جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
جستجو در برای عبارت
مرتب سازی بر اساس و به صورت وتعداد نمایش فرارداده در صفحه باشد جستجو
  • تعداد رکورد ها : 44
خالد بن یزید بن معاویه بنیانگذار ترجمه فلسفه یونان در عالم اسلام
نویسنده:
مهدی نصیری
نوع منبع :
مقاله
چکیده :
مرحوم علامه‌ مجلسي‌ درباره‌ نهضت ترجمه در صدر اسلام می نویسد: «ترويج‌ كتب‌ فلاسفه‌ در ميان‌ مسلمين‌، از بدعت‌هاي‌ حاكمان‌ جور و معاند با ائمه‌ معصومين عليهم السلام براي‌ سلب‌ توجه‌ مردم‌ از ائمه‌ و شرع‌ مبين‌ بود. از جمله‌ مؤيدات‌ اين‌ ادّعا، مطلبي‌ است‌ كه‌ صفدي‌ در شرح‌ «لاميةالعجم‌» مي‌نويسد: هنگامي‌ كه‌ مأمون‌ با يكي‌ از پادشاهان‌ مسيحي‌ معاهده صلح‌ بست‌، از وي‌ مجموعه كتاب‌هاي‌ يوناني‌ را درخواست‌ كرد. آن‌ پادشاه‌ با نزديكان‌ خود رايزني‌ كرد و همه آن‌ها جز يك‌ روحاني‌ مسيحي‌ مخالفت‌ كردند. آن‌ روحاني‌ مسيحي‌ گفت‌، اين‌ كتاب‌ها را روانه‌ كنيد، زيرا اين‌ علوم‌ هيچ‌گاه‌ در اختيار يك‌ حكومت‌ ديني‌ قرار نگرفته‌ است‌ مگر اين‌كه‌ آن‌ را به‌ تباهي‌ سوق‌ داده‌ و ميان‌ عالمانشان‌ اختلاف‌ افكنده‌ است‌. علامه مجلسی می افزاید: مشهور آن‌ است‌ كه‌ اوّلين‌ كسي‌ كه‌ اقدام‌ به‌ ترجمه كتب‌ يوناني‌ به‌ زبان‌ عربي‌ نمود، خالد پسر يزيد پسر معاويه‌ بود و نيز از جمله‌ شواهد تمايل‌ خلفا به‌ فلسفه‌ اين‌ است‌ كه‌ يحيي‌ برمكي‌ چون‌ دريافت‌ كه‌ هشام‌ بن‌ حكم‌ [صحابي‌ معروف‌ امام‌ صادق عليه السلام] به‌ فلاسفه‌ انتقاد مي‌كند، هارون‌ را تحريك‌ به‌ قتل‌ هشام‌ نمود.» (1) تحلیل استاد محمد رضا حکیمی در باره نهضت ترجمه متون یونانی چنین است: «چرا پيامبر اكرم‌ صلي الله عليه و آله دستور ترجمه فلسفه‌ را ندادند و به‌ اين‌ كار نپرداختند تا مسلمين‌ دين‌ را عقلي‌ بفهمند! و چرا ائمه‌ طاهرين‌ عليهم السلام در جريان‌ ترجمه فلسفه‌، هيچ‌ كمكي‌ به‌ آن‌ نكردند (بلكه‌ مخالفت‌هايي‌ نيز ابراز داشته‌اند و همواره‌ تاكيد كرده‌اند كه‌ معارف‌ ديني‌ را از غير قرآن‌ نياموزيد كه‌ گمراه‌ مي‌شويد)؛ آيا پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و ائمه‌ طاهرين‌ عليهم السلام خبر نداشتند كه‌ چنين‌ فلسفه‌ و عرفاني‌ وجود دارد؟ آيا ايشان‌ در حق‌ دين‌ و فهم‌ دين‌ كوتاهي‌ كرده‌اند و اين‌ بني‌اميّه‌ و بني‌عباس‌ بودند كه‌ با كمك‌ بي‌دريغ‌ مترجمان‌ يهودي‌ و نصراني‌ و مجوسي‌ ـ و گاه‌ برخي‌ از ملاحده‌ ـ فلسفه‌ يوناني‌ و عرفان‌ هندي‌ و سلوك‌ اورفئوسي‌ را ترجمه‌ كردند و ريختند در مساجد و مدارس‌ مسلمين‌ و در كنار قرآن‌، دكاني‌ به‌ اين‌ وسعت‌ گشودند؟!… آري‌ آنان‌ براي‌ بستن‌ «بيت‌القرآن‌» در مدينه‌، بيت‌الحكمة را در بغداد گشودند و گرنه‌ كسي‌ (هارون‌) كه‌ مجسمه علم‌ و سلوك‌ و عبادت‌ و معرفت‌ و تبلور آيه‌ آيه‌ قرآن‌ را ـ سال‌ها در سياهچال‌ها ـ زنداني‌ و سرانجام‌ مسموم‌ و شهيد مي‌كند، مي‌تواند مروّج‌ بي‌قصد و غرض‌ علم‌ و فرهنگ‌ ـ آن‌ هم‌ در حوزه اسلام‌ ـ به‌ شمار آيد؟ يا كسي‌ (مأمون‌) كه‌ مطلع‌ انوار علم‌ قرآني‌ و معارف‌ سبحاني‌ و تعاليم‌ وحياني‌ را آن‌ گونه‌ به‌ اين‌ سوي‌ و آن‌ سوي‌ مي‌كشد و مجالس‌ «مناظرات‌» تشكيل‌ مي‌دهد و از فلاسفه‌ و متكلّمان‌ زمان‌ دعوت‌ مي‌كند تا امام عليه السلام را محكوم‌ كنند و در نهايت‌ هم‌، در نهايت‌ غربت‌ و مظلوميّت‌، آن‌ تجسّم‌ عقل‌ اعلا و تعاليم‌ والا و معارف‌ عليا را مسموم‌ و شهيد مي‌كند و بشريت‌ را از چنان‌ خورشيد تابان‌ علم‌ و معرفت‌ و اقيانوس‌ موّاج‌ فطرت‌ پروري‌ و تربيت‌ محروم‌ مي‌سازد، باني‌ تمدن‌ اسلامي‌ و طرفدار علم‌ مي‌تواند شمرده‌ شود. چه‌ بيت‌الحكمة و مخزن‌ المعرفَة و وعاءُ العلمي‌ بالاتر و فروغ‌ افكن‌تر و عقل‌ پرورتر از وجود علمي‌ قدّوسي‌ و سرّ تعاليم‌ سبّوحي‌، حضرت‌ امام‌ ابوالحسن‌ علي‌ بن‌ موسي‌ امام‌ رضا عليه السلام.» (2) ——————————- [1]- بحارالانوار57/ 197 [1] . حكيمي‌، محمدرضا، مقاله عقل‌ خود بنياد ديني‌، روزنامه همشهري‌، كتاب‌ ضميمه‌ آذرماه‌ 1380، ص‌ 43
فلسفه از منظر قرآن و عترت
نویسنده:
مهدی نصیری
نوع منبع :
کتاب
منابع دیجیتالی :
مناظره مکتوب حجت الاسلام و المسلمین وکیلی و جناب آقای مهدی نصیری (پاسخ اول آقای نصیری)
نویسنده:
مهدی نصیری
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
کلیدواژه‌های اصلی :
یادداشت جناب آقای مهدی نصیری در پاسخ به مصاحبه حجت الاسلام و المسلمین وکیلی با خبرگزاری فارس
نویسنده:
مهدی نصیری
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
کلیدواژه‌های اصلی :
مناظره مکتوب حجت الاسلام و المسلمین وکیلی و جناب آقای مهدی نصیری (یادداشت نهم: امر بین الامرین)
نویسنده:
نویسنده: حاج شیخ محمد حسن وکیلی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
اعتقاد به آنکه اراده و اختیار انسان امری مستقل است که مخلوق خداوند نیست و انسان در ایجاد آن به تنهائی و بدون اراده قبلی الهی عمل می‌کند هم با آیات قرآن و روایات ناسازگار است و هم بر خلاف برهان عقلی است. عقل حکم می‌کند که هر ممکن الوجودی محتاج علتی است و آن علت هم علتی دارد تا آنکه کار به واجب الوجود برسد. یعنی سر سلسله تمام موجودات باید واجب الوجود باشد و آن هم به برهان عقلی بیش از یکی نیست. آیات و روایت هم یک صدا دلالت بر آن دارند که خالق همه چیز خداوند است و هیچ چیزی در هیچ جائی برای خود استقلال نداشته و همه خیرات و شرور از ناحیه خداوند است و با قضاء و قدر و اراده و مشیت و اذن وی.
خدای حکمت متعالیه زاینده جهان است نه خالق آن
نویسنده:
مهدی نصیری
نوع منبع :
مقاله
وضعیت نشر :
خبرگزاری مهر,
چکیده :
تلقی اشتباه فلسفه و عرفان از معنای صحیح غیرمحدود بودن خداوند، و تفسیر غیرمحدود به خدای نامتناهی که همه وجود را پرکرده و جایی برای وجود دیگری باقی نگذاشته (نظریه وحدت وجود)، منجر به این شده است که آیه «الله الصمد» به معنای خدای توپر و در بردارنده همه موجودات در ذات و درون خود تفسیر شود و این یعنی از آیه ای که در صدد بیان جسم نبودن و مقداری و مرکب و متجزی نبودن خداوند است، تفسیری کاملا تشبیهی که خداوند عین و جامع همه موجودات است (بسیط الحقیقه کل الاشیاء) ارائه شود. اما نتیجه این اشتباه ف و ع منحصر به آیه الله الصمد نبوده و موجب شده است، آیه لم یلد نیز انکار شود و خداوند منشا ولادت و زایش هستی تلقی شود. در تبیین عقلانی قرآن و اهل بیت علیهم السلام از مساله توحید که در کلام عقلی شیعه منعکس است، خداوند خالق و مبدع هستی است که از عدم (لا من شئ) و بدون خمیر مایه ازلی آن را ایجاد کرده است. بر این اساس عالم از ذات خداوند صادر و خارج و متولد نشده و نیز ذات خداوند متطور و متبدل به هستی و دیگر موجودات نگشته که این نیز نوعی زایش و تولد محسوب می شود، چرا که این امر به معنای جسم انگاری و شبیه دانستن ذات قدوسی خداوند ـ جل و علا ـ با مخلوقات است. این مخلوقات و موجوداتِ مقداری و مادی هستند که زاد و ولد و تطور و تبدل دارند نه خالق متعال که منزه از هر گونه مقدار و ترکیب و تغییر و تطور است، و مفاد آیه لم یلد دقیقا همین است. اما حکمت متعالیه که مدعی جمع بین فلسفه و عرفان است هم سخن از تطور و تبدل خداوند و علت العلل به هستی و مخلوقات گفته و هم خداوند را والد و زاینده هستی دانسته و برای خداوند ولد قائل شده و اگر یهودیان و مسیحیان سخن از «ابن الله» بودن عزیر و مسیح گفته اند، صدراییان از ابن الله بودن همه موجودات و انسانها سخن گفته اند و به صراحت عالم و هستی را ولید و زاده خداوند دانسته و رابطه خدا و خلق را رابطه ای نکاحی توصیف کرده اند که محصول این نکاح ازلی تولد عالم از ذات خداوند بوده است! ملاصدرا: علیت به معنای متطور و متبدل شدن است ابتدا به عبارات ملاصدرا در کتاب مشاعر در باره تغییر در معنای علت و علیت می پردازیم که علت را نه به معنای خالق و صانع عالم بلکه به معنای مصدر و منبع عالم می داند که متبدل و متطور به موجودات مختلف شده است. صدرا در کتاب مشاعر در فصلی با این عنوان که وجود منحصر به ذات خداوند است، می نویسد: «آنچه ما در آغاز بر اساس دیدگاه جلیل (فلسفی) علت و معلولش دانستیم {که حکایت از دوگانگی خدا و هستی می کرد} اکنون بر اساس سلوک علمی و روش عقلی بدینجا رسیده ایم که علت را اصل {و ریشه و منبع}، و معلول را شانی از شئون و دگرگونی ای از دگرگونی های {ذات} او بدانیم. پس علیت و افاضه به معنای متطور شدن و متبدل شدن مبدء و ذات نخستین به اطوار گوناگون و تجلی آن به انواع ظهورات است.» (ملاصدرا، مشاعر ص ۵۳ و شواهد الربوبیة ص ۵۰) و اما جناب صدرا در اسفار نیز همین تفسیر از علیت و آفرینش را مطرح کرده است: «وجود(خداوند)... جمیع کمالات را دارد ... او زنده، دانا، مرید، قادر، شنوا، بینا، و متکلم بالذات است...بلکه او آن است که ظاهر شده است با تجلی و تحولش در صورت های گوناگون...او واجب الوجود حق است سبحانه و تعالی» (اسفار ج ۱/ ۲۶۱) قیصری شارح فصوص الحکم می نویسد: «در خارج وجودی جز وجود خداوند نیست که متلبس به صورتها و حالت های ممکنات است و جز خداوند کسی از تجلیاتش لذت نمی برد و جز او کسی از آن متالم نمی شود.» (قیصری، شرح فصوص الحکم، ۶۷۴.) حکیم صهبا: خالقیت و مخلوقیتی در کار نیست، کمون و بروز است و اکنون به عباراتی بنگرید که به موضوع زاینده بودن خداوند نزدیک می شود: فیلسوف صدرایی آقا محمد رضا قمشه ای موسوم به حکیم صهبا می نویسد: «نه علیتی و نه معلولیتی و نه جاعلیتی (خالقیت) و نه مجعولیتی (مخلوقیتی) در هستی در کار نیست...امر منحصر به کمون و بروز است (کمون و اختفای وجود در ذات خداوند و سپس بیرون آمدن آن از ذات)، پس این نکته مهم را دریاب» (مجموعة آثار الحکیم صهبا، ۱۸۸) آیت الله حسن زاده آملی با صراحت بیشتر می نویسد: «نشئه ملک و ناسوت عالم (طبیعت) از مقام لاهوت (الوهیت و خدایی) متولد است بلکه هر معلولی زاده علت خود است...پس در این نکته مهم فراوان دقت کن تا به عمق مطلب برسی» (حسن‏ زاده آملی، نور علی نور ...، ص ۱۳۴) آیت الله حسن زاده آملی: خدا پدر و هستی و انسانها فرزند او هستند آقای حسن زاده در ممد الهمم باز هم مطلب را بیشتر می شکافد و رسما می گوید که خدا پدر است و عالم و انسانها فرزند او هستند: «یک جمله که بسیار بلند است و به چشم می‏خورد این است که «الولد عین أبیه» و در کلام دیگران است که «الولد سرّ أبیه‏» که مراد اتحاد حقیقت و فیضان وجود ولد است از جمیع اجزای وجود والد، ... و چون نشئه ملک و ناسوت عالم متولد از مقام لاهوت است بلکه هر معلولی زاییده‏ای از علتش می‏باشد چنان که حضرت عیسی علیه السلام فرمود: «إنّی ذاهب إلی أبی و أبیکم السماوی»....درست دقت شود که عیسی روح اللّه است و درباره تو هم‏ «نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» آمده است و چون این مناسبت با عیسی روح اللّه ثابت است، او به سوی پدر روانه شد تو هم جان پدر سوی پدر شو». (ممد الهمم در شرح فصوص الحکم ص۱۳۳) در متن بالا می بینیم که جناب حسن زاده به عبارت باطل و شرک آلودی که مسیحیان به حضرت مسیح علیه السلام نسبت داده اند، نیز برای اثبات حرف فلسفی و عرفانی خود استناد می کند. ملاصدرا نیز به این جمله تحریف شده و شرک آلود مسیحیان در این بحث استناد می کند. (مفاتیح الغیب، ص۴۸۰) حسن زاده آملی: خداوند با نکاح ازلی عالم را ایجاد کرد آیت الله حسن زاده باز هم بر خلاف نص صریح قران مبنی بر لم یلد بودن و فرزند نداشتن خداوند، به تبعیت از ابن عربی، از زاینده بودن خداوند صریحتر و عریان تر در شرح بر فصوص سخن می گویند: «بزرگترین وصلت نکاح است (نکاح به معنی لغوی {یعنی جماع ـ شرح‏قیصری ص۱۱۷۰} که گفتیم) و نکاح نظیر توجه الهی است بر آن چه که بر صورت خود خلق کرده است، تا آن را خلیفه خود قرار دهد و ... و در آن از روح خود که نفس اوست دمید، پس ظاهر او خلق است و باطنش حق. و غرض از این تنظیر این که چنانکه ناکح از امنای خود به تولید مثل خود و ایجاد ولدی بر صورت خود توجه می‏نماید، یعنی در حقیقت بعضی از روح خود را در نطفه نفخ می‏کند که این امر و عمل خود یکی از مصادیق‏ «نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» است. تا از نفخ روح بدین معنی و إمناء، نفس و عین خود را در مرآت ولد خود ببیند که «الولد سرّ أبیه‏» و از عظمت شأن این امر خداوند قسم می‏خورد: وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ همچنین است خداوند سبحان در ایجاد خلق بر صورتش که از آن تعبیر به نکاح اصلی أزلی می‏شود.» (ممد الهمم ص۶۰۹) آقای حسن زاده با وجود نفی صریح و مکرر قران مبنی بر ولد و فرزند نداشتن خداوند در آیات متعدد، با این وجود آیه شریفه «و والد و ما ولد« را که مفسران به حضرت آدم و فرزندان پیامبرش و نیز رسول الله و اهل بیت (علیهم صلوات الله اجمعین) تفسیر کرده اند به خداوند به عنوان زاینده، و جهان و انسانها به عنوان اولاد او تفسیر می کند. موضع قرآن و اهل بیت علیهم السلام در باره نسبت زاینده بودن خداوند و اما قرآن کریم در آیات متعدد علاوه بر نفی هرگونه تشبیه بین ذات قدوسی و منزه خداوند با مخلوقاتش، به شدت با کسانی که قائل به فرزند داشتن خداوند شده اند (چه فرزندانی مانند عزیر و مسیح و چه دیگر انسانها و کل هستی که همگی به معنای شبیه کردن خداوند به مخلوقاتش می باشد) برخورد کرده و آنان را در زمره کفار و مشرکان دانسته است. {البته در اینجا باید متذکر شد که ما با استناد به این اقوال کفر آلود و شرک آمیز به فیلسوفان و عرفای مسلمان و شیعه نسبت کافر و مشرک بودن نمی دهیم چرا که اینان دچار شبهه و بدفهمی نسبت به این موضوع شده اند و بر بطلان و کفر آمیز بودن اعتقاد فلسفی و عرفانی خود واقف نیستند.} به برخی آیات قران در باره کسانی که برای خداوند قائل به فرزند شده اند بنگرید: ۱. وَ قَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَقَالَتِ النَّصَارَی الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ ذَلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ یُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّی یُؤْفَکُونَ (توبه / ۳۰) «و یهود گفتند عز یر پسر خداست و نصاری گفتند مسیح پسر خداست این سخنی است [باطل] که به زبان می ‏آورند و به گفتار کسانی که پیش از این کافر شده‏ اند شباهت دارد خدا آنان را بکشد چگونه [از حق] بازگردانده می ‏شوند.» ۲. أَلَا إِنَّهُمْ مِنْ إِفْکِهِمْ لَیَقُولُونَ وَلَدَ اللَّهُ وَإِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ (صافات/۱۵۲) «هش‏دار که اینان از دروغ پردازی خود قطعا خواهند گفت خدا فرزند آورده در حالی که آنها قطعا دروغگویانند» ۳. ما کان للّه‏ أن یتخذ من ولد، سبحانه إذا قضی أمرا فإنما یقول له کن فیکون. (مریم/۳۵) «خدا را نسزد که فرزندی برگیرد منزه است او چون کاری را اراده کند همین قدر به آن می‏ گوید موجود شو پس بی ‏درنگ موجود می ‏شود.» ۴. وقالوا اتخذ الرحمن ولدا. لقد جئتم شیئا إدّا. تکاد السموات یتفطرن منه وتنشق الأرض وتخر الجبال هدّا. أن دعوا للرحمن ولدا. وما ینبغی للرحمن أن یتخذ ولدا.. (مریم ۸۸ ـ ۹۱) «و گفتند [خدای] رحمان فرزندی اختیار کرده است واقعا چیز زشتی را [بر زبان] آوردید، چیزی نمانده است که آسمانها از این [سخن] بشکافند و زمین چاک خورد و کوهها به شدت فرو ریزند از اینکه برای [خدای] رحمان فرزندی قایل شدند [خدای] رحمان را نسزد که فرزندی اختیار کند» و اهل بیت علیهم السلام در دفاع از حریم کبریایی حضرت حق ـ جل و علا ـ اهل تشبیه ذات حق به مخلوقات را تخطئه کرده اند و آنان را مشرک و دروغگو دانسته اند: ۱. الإمام الرضا علیه السلام: من شبّه الله‏ بخلقه فهو مشرک. (توحید صدوق ص ۶۹) «هر آن کس خداوند را به خلقش تشبیه کند مشرک است.» ۲. الإمام الکاظم علیه السلام: إن الله‏ تعالی لا یشبهه شیء، أی فحش أو خناء أعظم من أن یوصف خالق الأشیاء بجسم أو صورة، أو بخلقة، أو بتحدید وأعضاء، تعالی الله‏ من ذلک علوا کبیرا. (توحید صدوق ص ۹۹) «امام کاظم علیه السلام: چیزی مانند خدای تعالی نیست، چه دشنام و ناسزائی بزرگتر است از گفته کسی که خالق همه چیز را به جسم یا صورت یا مخلوقش یا محدودیت و اعضاء توصیف کند، خدای ازین گفتار بسیار برتری دارد.» اهل بیت همچنین این گمان باطل را که چیزی و حصه ای و یا تکه و جزئی از روح خداوند در آدم و انسان دمیده شده باشد، نفی کرده اند: ۳. سألت أبا جعفر علیه السلام عما یروون أن الله‏ عزّ وجلّ خلق آدم علی صورته؟ فقال: هی صورة محدثه مخلوقة اصطفاها الله‏ واختارها علی سائر الصور المختلفة فأضافها إلی نفسه کما أضاف الکعبة إلی نفسه والروح إلی نفسه فقال: بیتی، وقال: نفخت فیه من روحی (توحید صدوق ص ۱۰۳) «محمد بن مسلم گوید از امام باقر علیه السلام پرسیدم: راجع به آنچه روایت کنند که: خدا آدم را به صورت خود آفریده است» حضرت فرمود: آن صورتی است حادث و آفریده که خدا آن را انتخاب کرده و بر سایر صورت های مختلف برگزیده است و به خود نسبت داده است همچنان که کعبه و روح را به خود نسبت داده و فرموده است: خانه من، و دمیدم در او از روحم.» ۴. کتبت إلی أبی الحسن الرضا علیه السلام: سألته عن آدم: هل کان فیه من جوهریة الرب شیء؟! فکتب إلی جواب کتابی: لیس صاحب هذه المسألة علی شیء من السنّة، زندیق.» (رجال کشی ج‏۲ ص ۷۸۷) «یونس بن عبدالرحمن می گوید: به امام رضا علیه السلام نامه نوشتم و پرسیدم: آیا در آدم از جوهریت و ذات پروردگار چیزی وجود دارد؟ حضرت در پاسخم نوشت: صاحب چنین پرسشی از سنت (و معرفت وحیانی) برکنار و زندیق است.» تحلیل صحیح استاد مطهری مطلب را با تحلیل و تفسیر استاد شهید مطهری از آیه لم یلد و لم یولد به پایان می برم که علی رغم تعلق خاطرش به فلسفه ملاصدرا، در این مساله دچار شبهه نبوده و متوجه دیدگاه باطل صدراییان در باره زایندگی خداوند بوده و تفسیری منطبق با عقل و آموزه های قران و اهل بیت علیهم السلام ارائه داده اند: «خدایی خدا با فرزند داشتن جور در نمی آید. این است که قرآن این امر را جزء اوصاف الهی ذکر می کند. همین طور که نمی تواند خدا، خدا باشد و جسم باشد؛ همین طور محال است خدا، خدا باشد و صاحب فرزند باشد. در سوره اخلاص می خوانیم: قل هو اللّه احد اللّه الصّمد لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفواً احد. فرق میان (خلق) و (ایلاد) (یعنی فرزند آوردن) چیست؟ خدا خالق جهان است ولی مولد و زاینده جهان نیست... پدر واقعاً زاینده فرزند است، چون نطفه از وجود او زایش می کند. مادر واقعاً زاینده فرزند است چون فرزند از وجود او زایش می کند.. ولی خالق، مبدع و ابتکار کننده است یعنی با اراده خودش مخلوق را انشاء می کند نه اینکه مخلوق را از وجود خودش بیرون می ریزد... خالق، خلقت را ابداع کرده است ... این است که خداوند در قرآن توصیف می شود به خالق سماوات و ارضین و خالق همه چیز: «قل اللّه خالق کلّ شیء» ولی گفته نمی شود والد چیزی؛ خدا والد هیچ موجودی نیست.» (شهید مطهری، آشنایی با قرآن ج ۵، ص ۷۴)
مقایسه تفسیر کلامی و فلسفی از روایت «ان الله خلق آدم علی صورته»
نویسنده:
مهدی نصیری
نوع منبع :
مقاله
وضعیت نشر :
خبرگزاری مهر,
چکیده :
از جمله روایاتی که مکررا مورد استناد فلسفه صدرایی به تاسی از عرفان ابن عربی برای اثبات توحید تشبیهی و وحدت وجودی قرار گرفته، روایت نبوی «ان الله خلق آدم علی صورته» است. فلسفه صدرایی روایت را چنین معنا می کند که خداوند آدم و انسان را بر صورت خویش آفریده و انسان مظهر اسماء و صفات الهی و شبیه خداوند است. ابن عربی در فصوص می نویسد: «آدم بر اساس روایت ان الله خلق آدم علی صورته، جامع همه نعت های حضرت الهیه است که عبارت است از ذات و صفات و افعال، و صورت آدم جز صورت خداوند نیست.» (فصوص الحکم؛ ج‏۱ ؛ ص ۱۹۹، و نیز فتوحات مکیه، ج ۲، ص ۶۷) ملاصدرا در شرح بر اصول کافی در ذیل روایت «ان الله خلق آدم علی صورته» : «خداوند از مَثل منزه است اما از مثال نه (!!) و اگر بین نفس و روح آدمی با خداوند شباهت نبود، امیرالمؤمنین علیه السلام نمی گفت: من عرف نفسه فقد عرف ربه، پس بین نفس آدمی با خالقش در ذات و صفات و افعال مشابهت وجود دارد.» (شرح أصول کافی (صدرا) ج‏۳ ص۳۹۲) و نیز : «بدان که انسان کامل چون خلیفه خداوند است بر صورت خداوند آفریده شده است.» (مفاتیح الغیب ص۱۹) ملاهادی سبزواری: «و امّا از اخبار مثل قول نبی ص : «انّ اللّه خلق آدم علی‏ صورته‏»، و صورت او، صفات جلال و جمال او، و صفات ثبوتیّه و سلبیّه او و صفات تنزیهیّه و تشبیهیّه اوست و آدم، مخلوق بر صورت اوست، ... عارفی گوید: خداوند- جلّ شأنه- خواست ظاهر کند ذاتش را در صورت جامعه، پس ظاهر فرمود خود را، در صورت «انسان»، (أسرار الحکم؛ ج‏۱ ؛ ص ۳۴۷/ شرح الأسماء الحسنی؛ ص۴۳۹) آیت الله جوادی آملی: «در فلسفه و عرفان، از انسان به «کون جامع» تعبیر می‏ کنند....انسان با ماهیت خارجی خود، مرکب از روح و جسم (نفس و بدن) است که نفس او مجلای حق است و خداوند فقط او را از میان مخلوقاتِ خویش، نماینده خود قرار داد و برای خلافت و جانشینی خویش در زمین برگزید، چنان که بسیاری از مفسران، جمله «خلق اللهُ تعالی آدمَ علی صورته» را به همین معنا تفسیر کرده‏ اند»(حق و تکلیف در اسلام ص ۸۱) آقای حسن زاده آملی : «در روایت است که خداوند آدم و فرزندانش را بر صورت رحمن آفریده است و نیز: إنّ اللّه خلق‏ آدم‏ علی‏ صورته‏. و نیز : ما خلق اللّه شیئا أشبه به من آدم.(خداوند هیچ موجودی را شبیه تر به خودش از آدم نیافریده است)» (هزار و یک کلمه ؛ ج‏۱ ص۲۰۴) آقای حسینی تهرانی صاحب کتاب روح مجرد: «و این است معنای خلیفة اللّهی، و معنی و مفاد حدیث شریفی که از رسول اکرم روایت شده است که: خلق اللّه آدم علی‏ صورته» (امام شناسی ؛ ج‏۵ ص۸۴) گفتنی است که اشاعره قائل به تجسیم و تشبیه نیز روایت را مانند فلاسفه و عرفا معنا می کنند. تا اینجا تفسیر فلسفه صدرایی و نیز اشعریان را از روایت «ان الله خلق آدم علی صورته» دیدیم اما در کلام عقلی و وحیانی شیعه از آنجا که هیچ گونه مشابهتی بین خالق و مخلوق نیست و به حکم عقل هر گونه شباهت بین خدا و آفریدگانش به معنای نقصان در ذات قدوسی خداوند خواهد بود، روایت معنای دیگری دارد: حسین بن خالد می گوید: به امام رضا (ع) گفتم: مردم روایت می کنند که رسول خداوند ـ ص ـ فرموده: خداوند آدم را بر صورت خودش آفریده است؟ امام علیه السلام فرمود: «خدا آنها را بکشد. اینان اول حدیث را حذف کرده اند {و چنین معنای باطلی را به حدیث نسبت داده اند}. رسول الله به دو مردی که به همدیگر دشنام می دادند برخورد کرد و شنید که یکی از آنها به دیگری می گفت: خداوند صورت تو و هر کسی که شبیه توست را زشت گرداند! رسول خدا فرمود: ای بنده خدا! چنین دشنامی را به برادرت نگو، خداوند حضرت آدم {که همه انسانها فرزندان اویند} را بر صورت برادرت آفریده است.» (توحید صدوق، ص ۱۵۳) شیخ صدوق در ذیل این روایت می نویسد: «اهل تشبیه و تجسیم، اول این حدیث را حذف کردند و گفتند: ان الله خلق آدم علی صورته»، پس هم خود گمراه شدند و هم دیگران را گمراه کردند.» در روایتی دیگر امام صادق (ع) می فرماید: «اصحاب تناسخ شیوه دین را پشت سر خود انداختند و گمراهی ها را برای خویش تزیین کردند ... و گمان کردند که تدیبر کننده جهان (خداوند) بر صورت مخلوقات است به دلیل (تفسیر غلط از) این روایت که ان الله خلق آدم علی صورته» (إحتجاج طبرسی ج‏۲ ؛ ص۳۴۴) علامه حلی متکلم عالیقدر شیعه در باره تفسیر تشبیهی اشاعره از روایت «ان الله خلق آدم علی صورته» می نویسد: «این خبر و مانند آن برای خداوند صورتی مانند صورت انسان ثابت کرده اند و خداوند را به خلقش شبیه کرده اند. این قول، تجسیم و کفر است و قابل تاویل نیست. خداوندصورت کسانی را که چنین روایاتی را جعل کرده اند {و یا آنها را به غلط معنا کرده اند} زشت گرداند.» (دلائل الصدق لنهج الحق، ج‏۴، ص ۱۶۷)
اگر نباید هم فیلسوفی کرد باید فیلسوفی کرد؟!
نویسنده:
مهدی نصیری
نوع منبع :
مقاله
کلیدواژه‌های اصلی :
چکیده :
اگر نباید هم فیلسوفی کرد باید فیلسوفی کرد؟! اين‌ عبارت‌ را فيلسوفان‌ متعددي‌ در دفاع‌ از فلسفه‌ بر زبان‌ و قلم‌ آورده‌اند كه «اگر بايد فيلسوفي‌ كرد، پس‌ بايد فيلسوفي‌ كرد و اگر نبايد فيلسوفي‌ كرد، باز هم‌ بايد فيلسوفي‌ كرد»؛ مفهوم‌ اين‌ سخن‌ آن‌ است‌ كه‌ فلسفه‌، چيزي‌ جز استدلال‌آوري‌ و انديشه‌ورزي‌ نيست‌ و هر جا كه‌ پاي‌ استدلال‌ و تفكر و بحث‌ نظري‌ در ميان‌ است‌، همان‌ جا فلسفه‌ حضور دارد، حتي‌ اگر اين‌ استدلال‌آوري‌ و انديشه‌ورزي‌ عليه‌ فلسفه‌ و در جهت‌ تخطئه‌ آن‌ باشد. بر اين‌ اساس‌، فلسفه‌ستيزان‌ در همان‌ دم‌ كه‌ فلسفه‌ستيزي‌ مي‌كنند ـ چه‌ بدانند و يا ندانند و بخواهند يا نخواهند ـ در واقع‌ فلسفه‌ورزي‌ كرده‌ و در جايگاه‌ فيلسوف‌ نشسته‌اند! كندي‌ از جمله‌ فيلسوفاني‌ است‌ كه‌ در دفاع‌ از فلسفه‌ به‌ اين‌ استدلال‌ متوسل‌ شده‌ است‌: «كندي‌ معتقد است‌ كه‌ دشمنان‌ فلسفه‌ براي‌ آن‌كه‌ انكار و اجتناب‌ خود را از فلسفه‌ واجب‌ قلمداد كنند، نيازمند به‌ اقامه دليل‌اند و از اين‌ جهت‌ در تناقض‌ افتند و رسوا شوند....»[1] آقاي‌ دكتر ديناني‌ می نویسد: «بيشتر كساني‌ كه‌ با معرفت‌ برهاني‌ به‌ مخالفت‌ و مبارزه‌ برخاسته‌اند، به‌ اسلحه استدلال‌ توسل‌ جسته‌ و با حربه برهان‌ به‌ جنگ‌ برهان‌ رفته‌اند. فيلسوف‌ بزرگ‌ يونان‌ به‌ درستي‌ دريافته‌ بود كه‌ مي‌گفت‌، اگر كسي‌ بخواهد با فلسفه‌ به‌ مخالفت‌ برخيزد، بايد فيلسوفي‌ كند.»[2] اين‌ استدلال‌ حاوي‌ مغالطه‌اي‌ آشكار است‌؛ چرا كه‌ فيلسوف‌، ابتدا هر گونه استدلال‌ آوری و بحث استدلالی را مساوي‌ با تفلسف‌ و فلسفه‌ دانسته‌ و آن‌گاه‌ نتيجه‌ گرفته‌ است‌ كه‌ هرگونه‌ دليل‌آوري‌ و انديشه‌ورزي‌، عين‌ فلسفه‌ است‌ و بنا بر اين‌ مخالفان‌ و استدلال‌كنندگان‌ عليه‌ فلسفه‌ نيز خود فيلسوف‌اند و مشتغل‌ به‌ فلسفه‌؛ حتي‌ اگر اين‌ مخالفان‌، اهل‌ ظاهر و قشري‌ نگران‌ و جامدانديشان‌ باشند! آقاي‌ دكتر ديناني‌ به‌ اين‌ نتيجه‌ تصريح‌ مي‌كنند: «با توجه‌ به‌ آنچه‌ تاكنون‌ در اينجا ذكر شد، مي‌توان‌ ادعا كرد، حتي‌ كساني‌ كه‌ اهل‌ قشر بوده‌ و جمود بر ظواهر متون‌ ديني‌ را مورد توصيه‌ و تأكيد قرار مي‌دهند، از عالم‌ نظر [يعني‌ فلسفه‌] خارج‌ نبوده‌ و بدون‌ وساطت‌ ذهن‌ نمي‌توانند از موضع‌ خود دفاع‌ كنند... بنابراين‌ همه نحله‌ها و فرقه‌هاي‌ مذهبي‌ كه‌ در جهان‌ اسلام‌ به‌ منصه بروز و ظهور رسيده‌اند، داراي‌ موضع‌ بوده‌ و هر يك‌ از اين‌ مواضع‌ بر نوعي‌ نظر و استدلال‌ استوار گشته‌ است‌. ... و نظريه‌پردازي‌ مظهر كامل‌ فعاليت‌ عقل‌ به‌ شمار مي‌آيد.»[3] درباره اين‌ استدلال‌ كه‌ البته‌ بيشتر به‌ لطيفه‌ شبيه‌ است‌، چند نكته‌ قابل‌ ذكر است‌: 1. مگر مخالفان‌ و استدلال‌آوران‌ عليه‌ فلسفه‌، با هرگونه‌ استدلال آوری و نظرورزي‌ و استفاده‌ از ذهن و عقل‌، مخالفت‌ مي‌ورزند تا بدان‌ها بگوييم‌ كه‌ شما داريد از همان‌ حربه‌ و طريقه‌اي‌ استفاده‌ مي‌كنيد كه‌ عليه‌ آن‌ به‌ مخالفت‌ برخاسته‌ايد؟ كاملاً بديهي‌ است‌ كه‌ فلسفه‌ تنها يك‌ شيوه‌ و یک نوع‌ از انواع‌ انديشه‌ورزي‌ و استدلال‌آوري‌ و به‌كارگيري‌ ذهن‌ و نظر است‌ که ممکن است عقلانی باشد و یا نباشد که به نظر بسیاری، فلسفه عقلانی نیست. بنابراين‌ هيچ‌ ملازمه‌اي‌ بين‌ هرگونه‌ استدلال‌آوري‌ عليه‌ فلسفه‌ با فلسفي‌انديشي‌ و فيلسوف‌ شدن‌ وجود ندارد و به عبارت دیگر استدلال و بکار گیری ذهن و نظر ورزی اعم از فلسفه است. 2. اگر هرگونه‌ استدلال آوری و نظرورزي‌ مساوي‌ با فلسفه‌ است‌، آيا ميزان‌ و معياري‌ براي‌ حقانيت‌ و درست‌ و نادرستي‌ نظرات‌ گوناگون‌ و متضاد وجود دارد يا نه‌؟ اگر فيلسوفان‌ بگويند، وجود دارد و تنها يك‌ نظر و ديدگاه‌ و فرقه‌ از ميان‌ صدها و هزاران‌ نظر و فرقه‌ درست‌ است‌، در اين‌ صورت‌، حكم‌ به‌ بطلان‌ استدلال‌ خود داده‌اند؛ چرا كه‌ پذيرفته‌اند، مي‌توان‌ با نوعي‌ نظرورزي‌، انواع‌ ديگر نظرورزي‌ را مردود و نادرست‌ و باطل اعلام‌ كرد و اما اگر منكر چنين‌ ميزان‌ و معياري‌ شوند، در اين‌ صورت‌، به‌ ورطه پلورالیسم و نسبی اندیشی در غلطيده‌اند، چرا كه‌ در اين‌ صورت‌ بايد حكم‌ به‌ حقانيت‌ همه‌ فرقه‌ها و نحله‌ها و انديشه‌ورزان‌ حتي‌ سوفسطاييان‌ دهند، زيرا آنان‌ هم‌ در حال‌ تفلسف‌ و خردورزي‌ و تعقل‌ هستند! 3. استدلال‌ ياد شده‌ حاوي‌ اين‌ نتيجه‌ نيز هست‌ كه‌ گويا تفلسف‌ براي‌ تفلسف‌ است‌؛ يعني‌ نفس‌ تفلسف‌، خود مقصد و مقصود است‌، صرف‌ نظر از هر نتيجه‌اي‌ كه‌ عايد فيلسوف‌ شود، حتي‌ اگر اين‌ نتيجه‌ ضديت‌ با اساس فلسفه‌ و یا عقلانیت حقیقی و انکار حقایق مسلم عقلی و وحیانی يا دستيابي‌ به‌ هر عقيده‌ و مسلك‌ باطل و منحرف و بی بنیادی باشد. آيا فیلسوفان مسلمان به‌ اين‌ نتيجه‌ ملتزم‌ مي‌باشند؟ --------------------- پاورقی: [1]- تاريخ‌ فلسفه‌ در جهان‌ اسلامي/‌379 [2]- همان‌3/ 43 [3]- همان/ ‌257
فلسفه از منظر قرآن و عترت
نویسنده:
مهدی نصیری.
نوع منبع :
کتابشناسی(نمایه کتاب) , کتابخانه عمومی
وضعیت نشر :
تهران : نیایش,
مهدی نصیری،‌ فعال سیاسی و پژوهشگر مسائل دینی، در گفت‌وگوی ویدئویی با «اعتمادآنلاین»
شخص محوری:
مهدی نصیری
نوع منبع :
صوت , فیلم , مناظره،گفتگو و میزگرد
منابع دیجیتالی :
کلیدواژه‌های اصلی :
چکیده :
موضوع حجاب اجباری اگر چه این روزها به عنوان یکی از پرچالش‌ترین مباحث بین حاکمیت و مردم تبدیل شده، اما در انقلاب ۵۷ نه مطالبه خاصی در این خصوص از جانب انقلابیون شنیده می‌شود و نه مردم بر آن تاکید خاصی دارند. در سال ۶۲ با تصویب قانون مجازات اسلامی در مجلس وقت مساله بدحجابی به عنوان فعل حرام تلقی شد. در متن قانون تصریح شده است که حاکمیت اسلامی باید با افعال حرام مبارزه کند. فقها موضوع بدحجابی را ذیل افعال حرام تعریف می‌کنند. اما مساله تنش‌های اجتماعی این موضوع بدون راهکار باقی مانده است. حاکمیت می‌گوید عموم مردم مطالبه حجاب اجباری را دارند، نواندیشان دیدنی و فعالان سیاسی اما مساله دیگری را مطرح می‌کنند. سوال اصلی این قسمت برنامه پاراگراف در گفت‌وگو با آقای مهدی نصیری این است که چرا زلف جمهوری اسلامی به زلف حجاب اجباری گره زده شده است. من سیما پروانه‌گهر هستم و میهمان این قسمت برنامه پاراگراف اعتمادآنلاین آقای مهدی نصیری با سابقه طولانی فعالیت مطبوعاتی، نواندیش دینی و فعال سیاسی است.
  • تعداد رکورد ها : 44