جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
مرتب سازی بر اساس و به صورت وتعداد نمایش فرارداده در صفحه باشد جستجو
  • تعداد رکورد ها : 15
رابطه هنر موسیقی و اراده از نظر شوپنهاور
نویسنده:
علی حاجی موسائی ، مریم بختیاریان ، شهلا اسلامی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
هنر، یکی از بارزترین جلوه های اسرارآمیز فرهنگ و تمدّن انسانی است که همواره بر حیات انسانی سایه افکنده است. در فلسفۀ شوپنهاور نیز هنر بسان جزئی از اجزاء این نظام، در بطن آن مطرح شده و جزء لاینفک نظام فلسفی اوست. پژوهش حاضر به روش کتابخانه ای و تحلیل محتوایی در صدد بررسی جایگاه هنر موسیقی در نظام فلسفی شوپنهاور می باشد. جهت رسیدن به این مطلوب، کلّ مقولۀ هنر از دیدگاه این فیلسوف، بررسی شده است. نتیجۀ مطالعات نشان داد که در فلسفۀ شوپنهاور دیگر هنر برای هنر مطرح نیست، بلکه وظیفه اش، حل مسألۀ وجود است و به عنوان دستاویز و مفرّی است برای نجات انسان از سلطۀ اراده به زندگی. شوپنهاور، معتقد است موسیقی جایگاهی مکانی و توهّمی ندارد. از این رو، ما را با نوعی واقعیّتِ عمیقِ خارج از مکان آشنا می سازد و نسبت به سایر هنرها، قدرت بیشتری در بالا بردن ما از این عالم نفسانی دارد. او موسیقی را برترین هنرها و معماری را پست ترین آن ها لحاظ می کند. زیرا، موسیقی نه تنها به ایده ها نزدیک است، بلکه خودِ اراده است و معماری چون دورترین جایگاه را به ایده ها دارد، پست ترین هنرهاست.
صفحات :
از صفحه 69 تا 90
تصویرگری به مثابۀ ابزار آموزشی فلسفه به کودکان: تحلیل تصویرنوشتار در سه اثر از شل سیلوراستاین و ولف ارلبروش
نویسنده:
فیروزه شیبانی رضوانی ، مریم بختیاریان
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
این مقاله به ­صورت کیفی کاربرد تصویرگری در کتاب کودک را به ­عنوان میانجی دریافت عقلی و تفکر انتقادی معرفی می‌کند تا اهمیت آموزش فلسفه­‌ورزی به کمک تصویرگری را نشان دهد. آموزش فلسفی از طریق کتاب‌های تصویری، امکان رشد قوای شناختی کودکان را فراهم می­‌آورد و کمک می­‌کند آنها مطابق با نیازهای جامعه‌ای که در آن زندگی می­کنند فکر و عمل کنند. در مورد آموزش فلسفه به کودکان نظریه‌پردازانی همچون متیو لیپمن برنامه‌هایی تدوین کرده‌اند که در سال­های اخیر، کاربرد نیز یافته­‌اند. در این نوشتار، علاوه بر شرح روش لیپمنی که بر متن ادبی تاکید دارد، امکانات آموزش از طریق تصویر‌گری بررسی می‌­شود. روش گردآوریِ داده­‌های این پژوهش مبتنی بر اطلاعات برآمده از مطالعۀ کتابخانه‌ای و جست­وجوی اینترنتی است که ضمن تبیین ویژگی‌های تصویرگری در آموزش فلسفه به کودکان، رابطۀ مفاهیم با تصاویر را به­ صورت انتخابی در دو اثر از سیلوراستاین و یک اثر از ولف ارلبروش توصیف و تحلیل می‌کند. یافته‌ها نشان می‌دهند ابهام اَشکال انتزاعی در آثار سیلور استاین و نیز تفسیرپذیریِ دلالت‌های رنگ در اثر ارلبروش می­توانند امکان پرسش‌گری، تفکرورزی و متعاقب آن شناخت درونی و در نهایت، رشد فکری کودکان را فراهم آورند و آنها را برای خودشناسی، خودسازی و برای ساختن جامعه‌ای بهتر آماده سازند. به این ترتیب، لازم است به تمام ابعاد و عناصر کتاب کودکان توجهی ویژه شود تا رابطه­‌ای مستقیم میان کتاب و کودک شکل بگیرد.
صفحات :
از صفحه 96 تا 112
رابطه‌ی هنر و سیاست از دیدگاه ژان فرانسوا لیوتار
نویسنده:
الهام احمدی ، مریم بختیاریان
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
با توجه به این‌که محور اصلی اندیشه­های لیوتار عدالت و آزادی است، برداشت وی از هنر نیز می­تواند مایه­های سیاسی قابل­تأملی داشته باشد. به­نظر لیوتار، حاکمیت فرا­­روایت­های مدرن در وضعیت پسامدرن پایان یافته است، چراکه فرا­روایت­ها خود، عامل برخی بی­عدالتی­ها و نابسامانی­ها واقع شده‌اند. برای مقاومت در برابر کلیت فراروایت­ها لیوتار، بحث میل را مطرح می­کند که می­تواند به صورت­های متفاوت تحت­عنوانِ مشترک هنر، نمود ­یابد. هنر به­دلیل گرایش به کودک­واری یا ناانسان می­تواند از قید گفتمان­های مدرن رها باشد. یعنی، انسانی که مانند نوزاد هم‌چون یک لوح سفید در خدمت هیچ نظام ایدئولوژیک بخصوصی با اهداف خاص نیست و فقط دارای نیازها و اهداف طبیعی و اصیل است؛ موجودی که درون هر انسان بالغ و نا بالغی وجود دارد. اکنون هنر با تمایل به این موجود به­سان یک رخداد است و رخداد، واقعه­ای است که با هیچ نظام از پیش تعریف‌شده­ای سازگار نیست؛ به همین دلیل توانایی به چالش کشیدن نظام حاکم را دارد و می­تواند تفارق را آشکار ­سازد و بدین­سان می­تواند شیوه­های پیشین تبیین را از بین ببرد. به این ترتیب، هنر می­خواهد با داروی­های جدید، جهانی عادلانه­ پدید آورد. در این برداشت، دیگر هنر نمی­تواند مبلغ و یا مکمل سیاست­گذاری­ها باشد. این نوشتار پس از مطالعه، ترجمه و تحلیل آرای لیوتار و شارحان وی تلاش دارد تا نقش سازنده‌ی هنر و رابطه­ی آن با سیاست و به­تبع آن عدالت را روشن­ سازد.
صفحات :
از صفحه 5 تا 30
بسط نظریه‌ دیکانستراکشن دریدا؛ نقدی فلسفی بر سبک دیکانستراکشن در معماری معاصر
نویسنده:
شراره تیموری ، شمس الملوک مصطفوی ، مریم بختیاریان
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
وقتی نظریه‌ دیکانستراکشن دریدا در معماری بسط پیدا کرد، گمان ‌می‌رفت راهی برای ترجمان و نمایش یک اندیشه به صورت عملی یافت شده است، اما بازخورد آن آرا در خلق فضاهای معماری، نشان داد که تعمیم آرای دریدا به معماری تنها بر پایه‌‌ برداشتی سطحی و ناقص از آن آرا بوده که منجر به برون‌داد سبک دیکانستراکشن در معماری هم شده است. دریدا با همراهی در پروژه‌‌ای که هدفش ابداع سبک دیکانستراکشن در معماری بود، درصدد برآمد ضمن ارائه نمودی عینی برای نظرات خود، نشان دهد که هنرها بهترین محل برای تجلی دیکانستراکشن هستند، اما نتایج حاصل از این پروژه موجب شد تا این فرضیه‌ او با شکست مواجه شود. بر این مبنا، این سوال اساسی مطرح است که سبک دیکانستراکشن در معماری تا چه اندازه توانسته است به برآیند مواضع دریدا درباره‌ دیکانستراکشن بدل شود و یا تا چه حد با آن اختلاف معناداری دارد؟ برای نیل به این مهم ضروری است، میزان تمایز آرای دریدا درباره‌ دیکانستراکشن با سبک دیکانستراکشن در معماری مشخص شود؛ موضوعی که در سایر پژوهش‌های مشابه تمایزی برای آن قائل نشده‌اند و بدون پرداختن به آن به عنوان مبانی شکل‌گیری سبک دیکانستراکشن در معماری پذیرفته شده است. بدین ترتیب و بر این اساس، در این پژوهش سبک منسوب به دیکانستراکشن در معماری، نه از منظری معمارانه، بلکه از منظری فلسفی مورد نقد و ارزیابی قرار می‌گیرد و میزان اختلاف آرای دریدا با این سبک در معماری تحلیل می‌شود.
فهمِ حقیقت ناپایدار و نسبت آن با خلق اثر هنری نزد دریدا
نویسنده:
شراره تیموری ، شمس الملوک مصطفوی ، مریم بختیاریان
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
در حالی که اغلب فیلسوفان بر این مسأله‌ تأکید دارند که ما چگونه یکدیگر را می‌فهمیم، دریدا با پافشاری بر پیچیدگی‌های نوع خاصِ فهم ما، بر این مسأله که ما چرا و چگونه یکدیگر را نمی‌فهمیم، تمرکز دارد. از نظر دریدا ما در این جهان در گونه‌ای تعلیق مدام قرار داریم که مانع فهم کامل ما از حقیقت آن می‌شود. حقیقتی که نه تنها ناپایدار است، بلکه در هنرها امری به غایت ناپایدارتر است. این در حالی است که این ناپایداری و تعلیق در فهم حقیقت، ضمن آنکه خود لازمه‌ی خلق اثر هنری است، به آن امکان یگانگی، بی‌همتایی و بی‌بدیل بودن نیز می‌بخشد. بدون آن، اثر هنری به فرمولی ریاضی‌وار تبدیل می‌شود که همگان قادر به انجام آن خواهد بود. لذا این پژوهش درصدد است بررسی ‌کند که چگونه هر برداشتی از اثر هنری، اتفاقاً خود به ناپایداری بیشتر در فهم و در حجاب فروماندگی حقیقت منجر خواهد شد و چگونه مخاطب اثر در مشارکتی فعّال و دائمی، هیچ‌گاه از تفسیر اثر رهایی نخواهد یافت. دو اصل مهمی که هنر و خصوصاً هنرهای معاصر برای دوام و بقا به آنها نیاز مبرم دارد و دقیقاً به همین دلیل است که شکوفا می‌شود‌.
صفحات :
از صفحه 105 تا 133
رابطه روان‌شناسی و پدیدارشناسی: تحلیلی بر اساس دیدگاه‌های هوسرل
نویسنده:
مریم بختیاریان ، فاطمه بنویدی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
صفحات :
از صفحه 245 تا 258
جایگاه ابژه‌ی زیباشناختی در نقد هنر از نظر مونرو بیردزلی
نویسنده:
مهدیه السادات سجادیان ، مریم بختیاریان
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
< p dir="RTL">در هنر معاصر، تشخیص ابژه‌ی زیباشناختی از ابژه‌ی غیرزیباشناختی، سخت و گاهی غیرممکن می‌شود. مونرو سی بیردزلی تلاش دارد با تعریف ابژه­ی زیباشناختی بر این مشکل فائق آید. او تمام آثار هنری و ادبی را ابژه‌ی زیباشناختی محسوب می‌کند که برای تمییز آن‌ها کافی است منتقد از وقوع تجربه زیباشناختی مطمئن شود. ایجاد تجربه‌ی زیباشناختی، کارکرد هنر است که با وجود وحدت، ترکیب و شدت در اثر هنری ایجاد می­شود. بیردزلی، منتقد هنری می­تواند دیدگاه عین­باورانه و یا امپرسیونیستی داشته باشد، اما در هر حال، ارزش هنری، موضوع شناخت ابژه‌ی هنری است و آگاهی از آن برای منتقد شرط لازم است. هدف این نوشتار، بررسی معیارهای تشخیص ابژه‌ی زیباشناختی در نظریه زیباشناسی و نقد هنر بیردزلی است که می­تواند ما را به اتخاذ رویکردی خاص در نقد هنر رهنمون کند. در این تحقیق، داده­ها از طریق مطالعه کتابخانه­ای و جست‌وجوی اینترنتی جمع­آوری شده مطالعه و بررسی می­شوند تا پس از تجزیه و تحلیل برای پی­بردن به نقاط ضعف و قوت تعریف بیردزلی از ابژه­ی زیباشناختی و کارآیی آن در نقد هنر استفاده شوند.
صفحات :
از صفحه 99 تا 124
مبنای لذت زیبا‌شناختی ازنظر فرانسیس هاچسون: با تأکید بر لذت موسیقایی از سکوت
نویسنده:
مریم بختیاریان
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
به‌نظرِ هاچسون، به‌جز حواس پنج‌گانه‌ احساس دیگری در بدن انسان وجود دارد که اندام ویژه‌ای‌ برای آن نیست. این حس درونی با واکنش دربرابر ادراکِ «یک‌دستی در تنوع» نوعی تجربۀ طبیعی یا همان تجربۀ‌ زیبا‌شناختی پدید می‌آورد‌ که بهره‌مندی از آن به جای آموزش آکادمیک، ذوق خوب می‌خواهد‌. براین‌اساس، نمی‌توان‌ گفت ابزار درک زیباییْ حس بینایی یا شنوایی است. لذت حاصل از این تجربه متفاوت از سایر لذات حسی، نوعی لذت عقلی با منشأ طبیعی و بی‌غرض‌ است. برخی افراد قدرت شنوایی خوبی دارند؛ اما از شنیدن یک قطعۀ موسیقی، مثلاً سمفونی، لذت نمی‌برند‌ و این نشان می‌دهد‌ لذت موسیقایی «گوش خوب» می‌خواهد‌؛ زیرا برای ادراک زیبایی، ترکیب ذهنی تصورات لازم است. اجرای سکوت کیج با تغییر جهت در سبک موسیقایی و فلسفۀ زیبا‌شناسی، مورد مناسبی برای تحلیل نظر هاچسون است که به‌درستی، تقدم نظر بر عمل را در تمرکز بر ذوق خوبِ مخاطب نشان می‌دهد‌. به‌منظورِ تحلیل مبنای لذت زیبا‌شناختی ازنظر هاچسون با تمرکز بر لذت موسیقایی، داده‌ها‌ ازطریق مطالعۀ‌ کتابخانه‌ای‌ و جست‌وجوی اینترنتی گردآوری و سپس توصیف و تحلیل می‌شوند‌ تا درنهایت، بی‌ربطی‌ شناخت و شاخص‌های‌ فایده‌انگارانه‌‌ در تجربۀ زیبا‌شناختی مشخص شوند‌.
صفحات :
از صفحه 31 تا 44
کارآمدی عقلانیت سیستمی در مواجهه با بحران کرونا
نویسنده:
مریم بختیاریان
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
عقل برای حل یا مهار بحران فردی و اجتماعی، ابزاری مطمئن تصور می­شود و عقلانیت ایجاد شده در پرتو آن مجموعه­ای از اقدامات را به هم پیوند می­زند. برخی از اندیشمندان فقط عقلانیت علمی یا برتری آن را پذیرفته­اند و برخی دیگر دامنه­ی عقلانیت را تا حدی گسترانیده­اند که عملکرد انسان در ساحت زندگی روزمره و یا ارزش‌گذاری­های اخلاقی را نیز در برمی­گیرد. در عقلانیت سیستمی هیچ عقلانیت هژمونیک یا مسلطی که داعیه­ی برتری داشته باشد و بخواهد به تنهایی به زندگی شکل دهد، وجود ندارد. با عقلانیت سیستمی، هر خرده­سیستم اجتماعی بسته به درجه­ی حساسیت­ خود، که هم‌نوایی نام دارد و شبیه به حس هم‌دلی در انسان­هاست، به تغییرات و اختلالات محیطی برای سلامت و بقای خرده­سیستم و جامعه واکنش نشان می­دهد. برای مثال، در بحران ناشی از بیماری کرونا خرده­سیستم­ها در جهت یک هدف کلی هر یک از مسیر خاص خود باید حرکت ­کنند، زیرا عقلانیت هیچ خرده­سیستمی به تنهایی نمی­تواند بر تبعات آن غلبه کند. برخورد ضعیف برخی جوامع با بیماری کرونا با وجود بهره­مندی از اقتصاد قوی و عقلانیت علمی و تکنولوژیکی فعال و پیشرفته می­تواند به دلیل ابتنای بیش از حد بر عقلانیت اقتصادی و یا علمی باشد. برای نشان دادن توانایی عقلانیت سیستمی و ضعف­های عقلانیت علمی و تکنولوژیکی در نپذیرفتن محدودیت­های عقلانیت انسانی و در ترغیب مردم به تغییر سبک زندگی، با تحلیل داده­های گردآوری شده از طریق مطالعه­ی کتابخانه­ای و جست‌وجوی اینترنتی بعد از تعریف حوزه­های تأثیر عقلانیت و نقد یکه­تازیِ عقلانیت علمی به تبیین ضعف­های ساختاری در تحقق عقلانیت سیستمی می­پردازیم.
صفحات :
از صفحه 51 تا 57
هم‌بستگی ذوق و نبوغ از نظر کانت در تجربه زیباشناختی با رهیافت فرم-محور
نویسنده:
مریم بختیاریان
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
به نظر کانت، نبوغ دور از هر گونه مشروعیت و اعتبار شناختی و عینی در حوزه‌ای از حساسیت قرار دارد و به مثابه یک نوع آزادی طبیعی برای تولید هنر ایده‌آل همراهی ذوق را لازم دارد. هم‌بستگی این دو نیروی ذهنی در موضع غیرشناختیِ سوژه در برابر ابژه شرط لازم هنر زیباست. کیفیت تحقق این هم‌بستگی در تجربه زیباشناختی قابل بحث است، به ویژه از وقتی نظریه زیباشناختی هنر جای نظریه‌های متافیزیکی سنتی هنر را می‌گیرد. در مطالعه سرگذشت این تجربه ملاحظه می-شود در یک سیر تطوری تجربه زیباشناختی از جهت‌گیری ابژکتیو (عینی) به جانب جهت‌گیری سوبژکتیو (ذهنی) فردی در رمانتیسم و اکسپرسیونیسم و زمانی دیگر در فرمالیسم به سوی تلاقی امر ابژکتیو و سوبژکتیو و سرانجام در نظریه‌های نهادی با نظر به سوبژکتیو جمعی در حال حرکت است. در این تطور، چرخش فرمالیستی متأثر از دیدگاه کانت و حاصل غلبه‌ی نبوغی است که در راستای تمایل ذوق مدرن عمل می‌کند، نبوغ با تأیید ذوق به ساحت فنومن وارد می‌شود و اینچنین رابطه آنها مثل رابطه تجربه حسی و مفهوم است. در این نوشتار تلاش می‌شود با توصیف و تحلیل داده‌های گردآوری شده از مطالعه‌ی نظر کانت و فرمالیسم چگونگی ارتباط ذوق و نبوغ بیان شود.
صفحات :
از صفحه 79 تا 94
  • تعداد رکورد ها : 15