جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
جستجو در برای عبارت
مرتب سازی بر اساس و به صورت وتعداد نمایش فرارداده در صفحه باشد جستجو
  • تعداد رکورد ها : 101
تفسير الصافي المجلد 4
نویسنده:
محمد بن شاه مرتضی فيض كاشاني؛ محقق: زهرا خالوئی
نوع منبع :
کتاب , آثار مرجع , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
کلیدواژه‌های اصلی :
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
تفسير الصافي يكى از آثار پر ارج ملامحسن فيض كاشانى است كه بيشتر با جنبۀ روايى و نقلى نگاشته شده است و به علت اختصار و جامعيت، در اعصار مختلف مورد توجه و عنايت قرار گرفته است. مرحوم فيض در تفسير خود سعى كرده است، تفسيرى پيراسته از انديشه‌هاى گوناگون عرضه كند. مؤلف تفسير را با مقدمه‌اى آغاز مى‌كند و ضمن آن، از جريان تفسير نگارى و زمينه‌هاى تفاسير نوشته شده، در فرهنگ اسلامى سخن مى‌گويد. پس از آن به انواع تفسير نگارى اشاره‌اى دارد و اعتراضى به تفسير نگارى، بدون توجه به اهل‌بيت «ع» و تعاليم آن بزرگواران مى‌كند، و از تفاسيرى سخن به ميان مى‌آورد كه با روايات و اخبار، قرآن را تفسير كرده‌اند و يادآورى مى‌كند كه اين‌گونه تفاسير نيز از كاستى‌ها و ناهنجارى‌ها بدور نيستند، اين گونه تفاسير يا كامل نيستند، يا تفسير تمام آيات را ندارند، برخى نيز سرشارند از اخبار ضعيف، و در برخى ديگر رواياتى آمده، بى‌ارتباط با موضوع، بدون تدوينى شايسته و ترتيبى زيبا. افزون بر اين‌ها، در اين‌گونه تفاسير، رواياتى راه يافته است، كه مشتمل بر تأويلاتى است، نفرت‌زا و مطالبى باطل؛ همانند نسبت عصيان و سفاهت به انبياء و بالاخره در اين مجموعه‌ها، گاه روايات، به ظاهر متضادند و مفسران هيچ‌گونه تلاشى، براى رفع تضاد از اين ظواهر بكار نبسته‌اند، مرحوم فيض بعد از اين مطالب مى‌فرمايد: «به هر حال من تاكنون، در ميان تفاسير، با همۀ گستردگى تعداد آنها، تفسيرى مهذب و پيراسته از ناهنجارى‌ها با بيانى كافى كه تشنگان را سيراب كند، نيافته‌ام و اميدوارم اين تفسير، همانى باشد كه انتظار مى‌رود، تفسيرى كه مطالب و روايات صحيح را از روايات كدر و ناصاف، تميز دهد، از مفسرى كه با شناخت متن احاديث، پى به صحت و ضعف آن، برد نه با شناخت اسانيد، مفسرى كه علم را از خداوند گرفته باشد، نه از اسانيد روايات، مفسرى كه توانايى شكافتن روايات و تجزيه و تحليل آنها را داشته باشد و با اين توان، روايات صاف را از روايات غبار اندود، باز شناساند و از دل روايات اهل‌بيت «ع» مطالب مناسب فهم اهل زمانش را، استخراج و بيان نمايد و زوائد را به دور افكند تا ابهام و تضاد و تناقض كه موهن روايات است، از آنها زدوده گردد. روشن شد كه انگيزۀ مصنف، ارائۀ تفسيرى برگرفته از بيانات صاف و ناب اهل‌بيت «ع» مى‌باشد كه به تناسب علم و فهم اهل زمان خود گلچين شده و با بيانى شيوا و مدد گرفته از هدايت الهى، آيات قرآن را تبيين و تفسير نمايد. امّا به طور طبيعى، براى بيان وجوه ديگر قرآن در لغت، قرائت، شأن نزول و...، بايد از خود اظهار نظر كند و از سخنان ديگران نيز بهره برد، در نتيجه تفسير به گونه‌اى رنگ اجتهاد و نظر را نيز به خود گرفته، آينده‌اى از روايت و درايت گشته است. مرحوم فيض قبل از آغاز تفسير، بعد از مقدمه‌ايى، دوازده مقدمه را به عنوان مقدمات تفسير خود ذكر مى‌كند كه به تعبير آيت‌اللّه معرفت در التفسير و المفسرون، از بهترين مقدمات تفسيرى است كه در ابتداى تفسير آورده شده و مصنف به بهترين وجه مطالب ضرورى را كه هر مفسر بايد بيان نمايد، ذكر كرده است؛ مطالب مقدمات به قرار ذيل است: مقدمۀ اول، در فضل قرآن و وصيت به تمسك به آن از روايات اهل‌بيت «ع». مقدمۀ دوم، در بيان اين كه علم قرآن، نزد اهل‌بيت «ع» مى‌باشد و ظاهر و باطن همۀ قرآن را آنان مى‌دانند. مقدمۀ سوم، در بيان اين كه كل قرآن در شأن اولياء اللّه و دشمنان آنان وارد شده است. مقدمه چهارم، در بيان وجوه معانى آيات از تفسير و تأويل، ظاهر و بطن، محكم و متشابه، ناسخ و منسوخ و...كه بخشى از مطالب علوم قرآن را تشكيل مى‌دهند. مقدمه پنجم، در بيان مفهوم تفسير به رأى و نهى از آن مى‌باشد. مقدمۀ ششم، در عدم تحريف قرآن. مقدمۀ هفتم، در بيان اين كه قرآن تبيان همه چيز است، و اصول معارف دينى و قواعد شرعى در آن مطرح شده است. مقدمۀ هشتم، در بيان قرائات مختلف و ميزان اعتبار آنها. مقدمه نهم، در نزول دفعى و تدريجى قرآن. مقدمه دهم، در شفاعت قرآن و ثواب تلاوت و حفظ آن. مقدمۀ يازدهم، در تلاوت قرآن و آداب آن. مقدمۀ دوازدهم، در بيان اصطلاحات و روشى كه در تفسير بر آنها تكيه داشته است. در مقدمۀ دوازدهم، مصنف در بيان روش خود مى‌فرمايد: «در مقام بيان و تفسير آيات آنجايى كه نياز به تأويل، شناخت سبب نزول كه فهم آيه بر آن متوقف باشد، شناخت ناسخ شناخت، خاص و اين گونه مسائل باشد كه فراتر از شرح لفظ باشد، سراغ معصوم «ع» مى‌رويم؛ يعنى آن جا كه فقط شرح لفظ و معنى كردن لغت و اعراب آيه باشد، خودمان مى‌توانيم انجام دهيم(با اين تعبير، راه خود را از برخى اخبارى‌ها (كه در زمان او كم نبودند) جدا مى‌كند. آنها كه خيلى خشك برخورد مى‌كنند و مى‌گويند، اگر در مورد آيه‌اى، روايت نداشتيم، اصلا آن را تفسير نمى‌كنيم.)؛ امّا در مازاد بر شرح لفظ و بيشتر از آن چيزى كه، خودمان مى‌فهميم، احتياج به معصوم «ع» و روايات داريم. اگر آيۀ محكمى را يافتيم كه بتواند آيۀ ديگر را روشن كند، از آن استفاده مى‌كنيم و آيه متشابه را به آيه محكم بر مى‌گردانيم(روش تفسير قرآن به قرآن). آن جا كه جاى اظهار نظر خودمان نيست و آيه محكمى هم نداريم، اگر روايت معتبر در كتب مورد اعتماد خودمان يافتيم، آن را مى‌آوريم، و الاّ از روايات ائمه «ع» كه در كتب عامه وجود دارد، استفاده مى‌كنيم. چون بالاخره منسوب به معصوم «ع» است و معارض هم ندارد. اگر اينها را نيافتيم، از اقوال علماء تفسير استفاده مى‌كنيم، اشكال نكنيد كه چرا اقوال مفسرين را مى‌آوريد، در حالى كه خودتان اين اشكال را به تفاسير قبل گرفتيد كه به روايات بى‌توجهند؟ زيرا پاسخ مى‌دهيم كه اين اقوال، چون موافق و هماهنگ با ظاهر قرآن است، آنها را مى‌آوريم، نه اين كه سخن آنان را حجت بدانيم»؛ يعنى اگر آيه‌اى را كه مى‌خواهيم، تفسير كنيم، آيه محكم يا روايتى نداشت، در نهايت بايد خودم استظهار كرده و موافق ظاهر آيه، چيزى بگويم، به جاى اين كار از سخن فلان مفسر استفاده مى‌كنم و اگر كسى چيزى نمى‌گفت، خودم بايد بيان مى‌كردم، پس سخن او را حجت نمى‌دانم؛ ولى چون موافق ظاهر قرآن است، از آن استفاده مى‌كنم. در مقدمۀ چهارم، راجع به معناى الفاظ مى‌فرمايد: «بعضى الفاظ در لغت، معنايى دارد كه اگر دقت نكنيم، گمان خواهيم برد كه اين لفظ، فقط همين معنا را دارد، غافل از اين كه، آن لفظ يك روح و معناى عميقى دارد كه چندين مصداق را دربرمى‌گيرد كه يكى از آنها در لغت آمده است. مثل «ميزان» كه در لغت به «ترازو» معنا شده است؛ ولى بايد گفت ميزان به معناى وسيلۀ سنجش است كه يكى از مصاديق آن ترازوست، و ترازو خودش چند نوع است. بنابراین «ميزان» براى معناى «وسيلۀ سنجش» وضع شده است، نه براى ترازو. يا مثلا، كلمۀ «قلم»، براى ابزارى كه بر الواح نقش مى‌اندازد، وضع شده است، بدون در نظر گرفتن اين كه، جسم باشد يا اين كه از «نى» باشد يا چوب يا آهن و بدون در نظر گرفتن اين كه آن نقش محسوس باشد يا معقول و بدون توجه به اين كه آن لوح، كاغذ باشد يا چوب يا سنگ و يا اين كه مجرد باشد. بنابراین استعمال «قلم» در آيه شريفۀعلّم بالقلم حقيقى است.» طبق روش كلى كه مصنف بيان كرده در تفسير قرآن، ابتداى سوره‌ها را با نام سوره، بيان مكى يا مدنى بودن و تعداد آيات آن آغاز مى‌كند، سپس براى تفسير آيات به سراغ آيات محكم، بعد از آن روايات كتب معتبر شيعه و پس از آن سراغ مصادر اهل سنت براى نقل روايات معصومين «ع» مى‌رود، در كنار آن شأن نزول، لغت، قرائت و اعراب آيات را نيز بيان مى‌دارد، و در نهايت رواياتى در فضل سوره و ثواب قرائت آن نقل مى‌كند. در جلد سوم کتاب به تفسیر بیست سوره از سوره «فرقان» تا سوره «دخان» پرداخته شده است.
تفسير الصافي المجلد 2
نویسنده:
محمد بن شاه مرتضی فيض كاشاني؛ محقق: زهرا خالوئی
نوع منبع :
کتاب , آثار مرجع , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
کلیدواژه‌های اصلی :
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
تفسير الصافي يكى از آثار پر ارج ملامحسن فيض كاشانى است كه بيشتر با جنبۀ روايى و نقلى نگاشته شده است و به علت اختصار و جامعيت، در اعصار مختلف مورد توجه و عنايت قرار گرفته است. مرحوم فيض در تفسير خود سعى كرده است، تفسيرى پيراسته از انديشه‌هاى گوناگون عرضه كند. مؤلف تفسير را با مقدمه‌اى آغاز مى‌كند و ضمن آن، از جريان تفسير نگارى و زمينه‌هاى تفاسير نوشته شده، در فرهنگ اسلامى سخن مى‌گويد. پس از آن به انواع تفسير نگارى اشاره‌اى دارد و اعتراضى به تفسير نگارى، بدون توجه به اهل‌بيت «ع» و تعاليم آن بزرگواران مى‌كند، و از تفاسيرى سخن به ميان مى‌آورد كه با روايات و اخبار، قرآن را تفسير كرده‌اند و يادآورى مى‌كند كه اين‌گونه تفاسير نيز از كاستى‌ها و ناهنجارى‌ها بدور نيستند، اين گونه تفاسير يا كامل نيستند، يا تفسير تمام آيات را ندارند، برخى نيز سرشارند از اخبار ضعيف، و در برخى ديگر رواياتى آمده، بى‌ارتباط با موضوع، بدون تدوينى شايسته و ترتيبى زيبا. افزون بر اين‌ها، در اين‌گونه تفاسير، رواياتى راه يافته است، كه مشتمل بر تأويلاتى است، نفرت‌زا و مطالبى باطل؛ همانند نسبت عصيان و سفاهت به انبياء و بالاخره در اين مجموعه‌ها، گاه روايات، به ظاهر متضادند و مفسران هيچ‌گونه تلاشى، براى رفع تضاد از اين ظواهر بكار نبسته‌اند، مرحوم فيض بعد از اين مطالب مى‌فرمايد: «به هر حال من تاكنون، در ميان تفاسير، با همۀ گستردگى تعداد آنها، تفسيرى مهذب و پيراسته از ناهنجارى‌ها با بيانى كافى كه تشنگان را سيراب كند، نيافته‌ام و اميدوارم اين تفسير، همانى باشد كه انتظار مى‌رود، تفسيرى كه مطالب و روايات صحيح را از روايات كدر و ناصاف، تميز دهد، از مفسرى كه با شناخت متن احاديث، پى به صحت و ضعف آن، برد نه با شناخت اسانيد، مفسرى كه علم را از خداوند گرفته باشد، نه از اسانيد روايات، مفسرى كه توانايى شكافتن روايات و تجزيه و تحليل آنها را داشته باشد و با اين توان، روايات صاف را از روايات غبار اندود، باز شناساند و از دل روايات اهل‌بيت «ع» مطالب مناسب فهم اهل زمانش را، استخراج و بيان نمايد و زوائد را به دور افكند تا ابهام و تضاد و تناقض كه موهن روايات است، از آنها زدوده گردد. روشن شد كه انگيزۀ مصنف، ارائۀ تفسيرى برگرفته از بيانات صاف و ناب اهل‌بيت «ع» مى‌باشد كه به تناسب علم و فهم اهل زمان خود گلچين شده و با بيانى شيوا و مدد گرفته از هدايت الهى، آيات قرآن را تبيين و تفسير نمايد. امّا به طور طبيعى، براى بيان وجوه ديگر قرآن در لغت، قرائت، شأن نزول و...، بايد از خود اظهار نظر كند و از سخنان ديگران نيز بهره برد، در نتيجه تفسير به گونه‌اى رنگ اجتهاد و نظر را نيز به خود گرفته، آينده‌اى از روايت و درايت گشته است. مرحوم فيض قبل از آغاز تفسير، بعد از مقدمه‌ايى، دوازده مقدمه را به عنوان مقدمات تفسير خود ذكر مى‌كند كه به تعبير آيت‌اللّه معرفت در التفسير و المفسرون، از بهترين مقدمات تفسيرى است كه در ابتداى تفسير آورده شده و مصنف به بهترين وجه مطالب ضرورى را كه هر مفسر بايد بيان نمايد، ذكر كرده است؛ مطالب مقدمات به قرار ذيل است: مقدمۀ اول، در فضل قرآن و وصيت به تمسك به آن از روايات اهل‌بيت «ع». مقدمۀ دوم، در بيان اين كه علم قرآن، نزد اهل‌بيت «ع» مى‌باشد و ظاهر و باطن همۀ قرآن را آنان مى‌دانند. مقدمۀ سوم، در بيان اين كه كل قرآن در شأن اولياء اللّه و دشمنان آنان وارد شده است. مقدمه چهارم، در بيان وجوه معانى آيات از تفسير و تأويل، ظاهر و بطن، محكم و متشابه، ناسخ و منسوخ و...كه بخشى از مطالب علوم قرآن را تشكيل مى‌دهند. مقدمه پنجم، در بيان مفهوم تفسير به رأى و نهى از آن مى‌باشد. مقدمۀ ششم، در عدم تحريف قرآن. مقدمۀ هفتم، در بيان اين كه قرآن تبيان همه چيز است، و اصول معارف دينى و قواعد شرعى در آن مطرح شده است. مقدمۀ هشتم، در بيان قرائات مختلف و ميزان اعتبار آنها. مقدمه نهم، در نزول دفعى و تدريجى قرآن. مقدمه دهم، در شفاعت قرآن و ثواب تلاوت و حفظ آن. مقدمۀ يازدهم، در تلاوت قرآن و آداب آن. مقدمۀ دوازدهم، در بيان اصطلاحات و روشى كه در تفسير بر آنها تكيه داشته است. در مقدمۀ دوازدهم، مصنف در بيان روش خود مى‌فرمايد: «در مقام بيان و تفسير آيات آنجايى كه نياز به تأويل، شناخت سبب نزول كه فهم آيه بر آن متوقف باشد، شناخت ناسخ شناخت، خاص و اين گونه مسائل باشد كه فراتر از شرح لفظ باشد، سراغ معصوم «ع» مى‌رويم؛ يعنى آن جا كه فقط شرح لفظ و معنى كردن لغت و اعراب آيه باشد، خودمان مى‌توانيم انجام دهيم(با اين تعبير، راه خود را از برخى اخبارى‌ها (كه در زمان او كم نبودند) جدا مى‌كند. آنها كه خيلى خشك برخورد مى‌كنند و مى‌گويند، اگر در مورد آيه‌اى، روايت نداشتيم، اصلا آن را تفسير نمى‌كنيم.)؛ امّا در مازاد بر شرح لفظ و بيشتر از آن چيزى كه، خودمان مى‌فهميم، احتياج به معصوم «ع» و روايات داريم. اگر آيۀ محكمى را يافتيم كه بتواند آيۀ ديگر را روشن كند، از آن استفاده مى‌كنيم و آيه متشابه را به آيه محكم بر مى‌گردانيم(روش تفسير قرآن به قرآن). آن جا كه جاى اظهار نظر خودمان نيست و آيه محكمى هم نداريم، اگر روايت معتبر در كتب مورد اعتماد خودمان يافتيم، آن را مى‌آوريم، و الاّ از روايات ائمه «ع» كه در كتب عامه وجود دارد، استفاده مى‌كنيم. چون بالاخره منسوب به معصوم «ع» است و معارض هم ندارد. اگر اينها را نيافتيم، از اقوال علماء تفسير استفاده مى‌كنيم، اشكال نكنيد كه چرا اقوال مفسرين را مى‌آوريد، در حالى كه خودتان اين اشكال را به تفاسير قبل گرفتيد كه به روايات بى‌توجهند؟ زيرا پاسخ مى‌دهيم كه اين اقوال، چون موافق و هماهنگ با ظاهر قرآن است، آنها را مى‌آوريم، نه اين كه سخن آنان را حجت بدانيم»؛ يعنى اگر آيه‌اى را كه مى‌خواهيم، تفسير كنيم، آيه محكم يا روايتى نداشت، در نهايت بايد خودم استظهار كرده و موافق ظاهر آيه، چيزى بگويم، به جاى اين كار از سخن فلان مفسر استفاده مى‌كنم و اگر كسى چيزى نمى‌گفت، خودم بايد بيان مى‌كردم، پس سخن او را حجت نمى‌دانم؛ ولى چون موافق ظاهر قرآن است، از آن استفاده مى‌كنم. در مقدمۀ چهارم، راجع به معناى الفاظ مى‌فرمايد: «بعضى الفاظ در لغت، معنايى دارد كه اگر دقت نكنيم، گمان خواهيم برد كه اين لفظ، فقط همين معنا را دارد، غافل از اين كه، آن لفظ يك روح و معناى عميقى دارد كه چندين مصداق را دربرمى‌گيرد كه يكى از آنها در لغت آمده است. مثل «ميزان» كه در لغت به «ترازو» معنا شده است؛ ولى بايد گفت ميزان به معناى وسيلۀ سنجش است كه يكى از مصاديق آن ترازوست، و ترازو خودش چند نوع است. بنابراین «ميزان» براى معناى «وسيلۀ سنجش» وضع شده است، نه براى ترازو. يا مثلا، كلمۀ «قلم»، براى ابزارى كه بر الواح نقش مى‌اندازد، وضع شده است، بدون در نظر گرفتن اين كه، جسم باشد يا اين كه از «نى» باشد يا چوب يا آهن و بدون در نظر گرفتن اين كه آن نقش محسوس باشد يا معقول و بدون توجه به اين كه آن لوح، كاغذ باشد يا چوب يا سنگ و يا اين كه مجرد باشد. بنابراین استعمال «قلم» در آيه شريفۀعلّم بالقلم حقيقى است.» طبق روش كلى كه مصنف بيان كرده در تفسير قرآن، ابتداى سوره‌ها را با نام سوره، بيان مكى يا مدنى بودن و تعداد آيات آن آغاز مى‌كند، سپس براى تفسير آيات به سراغ آيات محكم، بعد از آن روايات كتب معتبر شيعه و پس از آن سراغ مصادر اهل سنت براى نقل روايات معصومين «ع» مى‌رود، در كنار آن شأن نزول، لغت، قرائت و اعراب آيات را نيز بيان مى‌دارد، و در نهايت رواياتى در فضل سوره و ثواب قرائت آن نقل مى‌كند. در جلد دوم کتاب به تفسیر سوره های مائده، انعام، اعراف، انفال، توبه، یونس و هود پرداخته شده است.
تفسير الصافي المجلد 5
نویسنده:
محمد بن شاه مرتضی فيض كاشاني؛ محقق: زهرا خالوئی
نوع منبع :
کتاب , آثار مرجع , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
کلیدواژه‌های اصلی :
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
تفسير الصافي يكى از آثار پر ارج ملامحسن فيض كاشانى است كه بيشتر با جنبۀ روايى و نقلى نگاشته شده است و به علت اختصار و جامعيت، در اعصار مختلف مورد توجه و عنايت قرار گرفته است. مرحوم فيض در تفسير خود سعى كرده است، تفسيرى پيراسته از انديشه‌هاى گوناگون عرضه كند. مؤلف تفسير را با مقدمه‌اى آغاز مى‌كند و ضمن آن، از جريان تفسير نگارى و زمينه‌هاى تفاسير نوشته شده، در فرهنگ اسلامى سخن مى‌گويد. پس از آن به انواع تفسير نگارى اشاره‌اى دارد و اعتراضى به تفسير نگارى، بدون توجه به اهل‌بيت «ع» و تعاليم آن بزرگواران مى‌كند، و از تفاسيرى سخن به ميان مى‌آورد كه با روايات و اخبار، قرآن را تفسير كرده‌اند و يادآورى مى‌كند كه اين‌گونه تفاسير نيز از كاستى‌ها و ناهنجارى‌ها بدور نيستند، اين گونه تفاسير يا كامل نيستند، يا تفسير تمام آيات را ندارند، برخى نيز سرشارند از اخبار ضعيف، و در برخى ديگر رواياتى آمده، بى‌ارتباط با موضوع، بدون تدوينى شايسته و ترتيبى زيبا. افزون بر اين‌ها، در اين‌گونه تفاسير، رواياتى راه يافته است، كه مشتمل بر تأويلاتى است، نفرت‌زا و مطالبى باطل؛ همانند نسبت عصيان و سفاهت به انبياء و بالاخره در اين مجموعه‌ها، گاه روايات، به ظاهر متضادند و مفسران هيچ‌گونه تلاشى، براى رفع تضاد از اين ظواهر بكار نبسته‌اند، مرحوم فيض بعد از اين مطالب مى‌فرمايد: «به هر حال من تاكنون، در ميان تفاسير، با همۀ گستردگى تعداد آنها، تفسيرى مهذب و پيراسته از ناهنجارى‌ها با بيانى كافى كه تشنگان را سيراب كند، نيافته‌ام و اميدوارم اين تفسير، همانى باشد كه انتظار مى‌رود، تفسيرى كه مطالب و روايات صحيح را از روايات كدر و ناصاف، تميز دهد، از مفسرى كه با شناخت متن احاديث، پى به صحت و ضعف آن، برد نه با شناخت اسانيد، مفسرى كه علم را از خداوند گرفته باشد، نه از اسانيد روايات، مفسرى كه توانايى شكافتن روايات و تجزيه و تحليل آنها را داشته باشد و با اين توان، روايات صاف را از روايات غبار اندود، باز شناساند و از دل روايات اهل‌بيت «ع» مطالب مناسب فهم اهل زمانش را، استخراج و بيان نمايد و زوائد را به دور افكند تا ابهام و تضاد و تناقض كه موهن روايات است، از آنها زدوده گردد. روشن شد كه انگيزۀ مصنف، ارائۀ تفسيرى برگرفته از بيانات صاف و ناب اهل‌بيت «ع» مى‌باشد كه به تناسب علم و فهم اهل زمان خود گلچين شده و با بيانى شيوا و مدد گرفته از هدايت الهى، آيات قرآن را تبيين و تفسير نمايد. امّا به طور طبيعى، براى بيان وجوه ديگر قرآن در لغت، قرائت، شأن نزول و...، بايد از خود اظهار نظر كند و از سخنان ديگران نيز بهره برد، در نتيجه تفسير به گونه‌اى رنگ اجتهاد و نظر را نيز به خود گرفته، آينده‌اى از روايت و درايت گشته است. مرحوم فيض قبل از آغاز تفسير، بعد از مقدمه‌ايى، دوازده مقدمه را به عنوان مقدمات تفسير خود ذكر مى‌كند كه به تعبير آيت‌اللّه معرفت در التفسير و المفسرون، از بهترين مقدمات تفسيرى است كه در ابتداى تفسير آورده شده و مصنف به بهترين وجه مطالب ضرورى را كه هر مفسر بايد بيان نمايد، ذكر كرده است؛ مطالب مقدمات به قرار ذيل است: مقدمۀ اول، در فضل قرآن و وصيت به تمسك به آن از روايات اهل‌بيت «ع». مقدمۀ دوم، در بيان اين كه علم قرآن، نزد اهل‌بيت «ع» مى‌باشد و ظاهر و باطن همۀ قرآن را آنان مى‌دانند. مقدمۀ سوم، در بيان اين كه كل قرآن در شأن اولياء اللّه و دشمنان آنان وارد شده است. مقدمه چهارم، در بيان وجوه معانى آيات از تفسير و تأويل، ظاهر و بطن، محكم و متشابه، ناسخ و منسوخ و...كه بخشى از مطالب علوم قرآن را تشكيل مى‌دهند. مقدمه پنجم، در بيان مفهوم تفسير به رأى و نهى از آن مى‌باشد. مقدمۀ ششم، در عدم تحريف قرآن. مقدمۀ هفتم، در بيان اين كه قرآن تبيان همه چيز است، و اصول معارف دينى و قواعد شرعى در آن مطرح شده است. مقدمۀ هشتم، در بيان قرائات مختلف و ميزان اعتبار آنها. مقدمه نهم، در نزول دفعى و تدريجى قرآن. مقدمه دهم، در شفاعت قرآن و ثواب تلاوت و حفظ آن. مقدمۀ يازدهم، در تلاوت قرآن و آداب آن. مقدمۀ دوازدهم، در بيان اصطلاحات و روشى كه در تفسير بر آنها تكيه داشته است. در مقدمۀ دوازدهم، مصنف در بيان روش خود مى‌فرمايد: «در مقام بيان و تفسير آيات آنجايى كه نياز به تأويل، شناخت سبب نزول كه فهم آيه بر آن متوقف باشد، شناخت ناسخ شناخت، خاص و اين گونه مسائل باشد كه فراتر از شرح لفظ باشد، سراغ معصوم «ع» مى‌رويم؛ يعنى آن جا كه فقط شرح لفظ و معنى كردن لغت و اعراب آيه باشد، خودمان مى‌توانيم انجام دهيم(با اين تعبير، راه خود را از برخى اخبارى‌ها (كه در زمان او كم نبودند) جدا مى‌كند. آنها كه خيلى خشك برخورد مى‌كنند و مى‌گويند، اگر در مورد آيه‌اى، روايت نداشتيم، اصلا آن را تفسير نمى‌كنيم.)؛ امّا در مازاد بر شرح لفظ و بيشتر از آن چيزى كه، خودمان مى‌فهميم، احتياج به معصوم «ع» و روايات داريم. اگر آيۀ محكمى را يافتيم كه بتواند آيۀ ديگر را روشن كند، از آن استفاده مى‌كنيم و آيه متشابه را به آيه محكم بر مى‌گردانيم(روش تفسير قرآن به قرآن). آن جا كه جاى اظهار نظر خودمان نيست و آيه محكمى هم نداريم، اگر روايت معتبر در كتب مورد اعتماد خودمان يافتيم، آن را مى‌آوريم، و الاّ از روايات ائمه «ع» كه در كتب عامه وجود دارد، استفاده مى‌كنيم. چون بالاخره منسوب به معصوم «ع» است و معارض هم ندارد. اگر اينها را نيافتيم، از اقوال علماء تفسير استفاده مى‌كنيم، اشكال نكنيد كه چرا اقوال مفسرين را مى‌آوريد، در حالى كه خودتان اين اشكال را به تفاسير قبل گرفتيد كه به روايات بى‌توجهند؟ زيرا پاسخ مى‌دهيم كه اين اقوال، چون موافق و هماهنگ با ظاهر قرآن است، آنها را مى‌آوريم، نه اين كه سخن آنان را حجت بدانيم»؛ يعنى اگر آيه‌اى را كه مى‌خواهيم، تفسير كنيم، آيه محكم يا روايتى نداشت، در نهايت بايد خودم استظهار كرده و موافق ظاهر آيه، چيزى بگويم، به جاى اين كار از سخن فلان مفسر استفاده مى‌كنم و اگر كسى چيزى نمى‌گفت، خودم بايد بيان مى‌كردم، پس سخن او را حجت نمى‌دانم؛ ولى چون موافق ظاهر قرآن است، از آن استفاده مى‌كنم. در مقدمۀ چهارم، راجع به معناى الفاظ مى‌فرمايد: «بعضى الفاظ در لغت، معنايى دارد كه اگر دقت نكنيم، گمان خواهيم برد كه اين لفظ، فقط همين معنا را دارد، غافل از اين كه، آن لفظ يك روح و معناى عميقى دارد كه چندين مصداق را دربرمى‌گيرد كه يكى از آنها در لغت آمده است. مثل «ميزان» كه در لغت به «ترازو» معنا شده است؛ ولى بايد گفت ميزان به معناى وسيلۀ سنجش است كه يكى از مصاديق آن ترازوست، و ترازو خودش چند نوع است. بنابراین «ميزان» براى معناى «وسيلۀ سنجش» وضع شده است، نه براى ترازو. يا مثلا، كلمۀ «قلم»، براى ابزارى كه بر الواح نقش مى‌اندازد، وضع شده است، بدون در نظر گرفتن اين كه، جسم باشد يا اين كه از «نى» باشد يا چوب يا آهن و بدون در نظر گرفتن اين كه آن نقش محسوس باشد يا معقول و بدون توجه به اين كه آن لوح، كاغذ باشد يا چوب يا سنگ و يا اين كه مجرد باشد. بنابراین استعمال «قلم» در آيه شريفۀعلّم بالقلم حقيقى است.» طبق روش كلى كه مصنف بيان كرده در تفسير قرآن، ابتداى سوره‌ها را با نام سوره، بيان مكى يا مدنى بودن و تعداد آيات آن آغاز مى‌كند، سپس براى تفسير آيات به سراغ آيات محكم، بعد از آن روايات كتب معتبر شيعه و پس از آن سراغ مصادر اهل سنت براى نقل روايات معصومين «ع» مى‌رود، در كنار آن شأن نزول، لغت، قرائت و اعراب آيات را نيز بيان مى‌دارد، و در نهايت رواياتى در فضل سوره و ثواب قرائت آن نقل مى‌كند. در جلد سوم کتاب به تفسیر سوره «جاثیه» تا آخر قرآن پرداخته شده است.
تفسير الصافي المجلد 3
نویسنده:
محمد بن شاه مرتضی فيض كاشاني؛ محقق: زهرا خالوئی
نوع منبع :
کتاب , آثار مرجع , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
کلیدواژه‌های اصلی :
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
تفسير الصافي يكى از آثار پر ارج ملامحسن فيض كاشانى است كه بيشتر با جنبۀ روايى و نقلى نگاشته شده است و به علت اختصار و جامعيت، در اعصار مختلف مورد توجه و عنايت قرار گرفته است. مرحوم فيض در تفسير خود سعى كرده است، تفسيرى پيراسته از انديشه‌هاى گوناگون عرضه كند. مؤلف تفسير را با مقدمه‌اى آغاز مى‌كند و ضمن آن، از جريان تفسير نگارى و زمينه‌هاى تفاسير نوشته شده، در فرهنگ اسلامى سخن مى‌گويد. پس از آن به انواع تفسير نگارى اشاره‌اى دارد و اعتراضى به تفسير نگارى، بدون توجه به اهل‌بيت «ع» و تعاليم آن بزرگواران مى‌كند، و از تفاسيرى سخن به ميان مى‌آورد كه با روايات و اخبار، قرآن را تفسير كرده‌اند و يادآورى مى‌كند كه اين‌گونه تفاسير نيز از كاستى‌ها و ناهنجارى‌ها بدور نيستند، اين گونه تفاسير يا كامل نيستند، يا تفسير تمام آيات را ندارند، برخى نيز سرشارند از اخبار ضعيف، و در برخى ديگر رواياتى آمده، بى‌ارتباط با موضوع، بدون تدوينى شايسته و ترتيبى زيبا. افزون بر اين‌ها، در اين‌گونه تفاسير، رواياتى راه يافته است، كه مشتمل بر تأويلاتى است، نفرت‌زا و مطالبى باطل؛ همانند نسبت عصيان و سفاهت به انبياء و بالاخره در اين مجموعه‌ها، گاه روايات، به ظاهر متضادند و مفسران هيچ‌گونه تلاشى، براى رفع تضاد از اين ظواهر بكار نبسته‌اند، مرحوم فيض بعد از اين مطالب مى‌فرمايد: «به هر حال من تاكنون، در ميان تفاسير، با همۀ گستردگى تعداد آنها، تفسيرى مهذب و پيراسته از ناهنجارى‌ها با بيانى كافى كه تشنگان را سيراب كند، نيافته‌ام و اميدوارم اين تفسير، همانى باشد كه انتظار مى‌رود، تفسيرى كه مطالب و روايات صحيح را از روايات كدر و ناصاف، تميز دهد، از مفسرى كه با شناخت متن احاديث، پى به صحت و ضعف آن، برد نه با شناخت اسانيد، مفسرى كه علم را از خداوند گرفته باشد، نه از اسانيد روايات، مفسرى كه توانايى شكافتن روايات و تجزيه و تحليل آنها را داشته باشد و با اين توان، روايات صاف را از روايات غبار اندود، باز شناساند و از دل روايات اهل‌بيت «ع» مطالب مناسب فهم اهل زمانش را، استخراج و بيان نمايد و زوائد را به دور افكند تا ابهام و تضاد و تناقض كه موهن روايات است، از آنها زدوده گردد. روشن شد كه انگيزۀ مصنف، ارائۀ تفسيرى برگرفته از بيانات صاف و ناب اهل‌بيت «ع» مى‌باشد كه به تناسب علم و فهم اهل زمان خود گلچين شده و با بيانى شيوا و مدد گرفته از هدايت الهى، آيات قرآن را تبيين و تفسير نمايد. امّا به طور طبيعى، براى بيان وجوه ديگر قرآن در لغت، قرائت، شأن نزول و...، بايد از خود اظهار نظر كند و از سخنان ديگران نيز بهره برد، در نتيجه تفسير به گونه‌اى رنگ اجتهاد و نظر را نيز به خود گرفته، آينده‌اى از روايت و درايت گشته است. مرحوم فيض قبل از آغاز تفسير، بعد از مقدمه‌ايى، دوازده مقدمه را به عنوان مقدمات تفسير خود ذكر مى‌كند كه به تعبير آيت‌اللّه معرفت در التفسير و المفسرون، از بهترين مقدمات تفسيرى است كه در ابتداى تفسير آورده شده و مصنف به بهترين وجه مطالب ضرورى را كه هر مفسر بايد بيان نمايد، ذكر كرده است؛ مطالب مقدمات به قرار ذيل است: مقدمۀ اول، در فضل قرآن و وصيت به تمسك به آن از روايات اهل‌بيت «ع». مقدمۀ دوم، در بيان اين كه علم قرآن، نزد اهل‌بيت «ع» مى‌باشد و ظاهر و باطن همۀ قرآن را آنان مى‌دانند. مقدمۀ سوم، در بيان اين كه كل قرآن در شأن اولياء اللّه و دشمنان آنان وارد شده است. مقدمه چهارم، در بيان وجوه معانى آيات از تفسير و تأويل، ظاهر و بطن، محكم و متشابه، ناسخ و منسوخ و...كه بخشى از مطالب علوم قرآن را تشكيل مى‌دهند. مقدمه پنجم، در بيان مفهوم تفسير به رأى و نهى از آن مى‌باشد. مقدمۀ ششم، در عدم تحريف قرآن. مقدمۀ هفتم، در بيان اين كه قرآن تبيان همه چيز است، و اصول معارف دينى و قواعد شرعى در آن مطرح شده است. مقدمۀ هشتم، در بيان قرائات مختلف و ميزان اعتبار آنها. مقدمه نهم، در نزول دفعى و تدريجى قرآن. مقدمه دهم، در شفاعت قرآن و ثواب تلاوت و حفظ آن. مقدمۀ يازدهم، در تلاوت قرآن و آداب آن. مقدمۀ دوازدهم، در بيان اصطلاحات و روشى كه در تفسير بر آنها تكيه داشته است. در مقدمۀ دوازدهم، مصنف در بيان روش خود مى‌فرمايد: «در مقام بيان و تفسير آيات آنجايى كه نياز به تأويل، شناخت سبب نزول كه فهم آيه بر آن متوقف باشد، شناخت ناسخ شناخت، خاص و اين گونه مسائل باشد كه فراتر از شرح لفظ باشد، سراغ معصوم «ع» مى‌رويم؛ يعنى آن جا كه فقط شرح لفظ و معنى كردن لغت و اعراب آيه باشد، خودمان مى‌توانيم انجام دهيم(با اين تعبير، راه خود را از برخى اخبارى‌ها (كه در زمان او كم نبودند) جدا مى‌كند. آنها كه خيلى خشك برخورد مى‌كنند و مى‌گويند، اگر در مورد آيه‌اى، روايت نداشتيم، اصلا آن را تفسير نمى‌كنيم.)؛ امّا در مازاد بر شرح لفظ و بيشتر از آن چيزى كه، خودمان مى‌فهميم، احتياج به معصوم «ع» و روايات داريم. اگر آيۀ محكمى را يافتيم كه بتواند آيۀ ديگر را روشن كند، از آن استفاده مى‌كنيم و آيه متشابه را به آيه محكم بر مى‌گردانيم(روش تفسير قرآن به قرآن). آن جا كه جاى اظهار نظر خودمان نيست و آيه محكمى هم نداريم، اگر روايت معتبر در كتب مورد اعتماد خودمان يافتيم، آن را مى‌آوريم، و الاّ از روايات ائمه «ع» كه در كتب عامه وجود دارد، استفاده مى‌كنيم. چون بالاخره منسوب به معصوم «ع» است و معارض هم ندارد. اگر اينها را نيافتيم، از اقوال علماء تفسير استفاده مى‌كنيم، اشكال نكنيد كه چرا اقوال مفسرين را مى‌آوريد، در حالى كه خودتان اين اشكال را به تفاسير قبل گرفتيد كه به روايات بى‌توجهند؟ زيرا پاسخ مى‌دهيم كه اين اقوال، چون موافق و هماهنگ با ظاهر قرآن است، آنها را مى‌آوريم، نه اين كه سخن آنان را حجت بدانيم»؛ يعنى اگر آيه‌اى را كه مى‌خواهيم، تفسير كنيم، آيه محكم يا روايتى نداشت، در نهايت بايد خودم استظهار كرده و موافق ظاهر آيه، چيزى بگويم، به جاى اين كار از سخن فلان مفسر استفاده مى‌كنم و اگر كسى چيزى نمى‌گفت، خودم بايد بيان مى‌كردم، پس سخن او را حجت نمى‌دانم؛ ولى چون موافق ظاهر قرآن است، از آن استفاده مى‌كنم. در مقدمۀ چهارم، راجع به معناى الفاظ مى‌فرمايد: «بعضى الفاظ در لغت، معنايى دارد كه اگر دقت نكنيم، گمان خواهيم برد كه اين لفظ، فقط همين معنا را دارد، غافل از اين كه، آن لفظ يك روح و معناى عميقى دارد كه چندين مصداق را دربرمى‌گيرد كه يكى از آنها در لغت آمده است. مثل «ميزان» كه در لغت به «ترازو» معنا شده است؛ ولى بايد گفت ميزان به معناى وسيلۀ سنجش است كه يكى از مصاديق آن ترازوست، و ترازو خودش چند نوع است. بنابراین «ميزان» براى معناى «وسيلۀ سنجش» وضع شده است، نه براى ترازو. يا مثلا، كلمۀ «قلم»، براى ابزارى كه بر الواح نقش مى‌اندازد، وضع شده است، بدون در نظر گرفتن اين كه، جسم باشد يا اين كه از «نى» باشد يا چوب يا آهن و بدون در نظر گرفتن اين كه آن نقش محسوس باشد يا معقول و بدون توجه به اين كه آن لوح، كاغذ باشد يا چوب يا سنگ و يا اين كه مجرد باشد. بنابراین استعمال «قلم» در آيه شريفۀعلّم بالقلم حقيقى است.» طبق روش كلى كه مصنف بيان كرده در تفسير قرآن، ابتداى سوره‌ها را با نام سوره، بيان مكى يا مدنى بودن و تعداد آيات آن آغاز مى‌كند، سپس براى تفسير آيات به سراغ آيات محكم، بعد از آن روايات كتب معتبر شيعه و پس از آن سراغ مصادر اهل سنت براى نقل روايات معصومين «ع» مى‌رود، در كنار آن شأن نزول، لغت، قرائت و اعراب آيات را نيز بيان مى‌دارد، و در نهايت رواياتى در فضل سوره و ثواب قرائت آن نقل مى‌كند. در جلد سوم کتاب به تفسیر سیزده سوره از سوره «یوسف» تا سوره «نور» پرداخته شده است.
عالم ما بعد الموت
نویسنده:
مولف فیض کاشانی؛ حققه و اعتنی محسن عقیل.
نوع منبع :
کتابشناسی(نمایه کتاب) , کتابخانه عمومی
وضعیت نشر :
قم: دارالمجتبی‏‫,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
عين اليقين الملقب بالانوار و الاسرار المجلد 1 و 2
نویسنده:
محمد بن مرتضی كاشاني؛ مصحح: رضا عیاش
نوع منبع :
کتاب
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
لبنان/ بیروت: دار المحجة البیضاء,
کلیدواژه‌های اصلی :
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
کتاب «عین الیقین»، یکی از آثار مهم و فاخر مرحوم ملامحسن فیض کاشانی است که به زبان عربی تالیف نموده است. طبق آنچه خود فيض در مقدمه‌ى كتاب گفته موضوع كتاب آن دسته از عقايدى است كه عقل در آنها استقلال داشته و براى ادراكشان نيازى به ادله شرعى نمى‌باشد. فيض مطالب كتاب را به دو قسم تقسيم كرده است كه قسم اول آن در اصول علم و قسم دومش در علم به آسمان‌ها، زمين و آنچه كه در مابين آنها است، مى‌باشد. او مقدمه‌اى دارد كه خود مقدمه پنج بخش دارد، بخش اول اشاره‌اى است به فضيلت علم توحيد و شرافت اهل آن و همين طور چگونگى تحصيل علم توحيد. وى شرف علم را به مقدار شرف معلوم مى‌شمارد و مى‌گويد رتبه‌ى عالم به حسب رتبه‌ى علم مى‌باشد. و معلومى بالاتر اجل‌تر و اعلى‌تر از خداوند متعال وجود ندارد. پس علم توحيد هم طبيعتاً بالاترين و با شرافت‌ترين علم خواهد بود، كما اينكه اهل اين علم نيز افضل علما خواهند بود. وى براى اثبات اين سخن حق به چند آيه‌ى قرآنى نيز استشهاد نموده، شرايط تحصيل اين علم را كه فراقت قلب، صفاى باطن، زهد در دنيا و متابعت شرع مى‌باشد در كنار تقواى الهى، بيان مى‌كند ادله‌ى اين سخن را نيز از آيات و روايات آورده، و بعد وارد قسمت دوم مقدمه كه در بيان قلت اهل الله و سختى و غموض اين راه است مى‌گردد. او پنج آيه را در سرآغاز اين بخش كه دلالت بر قلت عباد الله و كثرت جاهلان و منافقان دارند، آورده بعد ضمن توضيحاتى به چند روايت و آيه ديگر نيز استناد مى‌جويد. فيض كاشانى در سومين نكته مقدمه‌ى كتابش اهميت كتمان سرّ توسط اهل الله را يادآورى كرده و از سلمان فارسى به عنوان نمونه‌اى براى مخزن اسرار الهى نام مى‌برد. او رواياتى را از ائمه معصومين(ع) كه دعوت به كتمان اسرارشان و تقيّه در مواقع لازم نموده‌اند، در ذيل عنوان اين بخش يادآورى نموده است. بيان اصناف مردم چهارمين نكته‌ى مقدمه است كه در واقع توضيحى بر آيه‌ى شريفه‌ى و كنتم ازواجاً ثلاثه مى‌باشد. مؤلف با استفاده از روايات، جايگاه تشيّع را در ميان انسان‌ها تعيين مى‌نمايد. آخرين و پنجمين بخش مقدمه كتاب عين‌اليقين اختصاص به بيان جايگاه عقل و شرع دارد كه فيض در اين قسمت به نقل كلماتى از بزرگان اكتفا نموده است. براى مثال اين سخن را بدون ذكر گوينده‌اش مى‌آورد كه عقل هدايت نمى‌گردد، مگر با شرع و شرع تبيين نمى‌شود، مگر با عقل. عقل اساس است و شرع بنا، بنا نيز به جز با اساس تثبيت نمى‌گردد. اساس نيز بدون بنا غنى نمى‌گردد يا اين سخن امير عليه‌السلام را كه فرمود العلم علمان، مطبوع و مسموع و لاينفع المسموع اذا لم يكن المطبوع، به عنوان تكمله‌اى ديگر بر سخنانش مى‌آورد. مقصد اول كتاب در اصول علم است. مؤلف در اين قسمت ابتدا به تشابهات كتاب و سنت مى‌پردازد. فيض اشاره‌اى به صورت و ظاهر داشتن هر سخن در عين قابليت دارا بودن روح و باطن دارد و در ضمن مطالبى كه در ذيل اين موضوع بيان مى‌كند به مثال و صورت روحانى موجودات در عالم ملكوت اشاره كرده و آن را دليل بر تكلّم انبيا با مردم به قدر عقول آنها مى‌داند. او مى‌گويد متشابهات كتاب و سنت همگى به ظاهرشان حمل گرديده و چيزى مستغنى از آن نمى‌باشد، پس هيچ نيازى به تأويل، تخييل و تمثيل نمى‌باشد. او به مثال‌هايى نيز اشاره كرده كه جزو متشابهات مى‌باشند؛ ولى فهم و مفهوم واقعى آنها نيز چندان مشكل نيست. فيض در ضمن ضوابط مهمّه كه به دنباله مطالب مقصد اول آورده، به دنبال اثبات جريان امور از مجراى طبيعتشان كه خواست خداوند متعال است، مى‌باشد وجود و عدم نيز ديگر مطلب مورد توجه مؤلف است كه وجود بحت و خالص مختص خداوند بوده و عدم بحث نيز ذاتى ندارد. كيفيت وجود ممكنات و واجب، اصالت وجود، اطلاق وجود و چگونگى عدم و معدوم و ماهيت آن از ديگر مطالبى است كه در اين بخش از نظر مؤلف گذشته است. علم، جهل و تعريف تبيين حدود و مفهوم واقعى آنها نيز از ديگر نكته‌هاى مقصد اول مى‌باشد. حصول صورة الشىء للعالم و ظهوره لديه مجرّداً عما يلابسه تعريفى است كه مرحوم فيض به علم بيان كرده است. وى از اين تعريف نتيجه مى‌گيرد كه علم به اجسام بما هى اجسام تعلق نمى‌گيرد، بلكه آنچه معلوم مى‌گردد وجودات خارجيه اجسام مى‌باشند. به عقيده‌ى فيض اجسام به منزله سايه‌هايى براى موجودات غيبيه‌ى قائم به ذات هستند كه نوعى اتحاد بينشان برقرار مى‌باشد. نكته بعدى مقصد اول نور و ظلمت است. تعريف نور نزد مؤلف عبارتست از الظاهر بنفسه و المظهر لغيره كه ظلمت نيز مقابل آن مى‌باشد. فيض كاشانى در ادامه مقصد اول، به مطالبى چون حيات و ممات كه تعريف حيات عبارتست از حى ما يساوق الفعل و الادراك كه ممات مقابل آن است، ايمان و كفر كه تعريف لغوى‌اش عبارتست از تصديق شىء طبق آنچه كه هست كه در واقع اين راجع به علم خواهد بود كه آن نيز نوعى از وجودات و تعريف شرعى‌اش همان تصديق خدا و ملائكه و كتب و رسلش مى‌باشد، خير و شر كه معنا و مفهومشان واضح بوده و نيازى به تعريف ندارند، لذت و ألم كه تعريف لذت ادراك الملائم و ألم هو ادراك للمنافى مى‌باشد، غنى و فقر كه اولى استقلال الشىء بذاته و دومى عدم استقلال الشىء بذاته مى‌باشد، هيات و تعيناتشان، واحد و كثير، متقدم و متأخر، قديم و حادث، قوت و مقابلش، سبب و مسبب، جوهر و عرض، ابعاد و جهات و حدودشان، حركت و سكون، زمان و آن، مكان و حيّز، اصول نشأت و كيفيت و نشأت يافتن آخرت از دنيا و وجوه فرق بين آن دو، مبدأ وجود و توحيد خداوند متعال و كيفيت افاضه‌اش وجود را اشاره دارد. درباره‌ى نشأت، فيض مى‌گويد عوالم زيادى وجود دارند كه تعداد آنها را غير از خداوند كسى نمى‌داند، لكن اصول عوالم سه تا مى‌باشند كه عبارتند از: 1 - عالم عقليه‌ى روحانيه كه عالم غيب و جبروت نام دارد و اصحاب آن همان سابقون مى‌باشند. 2 - عالم خياليه‌ى مثاليه كه همان عالم برزخ و ملكوت است و اصحاب آن اصحاب يمين مى‌باشند. 3 - عالم حسيّه‌ى جسمانيّه كه عالم شهادت و ملك نام دارد و اصحاب آن شمال مى‌باشند. وى در ادامه به توضيح هر يك از اين عوالم سه‌گانه مى‌پردازد كه شواهدى نيز از كتاب و سنت به همراه دارد. مرحوم فيض مجموع عوالم سه‌گانه را بمنزله‌ى حيوان واحدى مى‌داند كه مشابه انسان است و بدان انسان كبير اطلاق مى‌شود. او آخرت را كه مجموعه‌اى از بهشت و جهنم است را نيز توضيح داده و چگونگى آنها را مشخص مى‌نمايد. وى در اين بخش غالب مطالب را از ابن عربى و استاد خود صدر المتألهين(ره) نقل مى‌كند. درباره‌ى مبدأ وجود نيز كه در واقع تبيين آيه‌ى شريفه «هو الأول و الآخر و الظاهر و الباطن و هو بكل شىء عليم» است، توضيحاتى راجع به عرش و كرسى و تجلّى اسماء و صفات الهى بيان مى نمايد. همچنانكه اشاره شده، مقصد دوم كتاب در علم به آسمان‌ها و زمين و آنچه در بين آنها مى‌باشد، است. بخش اول اين مقصد در هيئت عالم و اجرام بسيطه‌ى آن مى‌باشد. فيض ابتدائاً تقسيم اجرام به بسيط و مركب را يادآورى كرد. مى‌گويد منظور از بسيط آن اجرامى هستند كه طبيعت واحده دارند؛ مانند آب، هوا و افلاك. مركب نيز جرمى است كه طبيعت مركب دارد يا جمع بين چند طبيعت مختلف است، به اختلاف قوا و طبايع؛ مانند بدن حيوانات. بسيط نيز خود بر دو قسم است كما اينكه اجسام بسيط نيز بر دو قسم مى‌باشند. مؤلف توضيحاتى راجع به اين اقسام دارد كه در قالب چند فصل و وصل مطرح گرديده است. حيات ذاتى داشتن اين اجرام مبحثى است كه در ضمن اين توضيحات به همراه بيان توضيحاتى ديگر راجع به زمين، خورشيد، ماه و ستارگان در ادامه‌ى اين بخش مطرح گرديده است. كيفيت حركت افلاك عنوان بخش ديگرى است كه دارا بودن هر يك از اين افلاك، افلاك جزئى‌تر را به عنوان سرآغاز اين بخش مى‌باشد كه همراه است با توضيحات و ذكر مصاديقى از آنها. جهت حركت افلاك نيز از ديگر مطالب اين بخش است كه فيض به نقل از كتب و آثار دانشمندان نجوم بيان كرده است او مطلبى را نيز در مبحث جهت حركت افلاك از اخوان الصفا نقل مى‌كند كه تقريباً خلاف مشهور مى‌باشد. مؤلف تعاريفى را هم از نصف النهار، طول جغرافيائى، دائره افق، قطب و... بيان مى‌نمايد كه خواص و آثارشان نيز در كنار آن مذكور مى‌باشد. پايان بخش اين قسمت حديثى است از اميرالمؤمنين على عليه‌السلام به نقل از اصبغ بن نباته كه سيصد برج براى خورشيد نسبت مى‌دهد كه هر كدام از آنها به منزله‌ى جزيره‌اى مى‌باشند كه داراى آثار خاصى نيز مى‌باشند. براى محاسبه‌ى مقادير اين جرايم و همين طور ابعاد طرقى از قديم بين دانشمندان بوده است كه به نسبت امكانات و معلومات و زمانى تغييراتى را به خود پذيرفته است. در اينجا هم ملامحسن به برخى از آنها اشاره دارد كه در بخش بعدى مقصد دوم عنوان گرديده است. لمّى بودن حركت افلاك نيز در ديگر بخش از اين مقصد مطرح است، در آن جا نفوس ناطقه‌اى براى افلاك تعريف شده كه باعث مى‌شود آنها داراى ادراكات كليه‌اى بشود كه حركاتشان نيز داراى مراد عقلى است نه حسّى در اين زمينه مؤلف استدلالى دارد كه به دنبال خود بحث از كمالات مبادى عقليه كه مورد اشتياق افلاك مى‌باشند به همراه استناداتى به روايات و احاديث نبوى را دارد. خلق مركبات از ديگر بخش‌هاى مورد عنايت فيض است كه حركات افلاك، سماوات و نجوم را داراى تأثيراتى بر روى زمين و ديگر اجرام سفيه مى‌داند. اين همان مباحثى است كه علم نجوم متصدّى آن است و مؤلف براى صحّه گذاشتن و تأييد آن به روايتى از امام صادق عليه‌السلام استشهاد مى‌كند كه حضرت حقانيّت اين علم را تأييد نموده است. وى به نقل از بزرگان اين علم را داراى قواعد كليّه و جزئيه‌اى مى‌داند كه هر يك عهده‌دار بعضى از پيش گويى‌ها و اخبار غيبى در مورد افراد و اوقات مى‌باشند. در تكمله اين مطالب مؤلف از خلقت ملائكه الهى نيز سخن گفته و همه‌ى اينها را نتيجه‌ى آميزش رحمت و حكمت الهى مى‌داند كه گفته است: و رحمتى وسعت كل شىء... علل و آثار اتفاقاتى كه در جوّ پديدار مى‌شود. عنوان ديگر بخش از دومين مقصد عين اليقين فيض كاشانى مى‌باشد. با توجه به اعمال و رفتار اقوام و ملّت‌هاى گوناگون بلاها و نعمت‌هايى بر آنان نازل مى‌گردد كه موضوع بحث مؤلف در اين قسمت مى‌باشد. روايتى از امام صادق عليه‌السلام كه كافى با سند خود از آن حضرت نقل نموده و ظاهرى مغلق و نيازمند تفسير دارد؛ از جمله‌ى استنادات فيض در اين بخش مى‌باشد. رعد و برق، رنگين كمان، انواع بادها، شهاب‌سنگ‌ها، زلزله و انفجار چشمه‌ها همراه با ادلّه و چگونگى‌شان عنوان ديگر مطالب اين بخش مى‌باشند. در قسمت بعدى موضوع بحث كوه‌ها و سنگ‌هاى معدنى مى‌باشد كه طريق بوجود آمدنشان و حالاتشان مورد بحث مؤلف است. وى گياهان فصل مختصى را تعيين نموده كه مباحث مهمى را نيز در آنجا مطرح كرده است؛ از آن جمله مى‌توان به ارتباط ملائكه با اجرام نباتى همراه بحث از قوه تغذّى نباتات و آثار آن مى‌باشد. اين بخش متصل است به بخش بعدى كه راجع به حيوان است. فيض تعابيرى ملكوتى از حيوان ارائه مى‌كند كه بسيار جالب و شنيدنى است. او در ادامه ده حواس براى حيوان مى‌شمارد كه خداوند پنج تايش را براى زندگى دنيوى و پنج تاى ديگر را براى زندگى اخرويش عطا نموده است. احتمالاتى كه در تعداد حيوانات موجود به لحاظ انواع وجود دارد، موضوع فصل ديگرى در مبحث حيوانات است. او در فصل ديگر از خطبه‌ى 185 نهج‌البلاغه حضرت على عليه‌السلام كه در مورد حيوانات مى‌باشد، فرازهايى را نقل مى‌كند كه در واقع نمى‌توان نظيرى براى آن از ديگران يافت. او به ويژگى‌هاى ديگرى از حيوانات نيز به ترتيب اشاره دارد؛ از آن جمله نوع خلقت آنها، درك درد و ألم، جريان خون و... بخش بعدى كتاب تشريع اعضاء حيوان كامل و منافع آن مى‌باشد. مؤلف مى‌گويد خداوند اعضاء حيوان را مختلف آفريد تا هر يك در كار خاصّى كاربرد داشته باشند؛ استخوان، رگ، عضلات، اعصاب، غضروف‌ها، رباطها، گوشت‌ها و... هر كدام براى منظور و مصلحت خاصى در نظر گرفته شده‌اند. اين‌ها به عقيده‌ى فيض اعضاء بسيط حيوان هستند، در مقابل اعضاء مركب؛ مانند دماغ، چشم، فك، گوش، دندان، حلق، زبان، روده، معده، قلب، شانه و... او مغز، قلب، كبد و خصيتين از اعضاء اصلى مى‌شمارد كه هر يك از امر مهمى را در اعضاء انسان به عهده دارند. بعد تفاوت‌هايى كه بين استخوان‌ها و عضلات، رگها و غضروف‌ها هست، تا هر كدام بتوانند وظيفه‌اى را به خوبى انجام دهند، مورد بحث مؤلف است؛ اما ويژگى‌هاى اعضاء مانند جايگاهى كه در آن قرار گرفته‌اند به موادى كه احاطه شده‌اند، نوع شكل ظاهرى شان، اندازه شان و... هر كدام لطفى از الطاف الهى است كه اگر بدِ انسان نبود باعث بروز مشكلات عديده‌اى مى‌شد كه مورد نظر مؤلف بوده و به شرفشان پرداخته و در ادامه جنس اعضاء و وظايفشان را مورد بررسى قرار داده است. ملائكه‌اى كه موكّل حيوان هستند و آيه‌ى شريفه‌ى «له معقبات من بين يديه و من خلفه يحفظونه من امرالله» بدان دلالت دارد. در بخش بعدى بحث شده است، فيض مى‌فرمايد خداوند براى حيوان كامل به غير از رب النوع عقلى‌اش كه از عالم علوى‌اى است اصنافى از ملائكه سفليه را موكل نموده تا وجودش بدان‌ها قائم شده و شخصش با آنها ادامه يافته و حياتش حفظ گردد. وى براى توضيح اين گفتار در چند فصل در نوع اعمال و رفتار انسان حضور و آثار ملائكه و شياطين را بررسى كرده و با توجه به احاديثى از معصومين عليهم‌السلام و كلماتى از بزرگان كلام خويش را تثبيت مى‌نمايد. در بخش بعدى كتاب تجرد نفس حيوان كامل مورد توجه بوده و مى‌گويد، اگر نفس بعد از مرگ باقى بود آن حيوان كامل است و اگر بعد از مرگ نفس نيز نابود شد، حيوان ناقص خواهد بود استشهاد به چند روايت مختلف در اين زمينه از حضرت امام صادق(ع) تكمله‌اى بر سخنان فيص محسوب مى‌شود، براى نمونه در اين كه حضرت مى‌فرمايد: «انّ ارواح المؤمنين فى الجنّۀ على هيئت اجسادهم» يا روايات ديگر البته وى از براهين عقلى نيز در اين زمينه و براى اثبات تجرد نفس بَهره برده است. آيات قرآنى مانند: «ولا تحسبّن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتاً بل احياء عند ربهم يرزقون فرحين بما أتاهم» رويكرد آيات قرآن كريم در اين زمينه نيز مؤيد بالاترى براى اين مطلب هستند با اينكه مقصود فيض از حيوان كامل انسان است؛ ولى به اين وجود براى بحث از انسان بما هو انسان بخش جدا گانه‌اى را اختصاص مى‌داده، او به جايگاه رفيع انسانى در نزد خدا و ملائكه اشاره كرده و بدين منظور از دو قوه‌ى علّامه و فعالّه براى نفس انسانى سخن مى‌گويد. وى به رواياتى اشاره مى‌نمايد، ملامحسن فيض كاشانى از انسانى كه خليفه خداوند است و بقيه‌ى اكوان حكمى در اختيار وى هستند، در بخش جداگانه‌اى سخن مى‌گويد كه مى‌توان تفسيرى براى آيه‌ى شريفه «و صخّر لكم ما فى السمارات و ما فى الارض» مى‌باشد. همين طور احاديث قدسى «خلقت الاشياء لأجلك و خلقتك لأجلى» يا «لولاك لما خلقتُ الافلاك» و... بحث در مورد نبى و ولى كه مظاهر خلافت الهى هستند، فصل ديگرى از مطالب اين بخش مى‌باشد. در بخش ديگر سخن از حدوث نفس انسانى و تقدم خلقت ارواح از اجساد و همين طور هبوط آدم از بهشت مى‌باشد. اين مبحث نيز مؤيدات قابل توجهى از روايات دارد. او ماجراى هبوط حضرت آدم را از تفسير امام حسن عسکری(ع) كه از جدش على بن الحسين(ع) نقل مى‌كند، بيان نموده است. عجائب و غرائب انسانى در بخش ديگر مورد توجه مؤلف است كه از آن جمله مى‌توان بر تناسب اندام، صورت زيبا، صورت حسن، خواب‌هايى كه انسان مى‌بيند، تأثيراتى كه در عالم ماده دارد، فرات انسانى، طى الارض كه سالكين دارند، به صورت‌هاى مختلف در آمدن آنها، دخول انسان‌هاى بلند مرتبه در عالم ملكوت، همنشينى‌شان با ملائكه، مصاحبت‌شان با جن و شنيدن صداى ملكوت اشاره كرد. در آخر فيض كتاب‌هايى مانند «عجائب المخلوقات» و «عجائب الحيوان» را معرفى مى‌كند كه مفصل در اين مباحث وارد گرديده‌اند. بحث جن و شياطين نيز مستقلاً مورد توجه مؤلف واقع گرديده و در چند فصل متعدد به بررسى و تعريف جن پرداخته است كه نوع زندگى جن و رفع شبهاتى در مورد آنها و مطالبى درباره‌ى شياطين از آن جمله مى‌باشند. از ديگر بخش‌هاى مقصد دوم كتاب فيض بحث در مورد حدوث عالم است. او از وجود ربّ مبدعِ محدثِ صانع قيوم مدّبر ازلى واجب عالمى سخن مى‌گويد كه تدبير عالم همه به دست اوست و عالم را از عدم به وجود در آورده است. آوردن براهين و استدلال‌هايى از فلاسفه يونانى و همين طور اساتيد خود؛ مانند صدرالتألهين شيرازى در كنار آيات و روايات، كامل كننده بحث مى‌باشند. در كنار اين بخش فيض به كمال و احسن بودن نظام خلقت در بخش ديگرى پرداخته و مى‌گويد ابتدايى سخن به مباحثى كه تاكنون به آنها اشاره شد، ثابت گرديده است بحث وجود عشق و شوق در موجودات مطلبى است كه دانشمندان بزرگ اسلامى در آثار مختلف خود بدان پرداخته‌اند، بعضاً نيز آثار و كتب مستقلى در اين رابطه وجود دارد؛ از آن جمله مى‌توان به رساله العشق مرحوم ابن سينا اشاره كرد. فيض كاشانى نيز از اين مطلب فرو گذار نكرده و در بخش مستقلى به سريان عشق و شوق و عبادت و ذكر در جميع موجودات پرداخته است. قضاوت عشق و شوق و طريق شناخت وجود عشق در موجودات و بيان مشابهت عشق انسان كه ظاهرى است. لكن نمودى از عشق واقعى، در اين بخش مطرح مى‌باشد. آخرين بخش كتاب عين اليقين بيان مسير و هدف همه‌ى موجودات است كه همگى به سوى خداوند سبحان در حركت مى‌باشند. آيه‌ى شريفه‌ى «الا إلى الله تصير الامور» به خوبى بيانگر اين مطلب مى‌باشد، در كنار آيات ديگرى؛ مانند «يا ايها الانسان انك كادح إلى ربك كدحاً فملاقيه»، «و إلى الله المصير»، «انا لله و انا إليه راجعون»، «و انّا إلى ربنا لمنقلبون»، «و اليه ترجعون» و... مؤلف اين بحث را مطلب عالى و مقصدى مهمى مى‌داند كه خداوند سبحان نيز در جاى جاى قرآن كريم بدان متذكر شده است. او به سير نفوس نباتات و حيوانيه حتى جمادات و عناصر به سوى خداوند با استناد به سخن استاد خود ملا صدراپرداخته و حالات آنها را بعد از پايان عالم با نفح صور بيان مى‌نمايد. عدم اضرار مخالفت‌ها و معاصى به خداوند سبحان وانتفاع او از طاعات و عبادات توضيحى است، براى ارحم الراحمين بودن خداوند كه فيض از قيصرى نقل كرده است. او در پايان كتاب خود ختامى دارد كه بسيار جالب و دلنشين است و در واقع مناجاتى كوتاه با رب العالمين است كه با اسماء و صفات رحمت و مجد او را مى‌خواند و با اذعان به ضعف‌هاى خود با حمد الهى آن را تمام مى‌كند. فيض كتاب مهم عين اليقين خود را ملقب به الأنوار و الأسرار نموده و تاريخ آن را مطابق انوار الحكم و اسرار الكلم نموده است. مصادر كتاب به همراه فهرست محتويات در پايان هر دو جلد آن آمده است. كتاب حاضر با تحقيق فالح عبدالرزاق الجيدى در انتشارات دار الحوراء بيروت در سال 1428 مطابق 2007 ميلادى به چاپ رسيده است.
منهاج النجاة في بيان العلم الواجب على كل مسلم و مسلمة
نویسنده:
ملامحسن فيض كاشاني؛ محقق: غالب حسن
نوع منبع :
کتاب
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
لبنان/ بیروت: الدار الاسلامیة,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
کتاب منهاج النجاة تالیف حکیم بزرگوار و محدث کبیر، ملا محسن فیض کاشانی است که در باره اعتقادات ، عبادات و اخلاقیات به نگارش در آمده است. این اثر در بیان آنچه که دانستنش بر هر مرد و زن مسلمانی واجب است، تالیف شده است. منهاج النجاة با اسلوبی مشابه احیاء العلوم غزالی و محجة البیضاء ، فصل بندی شده است. این کتاب با حجم کمی، همه معارف و آداب و اخلاق را در بر دارد و شامل دو مقصد است: مقصد اول در اعتقادات پنج گانه است. مقصد دوم در تقواست که دارای پنج باب می‌باشد. این بابها در مورد طاعات و معاصی اعضا و جوارح و قلب انسان می‌باشند و نیز بابی در باره آداب صحبت و معاشرت وجود دارد. در پایان مطلبی را در مورد طلب علم به عنوان خاتمه بیان می‌کند. ملا محسن فیض کاشانی در مقدمه «منهاج النجاة» می‌نویسد: «این کتاب منهاج النجاة است که من آن علمی را که نجات در آخرت بدان متوقف است و طلب آن بر هر مرد و زن مسلمان واجب می‌باشد، چنانچه در سنت طاهر وارد شده در این کتاب بیان نمودم و به بعضی از آن اموری که موجب دست یابی به درجات عالیه است، اشاره نمودم و آن را به درخواست بعضی از برادران به رشته ی تحریر درآوردم، امید که به لطف خدای متعال، آن برادر و سایر مومنین از این کتاب بهره مند گردند.»
علم الیقین في أصول الدّین المجلد 2
نویسنده:
محسن فیض کاشاني؛ محقق: محسن بيدار فر
نوع منبع :
کتاب , نقد دیدگاه و آثار(دفاعیه، ردیه و پاسخ به شبهات)
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
قم ایران: بیدار,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
علم اليقين في أصول‌الدين يكى از بهترين كتب كلامى است كه توسط فيض كاشانى به رشتۀ تحرير درآمده است. مؤلف اين كتاب را با اسلوبى كاملا متفاوت از ديگر كتب كلامى نگاشته است. در اين كتاب او نه از اسلوب فلسفى افراطى پيروى كرده است و نه از اسلوب اخبارى تفريطى، بلكه طريقۀ جديدى براى بيان مطالب كلامى ابداع كرده است كه مبتنى بر مفاهيم قرآنى است. او مطالب كلامى را طبق سير نزولى و صعودى موجودات كه مستفاد از آيۀ كريمۀ«إنا لله و إنا اليه راجعون» است بيان مى‌كند. مؤلف قبل از «علم اليقين»، كتاب كلامى ديگرى بنام «عين اليقين» تأليف كرده و در آن به اسلوب فلسفى و عقلى سخن گفته است. مؤلف اين كتاب را در زمان حيات استادش صدر المتألهين نگاشته است.او از كتابت علم اليقين در سال 1042ق فارغ گشته است و ظاهرا در اين زمان او در شيراز و در خدمت ملا صدرا به تلمذ مشغول بوده است. اين كتاب در سال 1418 ه‍.ق همراه تعليقات و تصحيح آقاى محسن بيدارفر توسط انتشارات بيدار در قم بچاپ رسيد. مؤلف مجموع مطالب كلامى را در چهار مقصد بيان مى‌كند:1-العلم بالله 2-العلم بالملائكة 3-العلم بالكتب و الرسل 4-العلم باليوم الآخر.او هريك از اين مقاصد را نيز به ابوابى تقسيم مى‌كند. "جلد دوم" •
علم الیقین في أصول الدّین المجلد 1
نویسنده:
محسن فیض کاشاني؛ محقق: محسن بيدار فر
نوع منبع :
کتاب , نقد دیدگاه و آثار(دفاعیه، ردیه و پاسخ به شبهات)
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
قم ایران: بیدار,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
علم اليقين في أصول‌الدين يكى از بهترين كتب كلامى است كه توسط فيض كاشانى به رشتۀ تحرير درآمده است. مؤلف اين كتاب را با اسلوبى كاملا متفاوت از ديگر كتب كلامى نگاشته است. در اين كتاب او نه از اسلوب فلسفى افراطى پيروى كرده است و نه از اسلوب اخبارى تفريطى، بلكه طريقۀ جديدى براى بيان مطالب كلامى ابداع كرده است كه مبتنى بر مفاهيم قرآنى است. او مطالب كلامى را طبق سير نزولى و صعودى موجودات كه مستفاد از آيۀ كريمۀ«إنا لله و إنا اليه راجعون» است بيان مى‌كند. مؤلف قبل از «علم اليقين»، كتاب كلامى ديگرى بنام «عين اليقين» تأليف كرده و در آن به اسلوب فلسفى و عقلى سخن گفته است. مؤلف اين كتاب را در زمان حيات استادش صدر المتألهين نگاشته است.او از كتابت علم اليقين در سال 1042ق فارغ گشته است و ظاهرا در اين زمان او در شيراز و در خدمت ملا صدرا به تلمذ مشغول بوده است. اين كتاب در سال 1418 ه‍.ق همراه تعليقات و تصحيح آقاى محسن بيدارفر توسط انتشارات بيدار در قم بچاپ رسيد. مؤلف مجموع مطالب كلامى را در چهار مقصد بيان مى‌كند:1-العلم بالله 2-العلم بالملائكة 3-العلم بالكتب و الرسل 4-العلم باليوم الآخر.او هريك از اين مقاصد را نيز به ابوابى تقسيم مى‌كند. "جلد اول" •
... ال‍واف‍ی‌ المجلد 17
نویسنده:
م‍ح‍م‍دح‍س‍ن‌ ال‍م‍ش‍ت‍ه‍ر ب‍ال‍ف‍ی‍ض‌ ال‍ک‍اش‍ان‍ی‌
نوع منبع :
کتاب , آثار مرجع , کتابخانه عمومی
وضعیت نشر :
اص‍ف‍ه‍ان: ‌م‍ک‍ت‍ب‍ه‌ الام‍ام‌ ام‍ی‍رال‍م‍وم‍ن‍ی‍ن‌ ع‍ل‍ی‌ ع‍ل‍ی‍ه‌ال‍س‍لام‌ ال‍ع‍ام‍ه‌,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
کتاب وافی مهمترین اثر حدیثی فیض و از جوامع احادیث امامیه است. در واقع می توان گفت که وافی یکی از بزرگترین، مهمترین و جامع ترین آثار حدیثی شیعه از دوره صفویان است که در آن اخبار و احادیث مربوط به: اصول، فروع، سنن و احکام اسلامی منقول در کتب اربعه متقدم امامیه یعنی: الکافی، من لایحضره الفقیه، التهذیب و الاستبصار گرد آمده است. او پس از گردآوری همه احادیث کتاب های چهارگانه پیشین، احادیث مکرر را حذف نموده، آن گاه آیه هایی از قرآن کریم در مورد هر یک از اصول و فروع دین آورده است و هر جا که آیه یا حدیثی نیاز به توضیح و تاویل داشته، به شرح آن پرداخته و دشواری های متنی و لغوی آن را نیز حل کرده است. اهمیت این کتاب از آن جا آشکار می شود که علاوه بر ویژگی های یاد شده، خواننده را از مراجعه دوباره یا هر باره به کتاب های چهارگانه پیشین بی نیاز می سازد. مولف خود بيان مي كند كه اين كتاب را الوافي ناميدم چون مشتمل بر تمامي مطالب مهم مي باشد و از مطالب مبهم پرده برمي دارد. سمّیته بالوافی لوفائه بالمهمّات و کشف المبهمات. مرحوم فیض در مقدمه کتاب وافی انگیزه خود از تألیف این کتاب را مشاهده کاستی های موجود در کتب اربعه بیان ‌کرده است. این کاستی ها عبارت‌اند از: 1.
  • تعداد رکورد ها : 101