جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
جستجو در برای عبارت
مرتب سازی بر اساس و به صورت وتعداد نمایش فرارداده در صفحه باشد جستجو
تفسیر رمانتیکی آزادی از نظر آیزایا برلین
نویسنده:
محسن فاضلی ، علی اکبر احمدی افرمجانی ، علی مرادخانی ، رضا داوری اردکانی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
لب لباب اندیشه برلین تعریف و تفسیر او از آزادی است. چنان‌که این تعریف و تفسیر بر سایر بخش‌های اندیشه‌اش سایه انداخته و بدون فهم آن نمی‌توان برداشت درستی از کلیت اندیشه او به دست آورد. اما پیشاپیش باید دانست که تعریف منحصربه‌فرد برلین از آزادی از رهگذر مطالعه دو عصر روشنگری و رمانتیسم و تأثیر مؤلفه‌های حاکم بر تفکر آن دو عصر بر اندیشه وی نشأت گرفته است. اولاً از جریان کلاسیک یا روشنگری در راستای عینیت باوری و واقع‌گرایی تجربه محور و ثانیاً از جریان رمانتیسم در راستای اراده محوری و به‌عنوان قوی‌ترین جریان ضد تفکر روشنگری. بنابراین به نظر می‌رسد تمایز آزادی مثبت و منفی از تأثیر همین دو جنبش نشأت گرفته باشد تا آن‌جا که جان گری یکی از معروف‌ترین مفسران آثار برلین لیبرالیسم او را آگونیستی معرفی می‌کند. این نوشتار سعی بر آن دارد ابتدا سهم ایده‌های رمانتیک را در تعریف و برداشت مفهوم آزادی از منظر برلین روشن ساخته و تفسیری رمانتیکی از آزادی مدنظر او ارائه کند تا بتواند تأثیر جنبش رمانتیک را بر اندیشه‌ی برلین به‌خصوص تعریف وی از آزادی نمایان سازد. سپس مدلل سازد آیا ایده‌های رمانتیکی موجود در مفهوم آزادی مدنظر برلین با ایده‌های روشنگری مؤثر در اندیشه وی در تعارض قرار می‌گیرند؟ زیرا فرض اولیه بر آن قرار دارد که تعریف آزادی متأثر از عناصر هر دو جنبش روشنگری و رمانتیسم است. و در ادامه آیا سنتز برلین در تأثیرپذیری از این دو جریان مذکور در تبیین مفهوم آزادی موفق و یکدست از کار درمی‌آید یا خیر.
صفحات :
از صفحه 227 تا 268
پلورالیسم تاریخی و نسبی گرایی از نظر آیزایا برلین
نویسنده:
محسن فاضلی ، علی اکبر احمدی افرمجانی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
پلورالیسم برلین وامدار تاثیرات عمیقی است که وی اولا از جریان کلاسیک یا روشنگری در راستای عینیت باوری و واقع گرایی تجربه محور و ثانیا از جریان رمانتیسم به عنوان قوی ترین جریان ضد تفکر روشنگری پذیرفته است. برلین برای جرح و تعدیل افراط گری های متدولوژیک تفکر روشنگری به سراغ آنتی تز این جریان یعنی جریان رمانتیسم رفته ودر برابر اصحاب روشنگری که تاریخ را به عنوان یک مجموعۀ دارای روابط علی و معلولی و به نوعی یک علم می نگریستند، جبهه گرفته سعی دارد بر این نظر پافشاری نماید که تاریخ برساخته اراده های آزاد انسانهاست نه الگویی از پیش داده و دارای چهارچوب از پیش تعیین شده. از سوی دیگر واقع گرایی و تجربه باوری کلاسیک مغز و هسته اصلی پلورالیسم تاریخی برلین است. او می خواهد در عین حال به واقع گرایی تاریخی نیز پایبند بماند لذا هرگونه تفسیر فراواقع گرایانه و متافیزیکی از پدیده های تاریخی را طرد کرده، سعی نمود تاثیرات مخرب نگرش روشنگری که به جبر باوری در همه اقسامش از جمله جبرباوری تاریخی می انجامید را با تلفیق انگاره های رمانتیکی تعدیل نموده با سنتز عناصر به زعم خود مثبت این دو جریان تاریخ باوری را به نفع آزادی و بر مهمل پلورالیسم بنشاند. با عطف توجه به این نکات، این نوشتار سعی بر آن دارد اولا سهم ایده های رمانتیک و روشنگری را در برداشت مفهوم تاریخ از منظر برلین روشن ساخته و تفسیری نوین از تاریخیت مد نظر او ارائه دهد. ثانیا قصد بر آن است تا مدلل سازیم تلفیق عناصراین دو جریان تعارضی در تاریخ باوری و اندیشه تاریخ نگری پلورالیستی وی ایجاد کرده است. یعنی باور به ایده های رمانتیکی او را در دام نسبیت گرایی تاریخی که در نقطه مقابل تجربه گرایی واقع گرایانه روشنگری است قرار می دهد. بنابراین این مقاله سعی دارد با روشی توصیفی - تحلیلی اثبات نماید اولا کدام یک از انگاره های دو سنت روشنگری و رمانتیسم در اندیشه برلین با یکدیگر تلفیق یافته اند و در وهله بعد تعارض پایدار تلفیق انگاره های رمانتیک و روشنگری یا کلاسیک در تاریخ باوری پلورالیستی برلین را بوضوح مدلل نموده و نقاط ناسازگار و متعارض این سنتز را شرح و بسط دهد.
مبانی و پیامدهای دیدگاه دکارت و ملاصدرا درباره ارتباط نفس و بدن
نویسنده:
خدیجه کثیری بیدهندی
نوع منبع :
رساله تحصیلی , کتابخانه عمومی , مطالعه تطبیقی
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
مسأله‌ی تبیین رابطه‌ی نفس (بُعد مجرد و بسیط) و بدن (جوهر جسمانی و مادی) در طول تاریخ اندیشه از موضوع­های پر­مناقشه است. در این رساله از میان نظریه‌های مختلف، تبیین ملاصدرا و دکارت را به عنوان دو فیلسوف تاثیر­گذار غرب و شرق مورد توجه قرار دادیم. ملاصدرا با لحاظ حیثیت فی‌نفسه مانند دکارت قایل به تغایر نفس و بدن شده‌است، در عین حال با لحاظ للغیر (مقام فعل) ارتباط اتحادی این دو جوهر را طرح کرده‌است. این شباهت ما را بر آن داشت پاسخ به این سؤال «کدام تبیین از حیث مبانی و انسجام درون ساختاری به نحو موجه‌تر و متقن‌تر این ارتباط را توجیه کرده‌است؟ انگیزه­‌ی اصلی تدوین رساله باشد. البته این پرسش سؤال­های دیگری را به دنبال دارد که در رساله به آن­ها پرداخته‌­ایم. با تأمل بر مسأله‌ی نفس و بدن و ویژگی­های این دو جوهر و نیز تبیین ارتباط آن­ها از نظر این دو فیلسوف، برخی وجوه اشتراک و افتراق‌هایی آشکار گردید، که در رساله به نحو مختصر اشاره شده‌است. از جمله: هر دو فیلسوف به جوهریت، تجرد، بساطت، بقای نفس قائل‌اند. هم­چنین هر دو متفکر بر رابطه‌ی اتحادی این دو جوهر تأکید دارند، اما تفسیر ملاصدرا از بساطت، جوهریت و تجرد نفس با تفسیری که دکارت ارائه می­دهد متفاوت است در نتیجه تبیین رابطه­‌ی اتحادی نیز در نگرش آن­ها به یک معنی نخواهد بود. پس از مداقه بر مبانی نظریات دکارت و ملاصدرا منشأ اصلی اختلاف نظر را اتخاذ مبانی متفاوت آن­ها یافتیم. البته مبانی متفاوت پیامد­های گوناگونی را نیز در پی دارد. در رساله با اشاره به برخی از مبانی و پیامد­های این دو نوع نگرش به تنقیح مطلب پرداختیم. پس از بررسی و تأمل بر مطالب مطروحه این نتیجه بدست آمد که با توجه به توصیفی که ملاصدرا از نفس، بدن و ارتباط آن­ها ارائه داده‌است می­توان ادعا کرد نظریه‌ی وی مستخرَج از مبانی او­ست. به همین دلیل به نحو مستدل‌تر انسان و رابطه‌ی این دو بُعد وجودی او را توضیح داده‌است، به گونه‌ای که باچالش‌ها و پیامد­های منفی کمتری مواجه است. گر­چه دکارت نیز مانند ملاصدرا مدعی ارتباط اتحادی نفس و بدن است، اما به نحو درون ساختاری نتوانسته‌است ادعای خود را توجیه کند. به تعبیری مبانی وی در اثبات ادعای اتحاد نفس و بدن ناکارآمد تلقی شده­است. در نتیجه تبیین وی زمینه‌ی طرح نظریات بعضاً مباین با نظریه‌ی او را فراهم کرده‌است.
الهیات آشوب؛ ملاحظاتی بر «نظریه پیامبر مقتدر» عبدالکریم سروش(قسمت دوم)
نویسنده:
علی‌اکبر احمدی افرمجانی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
… گفتم که سروش در تبارشناسی نظریه «پیامبر مقتدر» آن را مسبوق و مستفید از سخنرانی ۲۰۰۷ خود در سمینار مولوی‌شناسی می‌داند که در آن «عشق‌نامه مثنوی» را در مقابل «خوف‌نامه قرآن» گذارده بود. علاوه‌بر آن نشان دادم که اگر به بحث منشأ خوف و دلیل خوفناکی خدا بپردازیم، معلوم می‌شود که مولوی و غزالی در این خصوص رأی واحدی دارند و هر دو ریشۀ خوفناکی خدا را به بی‌ضابطگی او در رفتار پیوند می‌دهند. این در حالی است که قرآن، خداوند را خالقی و فاعلی قانونمند معرفی کرده و دلیل خوفناکی او را به مراعات قانون عدالت مربوط می‌سازد. این بحث می‌تواند مقدمه‌ای فراهم آوَرَد تا به فهم نظریه «پیامبر مقتدر» سروش بپردازیم. درواقع روش من این است که پیامبرشناسی سروش را در ظلّ و در ذیلِ خداشناسی او قرار دهم و از چنان منظری به تحلیل و تفسیر این موضوع اقدام کنم. به دیگر سخن این نکته مهمی است که اگر محمّد(ص) پیامبر است (که هست) و پیامی از ناحیه خدا برای انسان آورده باشد (که آورده)، در آن صورت تحلیل ما از خدایی که فرستندۀ این پیامبر و پیام است، در شناخت پیام‌آور او و در فهم پیامی که فرستاده شده، مدخلیّتی تام و تمام دارد. پس پرسش این است: خدایی که مراعات هیچ ضابطه عقلی، فلسفی، منطقی، اخلاقی و حقوقی را نمی‌کند و موجودی خودکامه، بی‌منطق، لااُبالی، شیر نر خونخواره، غیرقابل‌اعتماد، درندۀ هار، ظالم، بوالهوس و گزافکار است، (یعنی همان خدای غزالی و مولوی که مولوی کاشف حُسن چنین موجودی است)، آری چنین موجودی به فرستاده‌اش برای بشر چه پیغامی می‌تواند داده باشد؟ و در پیش گرفتن چه نوع رفتاری را با مردمان به او توصیه کرده است؟ اجازه بدهید پاسخ را در سخنرانی دی ماه سروش جستجو کنیم…
بررسی تطبیقی نتایج منطقی و فلسفی نظریه های صدق تارسکی(گرایش منطق)
نویسنده:
علی اکبر احمدی افرمجانی
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
وضعیت نشر :
موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران: ,
چکیده :
نظریه صدق تارسکی در منطق جدید از اهمیت بسیاری برخوردار است و در مباحث سمانتیکی اغلب شاخه‌های آن بعنوان نظریه مبنا مورد استناد و استفاده قرار می‌گیرد. به علاوه این نظریه مباحث منطقی و فلسفی فراوانی را دامن زده است . رساله حاضر به این مساله می‌پردازد که ماهیت صدق تارسکی کدام است و براساس آن در حل چه معضلاتی موفق می‌شویم و در چاره‌جویی کدام مشکل در می‌مانیم (توانایی و ناتوانی آن در چه مواردی است )؟ و به عبارت دیگر واجد چه محتوی و مضمونی است و کدام نتایج منطقی و فلسفی از آن قابل حصول است ؟ نگارنده کوشیده است که در پاسخ به مساله (یا مساله‌ها)ی مورد بحث بیان و تطبیق دیدگاههای مختلف شارحان و منتقدان تارسکی را مبنا و اساس گزارش قرار دهد. در منازعات مزبور ابتدا صرفا روایتگری کند و آرای خود را در قسمت نتیجه‌گیری رساله بیان نماید. به طور کلی رساله حاضر از سه فصل و یک نتیجه‌گیری تشکیل گردیده است : در فصل اول به این مساله پرداخته شده که دانش سمانتیک (که نظریه صدق در آن مورد بحث قرار می‌گیرد) چگونه شکل گرفت ؟ و در پاسخ در باب تلفیق اندیشه‌های مکتب لوف - ورشو و مکتب صورت‌گرایی هیلبرت در ذهن لزنیوسکی و شاگرد توانمندش تارسکی سخن گفتیم که به پیدایی سمانتیک منجر گردید. فصل دوم رساله به بحث در باب نظریه صدق تارسکی اختصاص یافته است . ابتدا شرح داده‌ام که تارسکی به دنبال آن بود که صورت‌بندی دقیقی از تعمیم دیدگاه ارسطویی صدق نسبت به تمام جملات صادق حاصل نماید. و سپس شرح داده‌ام که او دست‌یابی به این هدف را در زبان طبیعی ناممکن می‌داند و فقط در زیان‌های صوری و پس از تفکیک میان زبان موضوعی و فرازبانان به آن نایل می‌گردد. در فصل سوم رساله طی پنج گفتار مستقل به این مسائل پرداخته‌ام: آیا نظریه صدق تارسکی به تثبیت رئالیزم ودیدگاه مطابقی می‌انجامد؟ آیا به کمک نظریه صدق تارسکی می‌توان شبهه دروغگو را برطرف کرد؟ آیا نظریه مزبور می‌تواند معیاری برای معناداری کلام ارائه دهد؟ آیا نظریه صدق تارسکی تثبیت فیزیکالیسم است ؟ و آیا نظریه صدق تارسکی به واقع نظریه‌ای معناشناختی است ؟ در پاسخ به این مساله‌ها به شرح آراء متفکرانی نظیر کارل پوپر، سوزان هاک ، پل هورویچ، هیلاری پاتنام، فرد سامرز، سائول کریپکی، آنیل گوپتا، سارا استنبز، دونالد دیویدسون، هیلاری فیلد، جان مک دوول، اچمندی و ریچاردهک پرداخته‌ام. و خلاصه در پایان رساله تحت عنوان نتیجه‌گیری به ارزیابی مختصر دیدگاههای مختلف پرداخته و نتیجه گرفته‌ام که نظریه صدق تارسکی به معنای ویژه‌ای، نظریه‌ای مطابقی و معناشناختی محسوب می‌شود و به کمک آن می‌توان تنازع دروغگو را از زبان طبیعی طرد نمود. اما کاربرد آن مثلا به عنوان ارائه دهنده‌ی معیار معناداری با مشکلات فراوانی همراه است .
الهیات آشوب؛ ملاحظاتی بر «نظریه پیامبر مقتدر» عبدالکریم سروش(قسمت اول)
نویسنده:
علی‌اکبر احمدی افرمجانی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
سخنرانی دکتر عبدالکریم سروش با عنوان «دین و قدرت» که طی دو جلسه و در دی ماه ۹۹ انجام گرفت (سخنرانی اول و دوم) از نظر تاریخ اسلام‌شناسی معاصر واجد اهمیت است. نوشته حاضر ابتدا به شرح نظریه مطرح در آن سخنرانی (نظریه پیامبر مقتدر) می‌پردازد و سپس برخی ملاحظات را در میان می‌نهد. سروش در ابتدای سخنرانی خود یادآور می‌شود که آنچه در ضمن یک و نیم سال گذشته تحت عنوان «دین و قدرت» مطرح کرده است پاک در مسیر دیگر و متفاوت از بحث‌های پیشین اوست. سروش پس از آن سعی می‌کند تا سیر فکری و نحوه تولد و تکون این بحث جدید و مسیر به کلی متفاوت را توضیح دهد و از دل نوعی جنئولوجی (Genealogy) و تبارشناسی مخاطبان را از چگونگی سر برآوردن نظریه جدیدش آگاه سازد. بنا بر گزارش او مقالات «قبض و بسط شریعت» می‌آموخت که معرفت دینی در کنار معارف دیگر و در داد و ستد با آنها متولد می‌شود، پا به پای معارف بشری و بیرون دینی و البته براساس مکانیزم خاصی تحول یافته و رشد می‌کنند و از این‌رو نباید معرفت مستقلی به حساب آیند. اما از نظر سروش، او در آن هنگام از این نکته غافل بوده است که رشد معرفت دینی و نیز خود دین، نه صرفاً در کنار معارف بشری بلکه در کنار قدرت (و خصوصاً قدرت سیاسی) هم صورت می‌پذیرد. بنا بر گزارش سروش نقطه آغاز توجه او به رابطه میان معرفت دینی و بلکه دین با قدرت سال ۲۰۰۷ بوده است که ضمن قرائت مقاله‌ای در سمینار مولوی‌شناسی ترکیه یادآور می‌شود: قرآن علی‌الاصول کتاب خوف و خشیت بوده و اسلام اولیه چیزی و بُعدی به نام عشق و محبّت را کم داشت. درواقع تا قبل از تصوّف عشقی اسلام پرنده‌ای بود که با یک بال (خوف و خشیت) می‌پرید و این موجب سقوط و افول او می‌شد. اما تصوف با پشت سر گذاشتن دوره زهدی ـ خوفی خود (که در غزالی به اوج می‌رسد) و با پا گذاشتن در دوره‌ای که از ابوسعید ابوالخیر آغاز شده و در جلال‌الدین محمّد بلخی به تعالی خاص (یعنی تصوف عشقی) می‌رسد، بال دیگری برای اسلام مهیا می‌سازد. از نظر سروش قرآن قویاً از بال خوف و خشیت برخوردار بود و تا حدودی از جنبه عشق و محبت کمبود داشت و این صوفیه و مخصوصاً تصوف خراسانی ما بود که با قوت به طرح مفهوم عشق و رابطه عشقی با خدا پرداخت و جریان مبارکی را در بستر دیانت و فرهنگ و تمدن اسلامی جاری کرد. قرآن خشیت‌نامه بود و مثنوی و دیوان شمس عشق‌نامه؛ در حالی‌که در قرآن خداوند بیشتر یک ارباب نسبتاً عبوس و خشنی است که در برابر او باید به سجده افتاد، تقدیسش کرد و همواره از عذاب و خشم و شکنجه‌اش ترسید (همان خدایی که در قیامت بندگان گناهکار را سخت به عذاب می‌افکند)، صوفیان کاشفان حُسن خداوند بوده‌اند؛ حُسنی که در برابر آن جز عاشقی نمی‌توانستند بکنند. برای پیامبر گویا فی‌المثل آن چهره رحمانی و رحیمی خدا به مفهوم «عشق» تعالی و صعود پیدا نکرده بود. گرچه گفته‌اند رحمت او همه چیز را فراگرفته و غضب او زیر سایه و زیر مجموعه رحمت اوست ولی بر «عشق» چنان‌که باید تأکید نرفته است. پیامبر از خدا گویی بیشتر تجربۀ خوفی دارد. خداوند چنان وجود او را پر می‌کرده که پر از هیبت می‌شد، او خداوند را رازی مهیب (جلال الهی) می‌دید و می‌دانست و حسب آن تصویر از خدا پیام می‌داد که اگر آدمی پایش را کج بگذارد و به خدا بی‌اعتنایی کند و اگر فرمان پیامبرش را نبرد سروکارش با ملائکه عذاب خواهد بود و به روزگار سخت و مهلِکی دچار می‌گردد. اما تصوف عشقی بر تجربه پیامبرانه افزود و صوفیان گفتند به ما هم وحی می‌شود؛ وحی‌ای که آن را کمتر از وحی پیامبر نمی‌دانستند. مولانا تمام اوصافی که برای قرآن قائلند را برای مثنوی خود هم می‌آورد. عارفان کاشف خداوند به‌عنوان رازی جذّاب (جمال الهی) بودند…
سخنرانی گذار به الهیات نوین؟
سخنران:
علی‌اکبر احمدی افرمجانی
نوع منبع :
صوت , سخنرانی , درس گفتار،جزوه وتقریرات
منابع دیجیتالی :
یک خطای مقولاتی
نویسنده:
علی‌اکبر احمدی افرمجانی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
آنچه در پی می‌آید مکتوبی ویراسته از گفتاری است که در نقد آراء اخیر دکتر سروش، و در نشست مجازی سپاس ایراد شده و در اختیار فصلنامه قرار گرفته است.
خردِ اروسی و ناخودآگاه فردی، راهی برای خروج از بن‌بستِ عقلِ تک‌ساحتی
نویسنده:
علی اکبر احمدی افرمجانی ، سهیلا منصوریان
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
هربرت مارکوزه فیلسوف فرانکفورتی و عضو موسسه مطالعات تحقیقات اجتماعی، تلاش کرده است تا مفهوم عقل از منظر هگل را با تعریف جدیدی ارائه دهد. او در نگاه متفاوت خود با اضافه کردن روانکاوی درصدد است تا نشان دهد که مقولة شناخت و خودآگاهی بدون پرداختن به بخش­های پنهان ذهن میسر نمی­شود. او با مدد از روانکاوی فرویدی به این مسئله می­پردازد که بخش مهم شناخت میل است که توسط سیستم استبداد و دیکتاتوری در تاریخ سرکوب شده است به همین دلیل اجازة تغییر به سوژه و جامعه عموماً داده نمی­شود. برای مارکوزه ساحت زیبایی­شناسی و هنر (تا حدی به عنوان عنصری زنانه) بخش­هایی هستند که به ناخودآگاه روان مربوط شده و از طریق آنها می­توان به شناخت بخش­های مغفول و موقعیت میلِ فردی پرداخت و به آزادی نزدیک شد. بررسی مورد مطالعاتی­ای چون کمال­الملک از فرهنگ ایرانی با توجه به تمام زوایایی که مارکوزه آن را شرح می­دهد مثال بسیار خوبی است. هنرمندی که با دیدنِ تغییر در جهانِ مدرن غرب، تغییر نمی­کند و برعکس در برابر آن مقاومت نیز می­کند و اتفاقاً به خودآگاهی مورد نظر مارکوزه نائل نمی­شود. همین مسئله موضع مارکوزه را با پیچیدگی جدیدی روبه­رو می­کند که فراروی از نظر مارکوزه-فورید را ضروری می­داند. این نوشتار تلاش می­کند تا ناکافی بودن هر کدام از دیدگاههای فلسفی و روانکاوی را با توجه به مثال گفته­شده بکاود و بگوید میلِ سوژة درگیر ناخودآگاه، خیلی پیشتر از دورة بلوغ­اش در عنفوان کودکی مصادره شده و وی از هرگونه حرکتی عقیم و ناتوان است. در این روایت جدید مشخص می­شود که مفهوم عقل به بازیابی­ای فراتر از صرف تحقق زیبایی­شناسیِ مدنظر مارکوزه و به نوعی مواجهه با تروما نیاز دارد و بن­بست­های آن از آنچه که هگل، مارکوزه و فروید می­پندارند جدی­تر و عمیق­تر بوده و راه حلی انضمامی و البته غیرشعاری طلب می­کند.
صفحات :
از صفحه 7 تا 28
مبانی منطقی نظریه اشیاء انتزاعی و کاربرد آن در مونادولوژی لایب‌نیتز
نویسنده:
پدیدآور: جعفر میرزایی ؛ استاد راهنما: لطف‌الله نبوی ؛ استاد مشاور: علی‌اکبر احمدی افرمجانی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
چکیده :
یکی از مسائل پیش ‌روی فلسفه معاصر، بویژه فلسفه تحلیلی، دلالت شناسی «ناچیزها» یا «ناموجودات» است. منظور از ناموجودات آن دسته از اشیاء است که فاقد موقعیت مکانی و زمانی می‌باشند. ماینونگ استدلالی تحلیلی ارائه می‌کند که بر اساس آن اثبات می‌شود، اشیائی از قبیل زئوس، سانتاکلوز، پگاسوس و نظایر اینها باید مدلول داشته باشند و در نتیجه باید به نحوی موجود باشند. راسل با ارائه نظریه وصفها خاص، ادعا می‌کند که باور ماینونگ از تحلیل منطقی غلط وی در مورد جملاتی که شامل اسامی خاص می‌باشند، ناشی ‌شده است. همچنین وی با ارائه مثالهای نقض نظریه ماینونگ را با چالشی منطقی مواجه می‌کند.ارنست مالی شاگرد ماینونگ، با قائل شدن تمایز بین «ارضاء شدن» و «مشخص شدن» خواص (منظور از خاصه محمول یک موضعی است)، تناقضهای منطقی ناشی از اشیاء ماینونگی را مرتفع می‌سازد. ادوارد زالتا یکی از پیروان مکتب مالی، و شاید بارزترین آنها، با ارائه صورت بندی دقیقی از «ارضاء شدن» و «مشخص شدن» در منطق جدید، توانسته است به ایده مالی قوت ببخشد. همچنین با معرفی دوگانه «شیء ملموس» و «شیء انتزاعی»، بر آن است که در متافیزیک از رویکرد اصل موضوعی بهره‌گیری کند و به واسطه آن روشی نوین در تحلیل مسائلی فلسفی فراهم سازد.پس از معرفی و صورت‌بندی نظریه اشیاء انتزاعی، نشان داده می‌شود که مفاهیم لایب نیتزی نیز اشیاء انتزاعی هستند. سپس به بررسی حساب مفاهیم لایب نیتزی خواهیم پرداخت و نظریه صدق لایب نیتز، جهان‌های ممکن و موناد را در قالب نظریه اشیاء انتزاعی صورت بندی خواهیم کرد. با توجه به بستر منقح فراهم شده در چارچوب نظریه اشیاء انتزاعی، برخی از ایده‌های اساسی مونادولوژی را از منظر تحلیل منطقی- فلسفی بررسی خواهیم کرد.