی به معرفت یقینی ازدیدگاه غزالی است. در انجام این مهم با شناخت ماهیت انسان و با پی بردن به قوای معرفتی وی به این نکتهواقف شدیم که عقل در مرتبه استدلالی خود یکی از مهمترین مراتب معرفتی انسان است که جایگاهی بالاتر ازحس و پایین تر از عقل عارفانه دارد. عقل در این مقام به علت وجود موانع و حجابهایی از بدست دادن معرفتیقینی عاجز است .اما در تفکیک عقل شهودی و عقل استدلالی و با پی بردن به کاربردهای سه گانه عقل ،روشن می شود که غزالی در کاربرد سوم عقل را با قلب در یک حوزه قرار می دهد و این آن هنگامی است کهعقل استدلالی با تزکیه درونی بتواند به ظهورات عالی تری برسد. بنابراین تزکیه نفس سبب ظهور حقایق درآیینه قلب می گردد و معرفتی که از آن حاصل می شود معرفت یقینی است و این همان روح قدسی نبوی استکه به انبیاء و اولیا اختصاص داردو غزالی این قوه را شکل رفیع و نابی از قوه مفکره می داند.سیر بررسی های انجام شده نشان می دهد که از دید غزالی عقل در حوزه واقعیت های مادی تصحیح کنندهحواس می باشد ،و در زمینه امور غیرمادی عقل تنها از طریق آثار و نشانه های موجود در این عالم می تواند پیبه وجود آنها ببرد اما درک حقیقت آنها تنها از طریق نور بصیرت حاصل می شود.در مورد معرفت به خداوند چنین به نظر می رسد که غزالی مسلکی عرفانی دارد ولی واقعیت این است که ویدر تمام عمرش به شیوه عقلی و فلسفی در این امر وفادار مانده است.در زمینه نبوت تنها کار عقل تصدیق نبوت است و بعد از آن بایستی راهنماییهای شرع را بفهمد و رعایت کند.در زمینه امور اخلاقی، از دید غزالی اثبات مبادی علم اخلاق بر عهده عقل است تنها از این پس است که کارشرع ، یعنی بدست دادنِ احکام و تعالیم اخلاقی ، آغاز میگردد،بررسی شاخصه های فکری غزالی نشان میدهدکه او به رغم شهرتش معتقد به نقش عقل در حسن و قبح اخلاقی می باشد
کاربرد عقل در اخلاق از منظر ملّاصدرا و قاضی عبدالجبار معتزلی
نویسنده:
رحیم دهقان سیمکانی
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
عقل نقش قابل توجّهی در تنظیم و جهت دهی رفتارهای انسان به سمت ارزشها و فضائل اخلاقی دارد. ملّاصدرا و قاضی عبدالجبّار به این مسأله توجّه داشته و نظام اخلاقی خود را بر عقلانیت بنیان نهاده‌اند. آراء این دو ‌اندیشمند نسبت به کارکردهای عقل در اخلاق در سه رویکرد عمده وجودشناختی، معرفت‌شناختی و انگیزشی قابل بررسی است. از حیث وجودشناختی بر اساس مبانی فلسفی صدرالمتالّهین نظیر اصالت وجود و تشکیکی بودن و...، عقل، نحوه وجود انسان را مرتبه به مرتبه رقم خواهد زد. از حیث معرفت‌شناختی عقل قادر خواهد بود تا هم گزاره‌های بنیادین نظام اخلاقی را کشف کند ، هم صغریات و جزئیات اخلاقی را بر آنها منطبق کند و هم وجوه حُسن و قبح افعال را تشخیص دهد. در رویکرد انگیزشی نیز عقل، با تشخیص فعل صحیح و روشن ساختن نتایج و عواقب آن، قادر خواهد بود تا نقش قابل توجّهی را در ایجاد شوق و انگیزه و بکارگرفتن قوای محرّکه در جهت تحقّق بخشیدن به فعل، ایفا کند. رویکرد اوّل در آراء قاضی عبدالجبار به جهت برخوردار نبودن از مبانی ‌اندیشه صدرایی کمرنگتر است امّا در دو رویکرد دیگر، هر دو‌اندیشمند به کاربردهای عقل توجّه داشته‌اند. تفاوتهایی در نگرش این دو‌اندیشمند دیده می‌شود؛ از جمله اینکه به لحاظ معرفت‌شناختی، عقل از نظر ملّاصدرا قوّه‌ای از نفس است ولی در اندیشه عبدالجبّار، علوم یا بدیهیاتی است که آدمی از پیش آنها را واجد است. از نظر صدرالمتالّهین ملاک بی‌اخلاقی‌ها، فقر وجودی است و مهمترین عامل بی‌اخلاقی‌ها جهالت و غفلت است امّا این ملاک در آراء عبدالجبّار دیده نمی‌شود.
بررسی تطبیقی رابطه خدا و جهان در حکمت متعالیه و محدثان امامیه
نویسنده:
زهرا بهپور
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
مساله رابطه خدا و جهان مساله ای بسیار قدیمی است. علاوه بر آن، در بسیاری از علوم، از جمله فلسفه نیز قابل طرح می باشد. در فلسفه ماقبل صدرا چون، اصالت با ماهیت بود، علیت، نیز در ماهیت مطرح می شد. از این رو، خداوند به عنوان علت العلل معرفی می شد که برای ارتباطش با جهان به واسطه های زیادی نیاز داشت.ولی صدرا با اثبات اصالت وجود، مدار تمامی مباحث فلسفی را بر حول محور وجود قرار داد. و چون نخی دانه دانه، مسائل فلسفی را به هم مرتبط کرد. و با بیان تشکیک در وجود، علیت را به وجود رابطو مستقل برگرداند. فلسفه صدرا به این جا ختم نشد، بلکه صدرا با تحلیل علیت و معلولیت به نظریه تجلی دست یافت و از آن طریق،به وحدت شخصیه وجود رسید. در این نقطه از فلسفه او،همه موجودات،مظهر اسماء و صفات حق تعالی هستند. و جز به ذات واحد او،هیچ گونه شیئیتی ندارند و در، محضر او حضور دارند و رابطه شان با خداوند، رابطه جلوه و متجلی و عین الربطبا قیوم است و این خود دلیلی است بر این که خداوند، به همه ما علم حضوری دارد. از جمله، ما انسان ها چون به نفس خود علم حضوری داریم و نفس، نیز، عین ربط، به خداوند است پس، به خدا نیز، علم حضوری داریم. بنابراین، بر طبق حکمت متعالیه، خدا با جهان هستی، رابطه ای بی واسطه، دارد و وسایط، موثر حقیقی نیستند. و همچنین بر طبق دیدگاه حکمت متعالیه بین خدا و جهان سنخیت و عینیت برقرار است. محدثان امامیه نیز به استناد آیات قرآن کریم و تأسی از روایات ائمه معصومین «علیهم السلام» و همچنین با استفاده از براهین مختلف از جمله برهان نظم و دیگر براهین به بررسی رابطه خدا با جهان پرداختهو به این نتیجه رسیده اند که خود آفرینش مخلوقات توسط خداوند حجابی بین خدا و مخلوقاتش می باشد و خداوند با همه مخلوقات خود ارتباط دارد. ارتباطی که از سنخ ارتباط فیزیکی نیست و بلکه بسیار فراتر و عمیق تر از آن می باشد. و در رابطه خداوند با جهان به این نتیجه رسیده اند که خداوند هیچ سنخیت و شباهتی به مخلوقاتش ندارد و خدا با جهان متباین می باشد.
رویکرد نهج البلاغه به مسأله وجود خدا
نویسنده:
مریم السادات موسوی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
در این نوشتار به مسأله وجود خدا به عنوان یکی از مباحث مهم فلسفه دین از منظر نهج البلاغه پرداخته شده است . بررسی ضرورت بحث خداشناسی , موانع و پیامدهای خداشناسی صحیح از نگاه نهج البلاغه یکی از موضوعات در خور توجه بوده که به آن اهتمام شده است . در تحقیق حاضر با اقتباس از روش الهیات مسیحی ابتدا تعریفی از خدای مفروض در قالب صفات باری تعالی ارائه شده است و سپس به بررسی و استقصاء کلیه دلایل اثبات خدا در نهج البلاغه در دو رویکرد براهین عقلی و غیر عقلی پرداخته شده است .
بدن مثالی از نگاه روایات، متکلمان و فیلسوفان مسلمان
نویسنده:
عباس اسدی امیری
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
این رساله به بررسی مسئله حقیقت بدن مثالی و یافتن دیدگاه قرآن و احادیث می پردازد. این واکاوی طی چهار فصل صورت گرفته است. در فصل اول کلیات پژوهش که شامل طرح مساله، تاریخچه پژوهش، ضرورت و اهداف و...مورد بررسی قرار گرفته است. در فصل دوم ساحتهای وجودی انسان محور قرار گرفته است که شامل دو بخش است؛ در بخش اول مروری به دیدگاه های مطرح و شاخص در بیان حقیقت نفس دارد. در این بخش پس از بیان حقیقت نفس از دیدگاه فلاسفه، عرفا و متکلمین، دیدگاه قرآن و احادیث دربارۀ روح، مطرح می شود. بخش دوم به طرح مسئله ارتباط نفس و بدن، تبیین آن، و طرح دیدگاه های فلاسفۀ اثرگذار و قرآن و احادیث می پردازد. و در این بخش پاسخ های فلاسفۀ یونان و اسلامی و همچنین قرآن و احادیث در جواب چگونگی این ارتباط ارائه می شود. در فصل سوم حدوث و قدم نفس از دیدگاه فلاسفه و عرفا و همچنین خلقت ارواح پیش از ابدان از دیدگاه اندیشمندان اسلامی و قرآن و احادیث مطرح شده است. در فصل چهارم حیات برزخی انسان و بدن مثالی مورد بررسی قرار گرفته است. این فصل شامل دو بخش می باشد؛ در بخش اول حقیقت عالم مثال از دیدگاه های فلاسفه، عرفا و قرآن و احادیث مطرح شده است. و در بخش دوم سوال اصلی پژوهش یعنی بدن مثالی محور قرار گرفته است. در این بخش ضمن تشریح بدن مثالی از دیدگاه های فلاسفه، عرفاو قرآن و احادیث به این نتیجه می رسیم که از ظاهر برخی از احادیث فهمیده می شود که بدن مثالی همان تمثل روح است واز برخی دیگر از احادیث به دست می آید که روح در برزخ با بدن مثالی که در دنیا با انسان بود، متنعم یا معذب می شود.
رویکرد ویتگنشتاین متقدم و متاخر در باب معنا
نویسنده:
مهدی حسینی بایه
نوع منبع :
رساله تحصیلی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
در این رساله نظر و یتگنشتاین متقدم و متاخر در باب معنا مورد بررسی قرار گرفته است. مساله زبان و معنادار بودن آن مساله‌ای محوری در دو دوره‌ی فکری ویتگنشتاین است.ویتگنشتاین متقدم مسائل فلسفی را برخاسته از بدفهمی منطق زبان می‌داند و قصد دارد با تبیین درست منطق زبان میان آنچه می‌توان گفت و آنچه به بیان در نمی‌آید مرز بنهد و حدود جهان ما که منطبق بر حدود زبان ما است را مشخص کند. او برای این کار نظریه تصویری معنا را مطرح می‌کند که در آن گزاره ها ذاتا دارای ویژگی تصویرگری هستند و باید اجزاء جهان و زبان متناظر با یکدیگر باشند تا گزاره معنادار باشد. ویتگنشتاین بعدها تفکرات متقدم خود را مورد انتقاد قرار می‌دهد. او در فلسفه متاخرش با مطرح کردن بحث بازی‌های زبانی اعتقاد به یک زبان ایدئال را که به نوعی برخاسته از نظریه تصویری معنا در دوران متقدم تفکرش است را کنار می‌گذارد و معنا را عبارت از کاربرد واژه در زمینه و متنی که در آن مورد استفاده قرار می‌گیرد می‌داند. همچنین او باور به وجود یک زبان خصوصی یعنی نشانه هایی که تنها دلالتی برای یک نفر داشته باشند و فقط برای یک شخص معنا دار باشند را، یک توهم محض می‌داند و معتقد است که ما زبان را براساس معیارهای اجتماعی می آموزیم.
  • تعداد رکورد ها : 569