جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
مرتب سازی بر اساس و به صورت وتعداد نمایش فرارداده در صفحه باشد جستجو
  • تعداد رکورد ها : 5307
بررسی مقایسه‌ای فهم از مقوله خویشتن در آراء رضا داوری، عبدالکریم سروش و آرامش دوستدار براساس سه شاخص نگرش نسبت به جامعه سنتی، نوع نگاه به غرب و ایده‌آل سیاسی
نویسنده:
فاطمه بائی
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
پژوهش حاضر با فرض گرفتن این نکته که درک روشنفکران و اهل اندیشه، از خویشتن (به معنای فهم از فرهنگ و جامعه خودی)، بر راهکارهایی که آنان پیش روی جامعه قرار می‌دهند تاثیر بسزایی دارد، درصدد واکاوی و تحلیل این فهم برآمد. لذا آراء آرامش دوستدار، عبدالکریم سروش و رضا داوری‌اردکانی هر یک به عنوان نماینده طیفی از متفکران، مورد مطالعه قرار گرفت، با این هدف که طیِ این بررسیِ مقایسه‌ای، شباهت‌ها و تفاوت‌های موجود در اندیشه آنان و چراییِ آن، مشخص گردد. فرضیه رساله پیش رو این بود که رضاداوری اردکانی ضمن نقد غرب و مدرنیته، نگاهی آسیب‌شناختی به تاریخ تفکر و الگوهای جامعه سنتی داشته و ایده‌آل خود را در تحقق مدینه فاضله می‌جوید، اما عبدالکریم سروش با ارج نهادن به مدرنیته غربی، رویکردی انتقادی نسبت به جامعه سنتی داشته و ایده‌آل سیاسی خود را در تحقق حکومت دموکراتیک (دینی) می‌بیند، دوستدار نیز با نفی جامعه سنتی، به تایید غرب پرداخته و ایده‌آل خود را در آن می‌جوید. برای بررسی مقایسه‌ای دیدگاه‌های سه اندیشمند فوق، از معرفت‌شناسی ریچارد ررتی، به عنوان چارچوب‌نظری پژوهش بهره گرفته شد. در این قالب بود که، دو برداشت از عقلانیت با عنوان مدرن و پست مدرن مطرح گردید. حال در پایان و به عنوان نتیجه‌گیری، مرور اجمالی و مقایسه‌ای ِآراء اندیشمندان یاد شده پیرامون سه شاخص مورد بررسی، می‌تواند میزان درستی و صحت فرضیه این رساله را مشخص نماید. در ارتباط با جامعه سنتی در حالی که دوستدار عقیده دارد فرهنگ ما از تاریکی و در تاریکی پدید آمده، سروش و داوری هر دو قائل به وجود سابقه‌ای ارزنده و شایستهِ ستایش، در تمدن ایرانی هستند، دورانی که در آن فرهنگ ایرانی- اسلامی از پویایی و رونق برخوردار بوده و عالمان و سیاستمداران قابلی را در دامان خود پرورانده است. اما دوستدار اوجِ تلاش فکری- فرهنگیِ ما را در نقل و روایت و تفسیرِ آن‌چه یقینیات محض می‌خواند، محدود می‌داند و عقیده دارد حتی در دورانِ موردِ تمجید سروش و داوری نیز نمی‌توان نشانی از وجود پرسش واقعی و بغرنجِ حقیقی یافت. او فلسفه فارابی و ابن‌سینا را همان‌قدر بی‌مایه و گرفتار دین‌خویی می‌بیند که اندیشه‌ورزیِ متفکرانِ امروزی ما را. وی سابقه ناپرسایی و نیندیشیدنی را که به تمام تاریخ ما نسبت می‌دهد تا دوران زرتشت و حاکمیت هخامنشیان به عقب می‌برد و آن را محدود به دوران اسلامی نمی‌داند. در نظر او 150 سال اخیر و تاریخ روشنفکری ما نیز، نشانی از ورزیده‌تر شدن در هنرنیندیشیدن بوده است. در این دوران اوج کار ما به نقد اجتماعی و اخلاقی وقت محدود شده و نتوانسته‌ایم قدمی از آن فراتر بگذاریم. دوستدار دین‌خویی و روزمره‌گی را عباراتی مناسب برای توصیف وضعیتی که ما در آن گرفتار آمدیم دانسته، و اولی را دریافت بیگانه با پرسش و عاری از سنجش و شک در امور، تعریف می‌کند و دومی را نشانی بر فراتر نرفتن از میدان نفوذ‌های حاضر و نیازهای محیط بر زندگی می‌داند. او زبان ما را نیز زبان نیندیش می‌داند که اوج هنرش در اندیشه‌نمایی خلاصه می‌شود. حتی تمام آنچه ما در دوران معاصر انجام دادیم، در نگاه دوستدار همانا تشبه بوزینه‌وار به غرب و دستبرد‌زدن به کالاهای فرهنگی آنان بوده است. بنابراین می‌توان رأی دوستدار درباره جامعه سنتی ایرانی را در این جمله خلاصه نمود که این فرهنگ، از آغازش تا کنون، به جهت دینی بودن، گرفتار امتناع تفکر بوده و اندوخته‌ای در خور توجه نداشته است.داوری نیز در تحلیل جامعه سنتی چون دوستدار به مشکلی با عنوان بی‌مسئلگی و آسان دیدن مسائل اشاره می‌کند. او ریشه علم را در طرح پرسش می‌داند و معتقد است بی پرسش، علمی نخواهد رویید، بی‌مسئلگی در نظر او عامل اصلی روی آوردن به تقلید است. ظاهر این بحث به آنچه دوستدار «بی‌مسئلگی» می‌خواند نزدیک است، اما به نظر نمی‌رسد که اشاره داوری متوجه چیزی باشد که دوستدار از آن سخن می‌گفت، زیرا دوستدار فقدان پرسش‌های مبنایی خاصه در حوزه مسائل عقیدتی و تعبدی و عدم کاوش در آن‌ها را نشان بی‌مسئلگی می‌داند و داوری ندیدنِ عیوب و سطحی‌نگری را شاهدی بر آن می‌گیرد. داوری هم‌چنین از فقدان قوت تفکر در جامعه کنونی ما نیز سخن می‌گوید و ما را درگیر آن می‌داند. اگرچه وی رضایتی از وضع کنونی تفکر ندارد اما هرگز نمی‌گوید به تفکر راهی نیست. او برخلاف دوستدار، طرح ایده امتناع تفکر را نوعی خودکشی تاریخی می‌داند و آن را صرفا قابل انتساب به قومی نفرین شده می‌داند نه به فرهنگِ ایرانی با پیشینه‌ای قابل مباهات. داوری وضع کنونی علم و رویکرد معاصر جامعه ایرانی به آن را نیز به نقد کشیده و می‌گوید ما برخلاف غرب طالب علم نبوده‌ایم و چشم به نتایجش داشتیم، بنابراین نسبت به بستر لازم برای بارور شدن آن بی‌توجه بودیم.سروش اما در تحلیل جامعه ایرانیِ امروز، آن را دارای فرهنگی ترکیبی می‌داند، فرهنگی که در آن هم می‌توان نشان از داشته-های ایران پیش از اسلام یافت و هم رنگ و بوی تمدن غرب را به چشم دید و البته تمِ اصلیِ این فرهنگِ مرکب، اسلامی است. او هر سه این فرهنگ‌ها را نیازمند جرح و تعدیل می‌داند و تقلید بی‌دلیل و طرد بی‌جهتِ هیچ یک را نمی‌پذیرد. او همچنین تفسیر ویژه‌ای از دین‌داری ذیل قدرتِ رسمیِ دین ارائه می‌دهد که بی‌شباهت با بحث دوستدار در باب فقدان پرسش در بینش دینی نیست. سروش از پیوند وثیق دین با احکام پیشینی سخن می‌گوید و عقیده دارد، امور مقدس و فوق‌وارسی در جامعهِ تحت حاکمیتِ رسمیِ دین بسیارند، امورِ دست‌نزدنی و نیندیشیدنی فراوانند و در چنین جامعه‌ای پرسش‌ها به نحوی از انحاء پس زده می‌شوند، به این ترتیب که یا در حوزه نیندیشیدنی قرار دارند، یا پاسخشان از پیش داده شده یا اصلا به ذهن خطور نمی‌کنند. دوستدار البته برخلاف سروش این حکم را به یک تاریخ و فرهنگ تعمیم می‌دهد و عقیده دارد در بینش دینی پرسش نداریم، چرا که پرسش از نادانستگی بر می‌خیزد اما بینش دینی همواره پاسخ ها را از پیش در کف دارد چرا که وابسته به کلام قدسی می باشد و قدسیت این کلام در دانستن پاسخ‌ها از پیش نهفته است. در بحث جامعه سنتی، سروش و دوستدار هر دو به روحانیت و مسائل پیرامون آن نیز توجه دارند. در واقع بخشی از نقد سروش پیرامون جامعه سنتی ایران متوجه روحانیت است، روحانیتی که در نظر او با ارتزاق از دین تعریف می‌شود و گرفتار مشکلاتی از جمله صنف‌گرایی، تمرکز بر فقه، تعمیم تقدس به امور نامقدس، پیوند با قدرت و عوام‌گرایی است. دوستدار نیز با بیانی تیزتر شیوه ارتزاق روحانیت را به نقد می‌کشد.سروش و داوری هر دو پیرامون انقلاب اسلامی نیز سخن می‌گویند، البته از زوایایی متفاوت. سروش به عنوان کسی که در جریان انقلاب اسلامی هم بازیگر بوده و هم تماشگر ، از بی‌تئوری بودن انقلاب می‌گوید و از نداشتن برنامه و و نظام جامع معیشتی، فکری و سیاسی جایگزین، از ناکامی‌ها و ضعف‌ها می‌گوید و از دور شدن انقلاب از اهداف اولیه‌اش، از نیاز و ضرورت اصلاح می‌گوید و از هر چه دشوار شدن آن. برخلاف او اما داوری همانطور که در ابتدا، انقلاب را به چشمِ طلیعهِ آغازِ تاریخی دیگر می‌دید، همچنان درباره انقلاب با امید سخن می‌گوید و خود را مدافع آن می‌خواند، گرچه انتظار تحولی در جان‌ها و تحقق رویای عالمی و آدمی دیگر را دارد. جدی‌ترین نقد داوری به جامعه سنتی اما متوجه مسئله‌ای است که آن را گسیختگی تاریخی و فرهنگی می‌خواند، یعنی فقدان پیوستگی در تاریخ ما. به عقیده او در تاریخ معاصر ایران، هر نسلی کار خودش را کرده و نسبت به نسل پیشین و دستاورد‌هایش بی‌توجه بوده است، البته نسل‌های اولیه نیز بنیانگذارِ اساسی مستحکم، نبوده‌اند که دیگران بتوانند بر آن ستونی بنا کنند. اما در ارتباط با نگاه به غرب و مدرنیته رأی رضا داوری اردکانی درباره غرب این است که در یک شرایط زمانی- مکانی خاص، تفکری با اوصاف ویژه پدید آمده و مبنای علم و فرهنگ و تمدن قرار گرفته است. او امروز غرب را غالب می‌داند و تاکید می‌کند که، غرب نه مجموعه‌ای از اشیاء که یک عالم است و عالم بستری است که امکان و فرصت وجود و ظهور و... را به اشیاء می‌دهد. در چنین بستری است که انسان خود را شایسته تصرف در موجودات یافته و دائر مدار وجود شده است. داوری معتقد است مدرنیته به آن شکلی که در غرب تجلی یافته در هیچ جا بروز نخواهد کرد، او جوهر جامعه جدید را سکولاریسم می‌داند که تا کنون تمامیت عالم غرب را راه برده و امروز در همه جای عالم خانه کرده، سکولاریسم در حقیقت عصری شدن چیزهاست و به تعبیری قائمه عالم مدرن می‌باشد. سروش اما تمدن غربی را متشکل از سه ضلعِ رشد علمی-تکنیکی، مفاسد اخلاقی و استعمار بیرونی می‌داند و از این جهت، رشد آن را نامتوازن می‌خواند. در نظر سروش، مدرنیته به معنای فاصله گرفتن و بیرون آمدن از گذشته خود است، امری که عزمی بر آن نبوده و هدفمند صورت نگرفته است. در نظر او قائمه این جهان جدید چیزی نیست جز اومانیسم. یعنی به خود وانهادگی انسان و محصول آن عقلانیت مدرن و علم تجربیست. سروش عقیده دارد در عالم مدرن غایات و ابزار، مفاهیم و تلقی ما از عالم، همه نو شده و تغییر کرده‌اند. به عقیده او مدرنیته اما گرفتارِ یک پارادوکس بزرگ است؛ از یک سو دیگر راه به یقین ندارد و از سوی دیگر در حسرت یقین به سر می‌برد و نسبیت پیامد این تضاد درونیست و راه حل آن نیز چیزی نیست جز رجوع به عرفان. او هم‌چنین در بیان چیستی غرب به سکولاریسم اشاره می‌کند و آن را چیزی بدتر از ضد‌دین می‌داند، که اندیشه و انگیزه آدمی را سکولار کرده، البته او خود سکولاریسم سیاسی را می‌پذیرد ولی به سکولاریسم فلسفی که آن را نوعی بی‌دینی می‌داند تن نمی‌دهد. به نظر می‌رسد در این میان دوستدار بیشترین تحسین‌ها را متوجه این فرهنگ و تمدن می-داند. او ستایشش را از فرهنگ یونانی به عنوان پدیده‌ای منحصر به فرد آغاز می‌کند. وی یادگیریِ یونانیان را چون نیچه، آموختنی بارور می‌داند، بدین معنا که برای دانسته‌های منفرد، بنیادی مشترک می‌یافتند و آن را به دانش بدل می‌ساختند، بدین اعتبار هم او از دانش به عنوان روالی یونانی یاد می‌کند. دوستدار عقیده دارد این تنها اروپاییان بودند که با بهره‌گیری از دانش یونانیان، روی پای خود ایستادند و به آنچه آموختند، عمق بخشیدند. لذا فرهنگ غرب نمونه استثنائی ِ آموختنِ بارور و شاگرد نماندن بود والبته این کار را از معلم خود یعنی تمدن یونان آموختند. او غرب را در فرهنگ، اندیشه و زبانش، شناسنده متصرف و سازنده می‌داند. وی هم همچنین، مدرنیته را رگه‌ای از فرهنگ غرب می‌خواند که مختص به آن است و غیر قابل انتقال می‌باشد. اردکانیبیش از دو متفکر پیشین در مقام نقد مدرنیته برآمده و از به فعلیت رسیدن تمام استعداد‌های غرب می‌گوید. داوری مبانی عالم مدرن را مطلق و دائم ندانسته و عقیده دارد با سست شدن این مبانی، عالم مدرن رو به پریشانی می‌رود. وی برخلاف سروش ایده گزینش را رد می‌کند و معتقد است پذیرش آن ناشی از تلقی مکانیکی از تاریخ است، او تاکید دارد که هر کس هر چیز را بخواهد نمی‌تواند از دامان غرب برگیرد، آن‌چه خیالِ گزینشش می‌رود، در برهوت نروییده بلکه محصول بستر و شرایطی خاص بوده است. داوری وضع پست‌مدرن را نیز نقدِ مبادیِ تجدد دانسته که البته به معنی اتمام مدرنیته نیست. ضمن این که پست‌مدرنیسم در نظر او جزئی از تجدد است و نه بدیل و جانشین آن. سروش برخلاف داوری، پست‌مدرنیسم را دوره‌ای پس از مدرنیسم می‌داند که در عرصه معرفت چیزی جز نسبیت حقیقت و نفی حقیقت با خود ندارد. داوری توسعه را بسط تجدد یعنی پذیرفتن نظم حاکم بر غرب تعریف می‌کند و سروش آن را بسط فرهنگی، معیشتی، صنفی و علمی جامعه می‌داند. داوری تاکید دارد که نقد توسعه را نباید حمل بر مخالفت با آن کرد و پرسش از چیستی آن را نباید نشان بر نفی آن دانست. او تنها امکانِ پیش روی ما را توسعه می‌داند، که مسیری است صعب و دشوار و برای تحقق آن باید که به علم و ابژکتیویته نظر کرد. البته داوری تاکید می‌کند، نباید گمان برد که تغییر هدفمند و عامدانه و دست بردن در سنت و اعتقادات دینی، تسهیل کننده این مسیر است. عبدالکریم سروش نقطه آغازِ مسیر توسعه را در توسعه علمی می‌داند و عقیده دارد اولین جهش می‌بایست جهش علمی باشد، به طبع آن توسعه در سایر حوزه‌ها نیز حاصل خواهد شد. اما سروش عقیده دارد که جهان سوم نباید در پی تقلید و کپی‌برداری محض از تمدن غرب باشد، ضمن اینکه نمی‌تواند بر آن چشم ببند لذا باید شناخت و عبرت‌آموزی را در دستور کار قرار دهد. او برای غرب قائل به کلیت نبوده و مدافع تقسیم آن به مولفه‌های مختلف است. وحدت شخصیت بخشیدن به این تمدن از نگاه سروش این مشکل را پدید می‌آورد که در مواجهه با آن، یا باید تمامش را برگزینیم و یا کاملا کنار بگذاریمش. آرامش دوستدار اما هیچ جامعه‌ای را بی‌نیاز از غرب نمی‌داند، غرب در نظر او کانون تمام ملزومات، برای بقای تمدن و فرهنگ در سراسر جهان است. به عقیده وی، هر جامعه‌ای به محض آن‌که بخواهد از رکود و پوسیدگی خود جلوگیری کند به فرهنگ غرب نیازمند خواهد شد. این ستایش، تا آنجا پیش می‌رود که گفته می‌شود پایه‌ای ترین، مهمترین و بهترین اثر در هر زمینه‌ای را تمدن غرب پدید آورده است. دوستدار معتقد است آن‌چه ما باید از غرب بیاموزیم، شیوه پرسیدن و اندیشیدن است و نه تقلید کورکورانه. وی سخن گفتن از مدرنیته در ایران را عین هذیان‌گویی می‌داند و تاکید می‌کند که تجدد ما نیز چیزی جز الگو برداری ما از ظواهر فرهنگ غرب در صد و پنجاه سال اخیر نیست، در حقیقت تجدد سرمشق گرفتن از جنبه‌های انتقال پذیر تمدن غرب می‌باشد. داوری اردکانی با اشاره به روشنفکری جامعه سنتی شیوه و برخورد تقلیدی آنان در مواجهه با غرب را به نقد گرفته و به دور بودن روشنفکری از مسائل جامعه خودی اشاره می کند. دوستدار اما پا را فراتر گذاشته روشنفکرِ ما را چون توده، گرفتار در دام دین‌خویی و روزمرگی توصیف می‌کند. روشنفکری ما مشغله اش تغذیه جامعه خودی از غذای روح و ذهن غربیست آن هم با هدف پاسخ‌گویی به نیازهایی که اصلا وجود ندارد در حالی که روشنفکر حقیقی در نظر او شخصیتی نزدیک به آیرونیست ررتی است. در ارتباط با ایده‌آل سیاسی شاید بتوان گفت ایده‌آل رضا داوری اردکانی از سایرین کلان‌تر و به همان میزان از دسترس دورتر است. داوری چشم در راه انقلابی بزرگ و گشایشِ عالمِ عدل است. عالمی که در آن انسان، آزاد است اما دائر مدار وجود نیست، طرحی با زمینه دینی- اسلامی. او از ضرورت تجدید عهد دینی در عالم کنونی می‌گوید و تاکید می‌کند، طرح عالمِ نویی که انتظارش را می‌کشد، در گذشته تدوین نشده، بلکه تدوین آن بر عهده عالمان دین و متفکران است، آن‌ها هستند که می‌بایست با رجوع به حقایق کتاب آسمانی و کلمات قدسی و با نظر به ماهیت و جوهر عالم کنونی، طرح مدینه آینده را دراندازند. داوری می-گوید، باید طرحی کلی از مقصد را پیش روی خود داشته باشیم و قدم در راه تاسیس عالم اسلامی بگذاریم. باید در باب سیاست اسلامی تأمل کنیم زیرا تعریف آن در حکم فراهم شدن امکان تحققش می‌باشد. این عالم نه سیستمی شبیه سیستم‌های سیاسی معاصر خواهد داشت و نه سیاستمدار موسس آن از سنخ سیاستمداران عالم متجدد خواهد بود. داوری در ترسیم ایده‌آل خود از، طرحِ صلحِ سیاست و اخلاق می‌گوید و از ضرورتِ پدید آمدنِ اساسی که این هر دو بتوانند بر آن بنا شوند. اما سروش ایده‌آل سیاسی خود را در تحقق حکومتی دموکراتیک می‌جوید که روح و غایتی دینی دارد. قوانین این حکومت با عقلِ خود‌بنیادِ غیر‌دینی وضع شده و اقداماتش تنها متوجه دنیای مردم است،آن هم در شکلی حداقلی. حکومتِ مدنظر سروش تامین دسته نخست نیازهای مردم را در دستور کار قرار می‌دهد تا با باز شدن بند‌های حاجات اولیه از دست وپای مردم، آن‌ها خود به تامین نیازهای لطیف‌تری چون دین بپردازند. سروش می‌پذیرد که طرح حکومت دموکراتیک دینی‌اش، با حکومتِ عقلاییِ بشری، از نظر حکومت بودن تفاوتی ندارد، بلکه صرفا در غایت متفاوت است؛ آن‌جا که دنیای مردم را آباد می‌کند تا فراغت کافی برای پرداختن به آخرتشان را داشته باشند. دوستدار اما با توجه به تحلیل و تفسیر خاصی که از جامعه ایرانی ارائه می‌دهد جای چندانی برای طرحِ تصویرِ مطلوبِ خود از سیاست و حکومت داری باقی نمی‌گذارد. چرا که با توجه به تقدم فرهنگ در نظر او، ابتدا باید راهی برای برون رفت از وضع فرهنگی‌مان بیابیم و سپس در جست و جوی ایده‌آل سیاسی خود برآییم. شاید بتوان گفت حداقلِ مدنظرِ دوستدار در سیاست، جدایی کشورداری و دین است که دارای دو صورت قانونی و فرهنگی می‌باشد. شکل قانونی آن اشاره به استقلال قوای سه گانه از هر نوع قیمومیت و مرجعیت دینی دارد و جدایی کلیت سیاسی حکومت از جهان بینی‌های مذهبی جامعه را مراد می‌کند. شکل فرهنگی آن هم بر این نکته انگشت می‌گذارد که افراد و گروه‌های هم کیش جامعه تحت تاثیر سیطره اجتماعی جهانبینی دینی شان نسبت به اندیشه، خواست و احساس افراد و گروه های دیگر متجاوز نباشند. دوستدار معتقد است دین، با گفت و گو کنار نمی‌رود لذا اشکالی ندارد اگر در مسیر خارج کردن آن از صحنه، به قهر متوسل شویم. او جدایی دین و دولت را گامی جدی در مسیر حرکت به سمت دموکراسی و آزادی‌های شخصی و اجتماعی داند و عقیده دارد صورت فرهنگیِ این جدایی، می‌تواند بندهای کاهل و کند‌کننده اندیشه را از دست و پای ما باز کند و امکان گشوده شدن راه را برای ما فراهم آورد.در مجموع می‌توان گفت، رویکرد رضا داوری‌اردکانی نسبت به جامعه‌ سنتی صورتی آسیب‌شناسانه داشته و او تاریخ تفکر و الگوهای جامعه سنتیِ ما را به شکلی نقادانه مورد واکاوی قرار داده است، ضمن این‌که در تحلیل غرب و مدرنیته نیز مشی انتقادی را در پیش گرفته است. در ارتباط با ایده‌آل سیاسی داوری نیز باید گفت، هر چند او اشاره مستقیمی به مدینه فاضله فارابی ندارد و بیشتر از انتظارِ تحققِ عالمی نو سخن می‌گوید که اسلام در آن نقشی بنیادین دارد، اما هم‌نوایی‌های بسیاری را در این زمینه میان اندیشه‌های او و مدینه فاضله فارابی می‌توان مشاهده نمود، از جمله در بحث عدالت حاکم و تاکید بر ضرورت وجود سیاست مدار موسس. عبدالکریم سروش نیز مطابق فرضیه رساله حاضر، برخوردی نقادانه با جامعه سنتی داشته و ضمن تایید داشته‌های آن به واکاویِ نقاط ضعف و مشکلاتِ دامن‌گیرِ جامعه سنتیِ ایرانی پرداخته است. او غرب و مدرنیته را نیز با همین رویکرد مورد تحلیل قرار داده و از تمسک به رویکرد «همه یا هیچ» پرهیز نموه است. وی ایده‌آل سیاسی خود را در قالب حکومتی دموکراتیک به تصویر کشیده که در غایت وجهی دینی دارد و در سایر موارد با دیگر حکومت‌های دموکراتیک تفاوتی ندارد. آرامش دوستدار اما در نقد جامعه سنتی تا آستانه نفی تمام دارایی‌های فکری و فرهنگی این تاریخ و سرزمین پیش رفته و البته به همان نسبت به تمجید و تایید غرب پرداخته است. دوستدار اما در زمینه پردازش ایده‌آل سیاسی خود کار جدی و در خوری انجام نداده و تمام آن‌چه از تصویرِ مطلوبِ وی برای فردای حکومت داری و سیاستِ ایران در دست است، حاکمیتِ صورتی از سکولاریسم است کهسکولاریسم ستیزه‌جو خوانده می‌شود و بر پاره‌ای از جوامع غربی و نه همه آن‌ها حاکم است. لذا با‌توجه به آن‌چه آورده شد می-توان ادعا کرد یافته‌های موجود، موید فرضیه مطرح شده در این رساله است. هدف پژوهش پیش رو، مقایسه شباهت‌ها و تفاوت‌های فهم دوستدار، سروش و داوری اردکانی در مسئله فهم از خویشتن بود اما به نظر می‌رسد چرایی این شباهت‌ها و تفاوت‌ها را می‌توان در رویکرد متفاوت این متفکران نسبت به مقوله عقلانیت نشان داد. بر این اساس می‌توان گفت، برداشت آرامش دوستدار قابل انطباق با صورتی از عقلانیت است که ررتی آن رابه سنت معرفت‌شناسی کلاسیک و مدرن نسبت می‌دهد، برداشتی متصلب و غیر منعطف. عقلانیت در تعریف دوستدار همانا ظرفیت پرسش است، آن هم پرسشی که بر هیچ پیش فرضی استوار نباشد و هیچ مبنای ناپرسیدنی برای آن لحاظ نگردد. دقیقا معادل آن-چه سروش عقلانیت حداکثری می‌خواند و نفی‌اش می‌کند. برداشت سروش از عقلانیت، از سنت معرفت‌شناسی یادشده فاصله بسیار می‌گیرد، او به هیچ وجه گره‌گشایی عقل در تمام مسائل را نمی‌پذیرد و حتی پا را پیش‌تر گذاشته آن را پاسخ‌گوی تمام مسائل پیرامون خود نیز نمی‌داند. وی ضمن تن دادن به فروتنی عقل، خود را در زمره معتقدان به عقل‌گرایی انتقادی قرار می‌دهد، جایی که در آن یقین طرد نمی شود اما آسان یاب نیز تلقی نمی‌گردد، در این رویکرد هدف تقرب به یقین خواهد بود. البته سروش تاکید می‌کند که ما سرمایه‌ای جز عقل نداریم، لذا اگرچه مبنا، محور و داور قرار دادن آن خود مبتنی بر مبنایی عقلانی نیست، اما گریزی و گزیری از پذیرش این داور غیر عقلانی نخواهیم داشت. هم-چنین او فاصله خود را با نسبی‌گرایی حفظ کرده و انتساب نسبی‌گرایی به برخی آراءش از جمله قبض و بسط و پلورالیسم را نمی‌پذیرد. اما رضا داوری اردکانی در بحث عقلانیت، فهمی نزدیک به برداشت پست مدرن دارد و طرح عقل به عنوان حاکمی که همه تابع آن باشند را رد می‌کند، زیرا در سایه آن دیگر راهی برای توجیه عدم تفاهم‌ها وجود ندارد. او عقل را امری تاریخی می‌داند که همواره مبتنی بر پیش فرض است، در واقع عقل امری سیال است که هر کس آن را به نحوی می‌فهمد. داوری تاکید می‌کند که نباید چارچوبی مشخص کرده و بگوییم هر آن‌چه در این چارچوب نمی‌گنجد غیر عقلانیست. البته داوری نیز فهم خود از عقلانیت را نسبی نمی‌داند اما رویکردی عمل‌گرایانه را در این زمینه در پیش می‌گیرد. در نظر او عقل معتبر، عقلِ کارساز و راه گشا است، و عقلی که در حل مسائل ناتوان باشد به کار نمی‌آید.
بررسی اخلاق خبر رسانی ازمنظر آیات وروایات
نویسنده:
حمیده سادات خاتمی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
چکیده:خبررسانی یکی از رگهای مهم و حیاتی جامعه و تأمین کننده نیاز انسان به اطلاعات است. در عصری زندگی می‌کنیم که حجم برق آسای اطلاعات و اخبار در کنار توزیع ناعادلانه آن با نام نظم نوین جهانی اطلاعات و اخبار، جریانی هدفمند و کنترل شده‌ای را برای کل جهان رقم میزند. در این میان فقر شدید ارزش مدارانه و اخلاقی در جریان خبر رسانی عصر جدید کاملاً محسوس است تا جایی که اصول و قوانین مدون ارتباطی که خواستگاه و ریشهای غربی دارد با همان بسته‌بندیِ برخواسته از ایدئولوژی غربی و نسبی گرایی اخلاقی، به همه کشورها صادرمیشود؛ اما وظیفه جامعه دینی جذب علم و دفع معایب آن است؛ با بازنمایی علم ارتباطات بر طبق فرهنگ دینی و بومی، می‌توان علوم جدید را بر مبنایی صحیح و جهانی پیرایش و کاربردی نمود. مبنای جهانی را میبایست از یک دیدگاه فراگیر گرفت و آن مبنای مطابق با فطرت اسلام است. منشور اعتقادات و اصول ارزشی دین اسلام را در کلام وحی و مفسران حقیقی‌اش می‌توان یافت. دیدگاه قرآن کریم و روایات ائمه معصومین:: درباره اخلاق خبر رسانی و ارائه اصول و معیارهای اساسی برای بالنده شدن این عرصه است. محقق با شیوه تحلیلی و با طرح این سئوال که از منظر قرآن و معصومین: اخلاق خبر رسانی چگونه است و چه ویژگی‌هایی دارد؟ با بررسی تفاسیر و کتب حدیثی به بررسی دیدگاه قرآن و روایات در رابطه با اخلاق خبر رسانی پرداخته است. در این رساله ابتدا به کلیات پرداخته شده وسپس «واژگان کلیدی» چون اخلاق و خبر و اهمیت و ارزش‌ها و نظریه‌ها و مکاتب پیرامون هر یک به طور مبسوط شرح داده شده. در این قسمت بیان گردید که مقصود از اخلاق در این رساله، همان سجایا و صورت باطنی انسان است که در فعل اختیاری انسان ظهور می‌کند و دارای مراحل و مراتبی است، اخلاق اعم از اخلاق حسنه و رذیله است اما آنچه مد نظراین رساله است «اخلاق حسنه» می‌باشد. مفهوم خبر رسانی نیز شامل کوشش‌هایی برای کسب، جمع آوری و تدوین و انتشار به موقع اطلاعات می‌شود، بنابراین خبر رسانی بیشتر ناظر به «نحوه ارائه خبر» است. در ادامه جایگاه اخلاق در خبر رسانی گفته شد، رابطه این دو مفهوم در بُعد علمی و رفتاری به دو صورت «اخلاق خبری» و «خبر اخلاقی» در خبر رسانی می‌انجامد. سپس اصول و ارزش‌های اخلاق خبر رسانی از دیدگاه آیات و روایات در سه محور بررسی شده: 1) اخلاق مربوط به مخبر، 2) اخلاق شیوه خبررسانی، 3) اخلاق محتوای خبر، پژوهشگر در ادامه ملاک‌های قرآن و روایی را برای خبر رسانی در ذیل هر محور بیان می‌دارد. مهم‌ترین نتایج حاصل از این پژوهش آن شد که چنانچه رسانه در خبررسانی به اصول و قواعد اخلاقی به دست آمده از قرآن و روایات پایبند باشد، اولاً: خبر آن از پایایی و پویایی فرا زمانی و فرا مکانی برخوردار می‌شود به گونه‌ای که خبر به تنهایی می‌تواند رسانه خودش باشد و ثانیاً: اعتماد مخاطب که بزرگ‌ترین سرمایه رسانه است به این ترتیب به حداکثر می‌رسد. تأمین شدن این غایات در گرو آن است که مجموعه اصول اخلاقی در خبررسانی قرآنی و روایی به طور هماهنگ وسیستماتیک در ارائه خبر مورد توجه و کاربرد قرار گیرد تا بتواند خبررسانی را به خبررسانی برخواسته از دین تبدیل کند.
جایگاه و هندسه ی معرفتی مسائل فلسفه ی دین در اندیشه ی استاد مطهری و دایره المعارف پل ادواردز
نویسنده:
علیرضا قیصری حسن آبادی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
موضوع مورد بررسی در این تحقیق؛ جایگاه و هندسه‌ی معرفتی مسائل فلسفه‌ی دین در نگرش استاد مطهری و غرب معاصر به ویژه پل ادواردز است، روش پژوهش توصیفی – تحلیلی است. فلسفه‌ی دین در زمره‌ی فلسفه‌های مضاف به امور است. فیلسوف دین با تعلق به مکتب فلسفی خاص به تفلسف درباره‌ی مفاهیم، مدعیات و اعمال دینی می‌پردازد، هرچند غالب مسائل فلسفه‌ی دین، ناظر به ابعاد معرفتی و باورهای سنن دینی می‌باشد. از سوی دیگر، فلسفه ورزی فیلسوفان دین درباره‌ی ابعاد دین، حقیقت و رویکرد واحدی ندارد، بلکه آبشخور فلسفه‌ی دین در مغرب زمین، مکاتب فلسفی رایج در آن، همانند فلسفه‌ی تحلیلی، فلسفه‌های اگزیستانس و غیره است؛ یعنی هر فیلسوف دین، به مقتضای گرایش خاص خود در مابعدالطبیعه و تعلق به یک مکتب خاص فلسفی، به اتخاذ رأی درباره‌ی مسائل فلسفه‌ی دین می‌پردازد.قبل از هیوم و کانت وظیفه فیلسوف دین تجزیه و تحلیل مفهوم خدا و برهان مربوط به اثبات وجود خدا به شمار می رفت اما کانت وظیفه فیلسوف دین را تامل انتقادی از آموزه های دینی دانست. استاد مطهری مطالبی اختصاصی تحت عنوان فلسفه دین ندارد بلکه مسائل مربوط به این علم را در کلام جدید مطرح کرده است. وی نگاه عالمانه همراه با عقلانیت دینی به پدیده‌های فکری و فلسفی داشت در نتیجه در برخورد با آنها از هر گونه پیش داوری خودداری می‌کرد و صرفاً به بررسی عقلانی آنها می‌پرداخت. می‌توان گفت قلمرو دین، از نگاه استاد دیدگاهی جامع گرایانه است و هر دو امور دنیایی و آخرتی را شامل می‌شود.
بررسی حیات در فلسفه، کلام، قرآن و روایات
نویسنده:
مریم عباس آباد عربی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
متکلمان و فلاسفه بر این عقیده‌اند که حیات صفتی است که به خاطر آن صفت، موجود می‌تواند ادراک و فعل داشته باشد. اما آنان تذکر می‌دهند که علم و قدرت از نظر مفهومی غیر از مفهوم حیات می‌باشد. قرآن هم این تشخیص را تأیید کرده و هم‌چنین در آیات و روایات، فلسفه و کلام، این صفت به خداوند نسبت داده شده است. فلاسفه و متکلمان شیعه صفت حیات را عین ذات خدا می‌دانند ولی اشاعره آن‌را زائد بر ذات خدا می‌دانند و معتزله قائل به نفی صفات‌اند.در مقایسه میان این آرا نقاط ضعف دیدگاه اشاعره و معترله واستواری دیدگاه متکلمین شیعه و فلاسفه روشن می‌شود.اکثر متکلمان و فلاسفه، نفس را به سه دسته نباتی و حیوانی و ناطقه تقسیم کرده و آن را مبدأ حیات می‌دانند ولی در حکمت متعالیه هر موجودی به اندازه‌ای که از وجود بهره دارد، از حیات نیز برخوردار است. آیات و روایات وجود حیات در جمادات را تأیید می‌کنند. با پذیرش مبانی حکمت متعالیه ضرورتا باید وجود مرتبه ای از شعور در جمادات را پذیرفت.در علوم جدید نیز به جای تعریف حیات نشانه‌های حیات در موجودات مانند رشد، تغذیه، تولید مثل و ...بررسی گردیده است.
سبک شناسی خطبه های نهج البلاغه
نویسنده:
محمد غفوری فر
نوع منبع :
رساله تحصیلی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
سبک‌شناسی یکی از مهم‌ترین رویکردهای جدید نقدی است که می‌کوشد تا از طریق مطالعه ساختار متن و تجزیه و تحلیل عناصر آن بر طبق سه سطح آوایی، نحوی و دلالی به کیفیت ارتباط بین این سطوح پرداخته و به جنبه‌های ادبی، زیبایی‌شناسی و عاطفی ورای ساختار متن دست یابد. از جمله متون برگزیده‌ای که شایستگی بررسی و تحلیل سبک‌شناسی را دارد، خطبه‌‌های نهج‌البلاغه است. این خطبه‌ها با موسیقی دل‌نشین، ترکیبات جذاب و مفید در ذهن مخاطب توجه بسیاری از اندیشمندان و ادبیان را به خود جلب نموده است. این پایان‌نامه در تلاش است تا با رویکرد سبک‌شناسی توصیفی و روش تحلیلی ـ توصیفی، به تبیین برجسته‌ترین نمود‌های سبکی خطبه‌های نهج البلاغه در سه سطح آوایی، ترکیبی و دلالی (بلاغی) بپردازد و نقش این نمودهای سبکی را در پیوند با اهداف و اغراض امام (ع) بررسی کند. این جستار در سطح آوایی خطبه‌های نهج البلاغه، مباحث سجع، جناس، نظم آوای درونی، تکرار، تضاد و مقابله را مورد ارزیابی قرار می‌دهد. در سطح ترکیبی(نحوی)، جمله‌ی فعلیه و اسمیه، اسالیب خبری و انشائی، تقدیم و تأخیر، حذف، پیوند واژگان و عبارات و جمله‌ی قَسم و در سطح دلالی مباحث تشبیه، استعاره، کنایه، مجاز، ناسازواری و بینامتنی قرآنی را مورد بررسی قرار می‌دهد. نتایج کار نشان می‌دهد، در سطح آوایی، هر کدام از عناصر آوایی علاوه بر زیبایی و جذب اذهان مخاطبین در گوش دادن به موسیقی کلام خطبه‌ها، امکان استنباط معانی و مفاهیم را برای آنها فراهم می‌کند. در سطح ترکیبی، فراهنجاریی‌های ترکیبی نه تنها خطبه‌های نهج البلاغه را از نظر شکل دارای زبانی زنده و انعطاف‌پذیر ساخته و یکنواختی و جمود را از آن زدوده است؛ بلکه معنا نیز همسان با فرم نوشتاری، برجسته و تأثیر شگرفی بر مخاطب ‌گذاشته است. در سطح دلالی، بهره‌گیری از شگردهای دلالی و بلاغی سبب خَلق تعابیر و تصاویر بی-نظیر و موجب مشارکت مخاطب در اثر گردیده و او را طرف فعال معادله‌ی متن قرار داده است.
تفسیر موضوعی "علم" در قرآن کریم با رویکرد انسان شناسی فرهنگی
نویسنده:
علی دهقان
نوع منبع :
رساله تحصیلی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
استفاده از هدایت قرآن کریم در عصر کنونی نیازمند ترجمه آن به ادبیات کنونی ماست. در این راستا یکی از عرصه‌های تفسیری استفاده از رویکرد و ادبیات علوم انسانی در فهم معانی واژگان و آیات قرآنی است.در این پایان‌نامه معنای علم به عنوان یکی از معانی محوری قرآن کریم با رویکرد انسانشناختی بررسی می‌شود. اینکه علم فارغ از معانی پسینی در خود قرآن کریم به چه معناست و انسان در چه فرایندی به علم دست یافته و عنوان عالم می‌گیرد، مسأله‌ای است که با کمک رویکرد و نظریاتی از رشته انسان‌شناسی می‌توان بدان اندیشید.در یک تحلیل انسان‌شناختی می‌توان نظام علمی جوامع مختلف بشری را با تقابل بین انسان‌محوری و کلام‌محوری بررسی و دسته‌بندی کرد. نظام علمی جامعه عرب عصر نزول نظامی انسان‌محور بوده و به تبع دانشی که قرآن کریم از آن سخن می‌گوید در همین فضا قابل مطالعه است. در این فضا به انباشت و توسعه کلام به عنوان محصولات معرفتی اهمیت داده نمی‌شود، بلکه هدف علم در شکل‌گیری شخصیت انسانی دیده می‌شود، چنانکه منشأ علم نیز نه از تلفیق کلامی با کلامی دیگر و استنتاج کلامی جدید بلکه از تجربه زیسته بشری حاصل می‌شود.در تحلیل دیگر با کمک مبحث رسانه‌های سرد و گرم از نشانه شناسی، فرهنگ جوامع بشری را از حیث میزان سهم سخن و عمل در فرایند تعلیم دسته بندی می‌کنیم. کم‌گویی و آموزش عملی در فرهنگ عرب عصر نزول غلبه داشته و قرآن کریم نیز بر تطابق و موازنه بین سخن و عمل تاکیدی ویژه دارد.در ضمن ما برای درک بهتری از معنای تاریخی ماده علم و رسوبات معنایی آن در ذهن زبانی ناخوداگاه جامعه عرب، فصلی را به ریشه شناسی ماده علم در زبان های سامی اختصاص دادیم. در این فصل شکل گیری معنای علم را حاصل تطور معناهایی چون دیدن، تصویر، نشانه و... دانسته ایم.
بررسی جایگاه سیاق و نقش آن در نقد وپالایش روایات سبب نزول در تفسیر المیزان
نویسنده:
مریم کرمی فارمد
نوع منبع :
رساله تحصیلی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
نقش موثر ]سیاق[ در کشف مراد واقعی سخن، مورد تأیید عقل و عرف می باشد. برای رسیدن به مفاهیم بلند قرآن نیز که کلام الهی است، تأمّل در قبل و بعد آیه و توجّه به روند کلی کلام یعنی سیاق امری اجتناب ناپذیر است، به طوری که فهم معنای آیه بدون توجّه به ]سیاق[، سبب دورشدن از معنای واقعی آن می گردد. همچنین مفسران و قرآن پژوهان به ]اسباب نزول[ و جایگاه آن در فهم قرآن توجه داشته اند، گرچه در اعتباردهی و کاربرد این مبحث در تفاسیر خود یک سخن نیستند. اصل روشنگری سبب نزول در فهم آیات به عنوان قراین حالیه را نمی توان منکر شد، به شرطی که با مضمون آیه و لحن و سیاق و تمامملاک های بررسی روایات مطابقت نماید. در تفسیر المیزان بهره گیری از سیاق جهت فهم مراد آیات قرآن آشکار است. همچنین شناخت اسباب نزول از دیدگاه صاحب المیزان در فهم آیات ثمر بخش و راهگشاست، اما نه به این معنا که مطلق روایات سبب نزول موجود این ویژگی را داراست، بلکه ایشان اغلب روایات سبب نزول را برداشت و استنباط شخصی راویان و تطبیق حوادث تاریخی با آیات می داند. رویکرد علامه در قبول یا ردّ روایات سبب نزول بر مبنای اصالت سیاق و هماهنگی با آن است. برخلاف این تصور که به نظر می رسد علامه در مواردی از سیاق آیات چشم می پوشد و به روایات سبب نزول به دلیل کثرت اعتماد می کند، با دقت نظر در اقوال تفسیری علامه در المیزان، درمی یابیم که در این موارد نیز علامه در ترجیح و اختیار روایت سبب نزول، به سیاق نظر دارد. علامه با در نظر گرفتن اصالت سیاق در مواردی روایات سبب نزول مشهور را به چالش کشیده و در مواردی با عرضه روایات مختلف و متعدد سبب نزول بر سیاق آیه، روایت سبب نزول معتبر را مشخص کرده است. لازم به ذکر است که در اکثر قریب به اتفاق پژوهش هایی که تا کنون پیرامون موضوع سیاق در المیزان صورت گرفته است، تفاوت معنای «سیاق» در کاربردهای مختلف صاحب المیزان از این واژه مورد غفلت واقع شده در حالی که باید توجه داشت مراد از «سیاق» در سراسر المیزان به یک معنی نیست، بلکه گاهی به الفاظ، گاه به موضوع و در مواردی به نزول آیات ناظر است و هر یک از این اقسام نیز در محدوده آیه، آیات هم جوار و یا مجموع آیات یک سوره به کار رفته است که در این پژوهش در محل خود هر یک از این اقسام را اثبات نموده ایم. به طور طبیعی تعدد سیاق، تعدد کارکردهای سیاق در المیزان را نیز به دنبال دارد، از این رو در نوشتار حاضر به انواع این کارکردها نیز پرداخته و به فراخور موضوع، میزان تأثیر انواع «سیاق» در تعیین روایات سبب نزول به عنوان یکی از این کارکردها مورد توجه ویژه قرار گرفته است. در فرآیند این پژوهش مراحلی چند طی شد، در نخستین گام سرفصلهای کلی بحث به ترتیب زیر معین گشتند:فصل اول: کلیات ( مبانی اصالت سیاق)فصل دوم: سیاق در قرآنفصل سوم: جایگاه سیاق و انواع آن در تفسیر المیزانفصل چهارم: شیوه های بهره گیری علامه طباطبایی از انواع سیاق در ارزیابی روایات سبب نزول با توجه به این که نظریه اصالت سیاق مسبوق به پذیرش چند مبنا به عنوان اصول موضوعه آن است، در فصل آغازین به معرفی مهم ترین این مبانی یعنی توقیفیت چینش آیات قرآن کریم، تناسب آیات و حجیت ظواهر قرآن کریم پرداخته شد. سپس به منظور دستیابی به اطلاعات مربوط به فصل دوم با مطالعه منابع قدیم و جدید درباره سیاق اقدام به فیش برداری و جمع آوری نظریات علمای متقدم و متأخر گردید و گزیده این اقوال متناسب با نیاز ذیل این فصل قرارگرفت. به دنبال آن به تناسب موضوع پژوهش کنونی، به بررسی جایگاه سیاق در تفسیر المیزان و نیز انواع سیاق نیاز بود تا میزان اهتمام علامه طباطبایی به مبحث سیاق و نیز مراد ایشان از سیاق دقیقاً مشخص گردد، از این رو این دو مطلب به تفکیک در قالب فصل سوم سامان یافت، که در نتیجه این نکته به دست آمد که مراد علامه از سیاق در سرتاسر المیزان یکسان نیست، بلکه گاهی از فضای نزول آیات و گاهی از موضوع آیات مسامحتاً به سیاق تعبیر نموده است، از این رو انواع سیاق در المیزان با تعابیر سیاق لفظ، سیاق نزول و سیاق موضوع در محدوده آیه، آیات هم جوار، و سوره لحاظ گشت. سپس فصل چهارم را بر اساس سیر منطقی، به موضوع میزان تأثیر سیاق در ارزیابی روایات سبب نزول در المیزان اختصاص داده و با تتبع در این روایات و بررسی ملاک قبول یا ردّ این روایات توسط علامه این نتیجه حاصل شد که اولاً صاحب المیزان در بسیاری از موارد از سیاق در ارزیابی روایات سبب نزول بهره برده است و ثانیاً در این بهره گیری از سیاق نیز به انواع سیاق (سیاق لفظ، سیاق نزول و سیاق موضوع) نظر داشته است، از این رو به منظور تبیین این یافته ها نمونه هایی از قبول و نیز ردّ روایات سبب نزول به استناد هر یک از این انواع، در این فصل ارائه گردید. همچنین طی بررسی این نمونه ها موارد خاصی نظیر استفاده مشترک علامه از انواع سیاق در رد یا قبول روایات سبب نزول و نیزاستفاده علامه از سیاق در ارزیابی روایات سبب نزول بدون تصریح به آن به دست آمد که ترجیح داده شد این موارد نیز با ذکر نمونه ذیل این فصل قرار گیرد. تا این مرحله از تحقیق اصالت سیاق در ارزیابی روایات سبب نزول نزد صاحب المیزان ثابت گردیده بود، اما از آنجا که برخی قرآن پژوهان ادعای عدول علامه از سیاق و اعتماد بر روایات سبب نزول را داشتند، به منظور تکمیل بحث به بررسی این موارد و نیز مواردی که این ادعا درباره آنها محتمل می نمود نیز پرداخته شد و در نتیجه آن معلوم شد که علامه طباطبایی در این موارد نیز به سیاق پای بند بوده و هرگز از آن عدول ننموده است. اگرچه در ابتدا به نظر می رسید این قسمت از بحثفصل مستقلی را می طلبد اما طی فرآیند پژوهش قرار دادن آن ذیل همین فصل مناسب تر به نظر آمد، چرا که در راستای عنوان این فصل(شیوه های بهره گیری علامه از انواع سیاق در ارزیابی روایات سبب نزول) و هم جهت با آن بود. همچنین از آنجا که ضمن بررسی جامع و کامل روایات سبب نزول در المیزان و نحوه ارزیابی آنها با سیاق تنها به یک مورد در سوره عادیات دست یافتیم که علامه بدون توجه به سیاق بر روایات سبب نزول تکیه نموده و متأثر از این روایات به تفسیر آیات پرداخته است، به نظر رسید که ذکر این مورد به عنوان تنها مورد نقضی در پای بندی علامه بر اصالت سیاق در ارائه پژوهشی دقیق و علمی یاریگر باشد، البته بررسی علل عدول علامه از اصالت سیاق در این یک مورد استثنائی خارج از حوصله این نوشتار و پژوهشی مستقل را می طلبید، از این رو تنها به ذکر این مورد در انتهای فصل و تبیین نحوه عدول علامه از سیاق در ترجیح روایت سبب نزول اکتفا شد و سرانجام در مرحله نهایی مجموع نتایجی که طی پژوهش کنونی و از فصول مختلف آن به دست آمد، در بخش نتیجه گیری ارائه گردید.
بررسی استشهادات قرآنی سیبویه
نویسنده:
نور محمد خسروی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
خلاصه پایان نامه به فارسیخدواند متعال قرآن کریم را در مدت 23 سال بر قلب نازنین رسول خدا (ص) نازل کرد. این کلام نورانی نه تنها راهنمای انسانها و شفای سینه ها می باشد بلکه بیان کننده تمام علوم نیز می باشد. یکی از علومی که پایه و اساسش را به وسیله قرآن مستحکم نمود علم نحو می باشد. از آنجایی که موضوع علم نحو محافظت نمودن آخر کلمات می باشد تا اینکه خللی در معنای کلام پیدا نشود بدین خاطر لحن وغلط خوانی در کلام باعث بوجود آمدن علم نحو شد.شاید بتوان یکی از اسباب لحن و غلط خوانی عربها را اختلاط شان با عجم دانست.زیرا آنها برای امرار معاش و توسعه و پیشرفت فرهنگ شان می بایستی با کشور های هم جوار روابط صمیمی برقرار می کردند. در این هنگام بود که غلط خوانی شان شائع شد تا جایی که به آیات قرآنی نیز رسوخ کرد بزرگان صحابه همچون حضرت عمر (رض) و حضرت علی (رض) هنگامیکه متوجه این مسئله شدند، برای حفظ کلام خداوند گام بزرگی را در این راستا برداشته تا اینکه حضرت علی (رض) ابو الاسود دئلی را مامور پایه گذاری علم نحو کردند حتی در بعضی روایات چنین تصریح شده که بنیانگذار علم نحو خود حضرت علی (رض) بودند. و این چنین بود که آیات قرآنی از هر گونه خطایی مصون و محفوظ ماند.مهمترین اهدافی را که میتوان برای پدید آمدن علم نحو بیان کرد به شرح ذیل است:1- محافظت الفاظ قرآنی، که به اذهان علماء و بزرگان نحو خطور کرد، لذا قواعد این علم را پایه گذاری نمودند.2- فهم معانی و مفاهیم قرآن و این چیزی بود که بدون شناخت إعراب قرآن و ترکیب بندی جمله هایش میسر نبود.اما دراین میان مستشرقین ساکت ننشسته و بر این امر که ابو الاسود پایه گذار علم نحو بوده خورده گرفته و آن را بعید دانسته اند بلکه معتقد بر آنند قواعد این علم متاثر و برگرفته از قواعد یونانی می باشد. اما خدمتگذاران واقعی اسلام این ادعا را مردود دانسته و چنین جواب داده اند: علمای اسلامی نسبت به لغت یونانی و قواعد آن هیچ اطلاعی نداشته اند و هیچ رابطه علمی میان آنها نبوده است، گذشته از همه اینها شیرازه علوم عربی با علوم یونانی به هیچ عنوان هم خوانی ندارند پس چطور می شود که متاثر از علوم یونانی شده باشد.در فصل سوم نگارنده اشاره ایبه قراءتها و چگونگی بوجود آمدن شان و همچنین بیان حدیث نبوی مبنی بر نزول قرآن بر هفت حرف، داشته است. قراءات جمع قراءه بمعنای خواندن است و در اصطلاح، علمی را می گویند که از چگونگی اداء کلمات قرآن از آن جهت که از احوالشان مانند مد، قصر، النقل و... بحث می شود، خبر میدهد.مهمترین سببی را که میتوان باعث بوجود آمدن قراءات دانست تفاوت لهجه ها می باشد. شیرینی و حلاوت قرآن سبب شد که اعراب از قبیله های مختلف به تلاوت این کتاب عظیم الشان روی بیاورند که رفته رفته بعضی از کلمات بصورت لهجه ای تلاوت می شد تا اینکه بعضی از صحابه نسبت به این امر اعتراض کردند زیرا تصور می کردند که قرآن به غیر آن چیزی که می باشد تلاوت می شود، اما پیامبر اکرم (ص) به این مسئله خاتمه دادند و فرمودند که قرآن به لهجه های مختلف نازل شده است.اما مطلبی که قابل ذکر است اینکه علمای نحو به تمام قراءتها اعم از متواتر و شاذ، برای تبیین قواعد نحو استشهاد نموده اند مگر قرائتی را که با قیاس مخالف باشد یا اینکه ادارای اشتباه فاحش باشد، زیرا هر کلام صحیح که روایتش مورد ترجیح باشد و موافق قیاس نیز باشد هر چند که از طریق آحاد روایت شده باشد باز هم در نزد آنها قابل قبول است.بعضی انسانها بر این گمانند که منظور از حدیث نبوی مبنی بر نزول قرآن بر هفت حرف، قراءتهای هفتگانه می باشد در حالیکه این اشتباه است و هیچ یک از علمای علم قراءات قائل بر این نیستند و اینچنین می گویند که انحصار قراءتها در عدد هفت دارای هیچ دلیلی نمی باشد و شاید بدون هیچ قصدی بوجود آمده یا اینکه به قصد تیمن به عدد هفت بخاطر وجودش در حدیث نبوی می باشد.در واقع حروف هفتگانه ای که خداوند قرآن را بر آن نازل کرد بیان کننده لهجه های مختلف عرب می باشد زیرا که اعرابی که قرآن بر آنها نازل شد دارای لهجه های مختلف و لغات متعدد بودند پس خداوند متعال کتابش را در حالیکه مشتمل بر لهجه های عرب و لغات شان بود نازل کرد تا اینکه تلاوت قرآن برایشان میسر شود و از احکام و آدابی که در آن بیان شده است سود حاصل نمایند. اگر خداوند متعال قرآن را به یک لهجه نازل می کرد قرائت قرآن و بهره وری از آن بر آنها مشکل می شد زیرا که تحول و دگرگونی تمام انسانها از لغت مادر یشان نسبت به لغت دیگر دشوار و مشکل است، پس اگر خداوند متعال أعراب را از لغتی که با آن بزرگ شده اند باز می داشت و مجبور به لغتی غیر از آن می کرد، این امر بسیار گران برایشان تمام می شد لذا رحمت خداوند نسبت به این امت و دفع نمودن سختی از آنها مقتضی این بود که قرآن کریم به آسانی تلاوت شود تا اینکه بتوانند به بهترین نحو خدایشان را عبادت نمایند و بهترین استفاده را از این کتاب مقدس و نورانی بنمایند.در فصل چهارم شخصیت سیبویه که موضوع تحقیق مان نیز درباره بررسی استشهادات قرآنی این بزرگوار می باشد، مورد بررسی قرار گرفته است. عمرو بن عثمان که ملقب به سیبویه می باشد در عصر عباسی اول که ملقب به عصر طلایی می باشد می زیست.اوضاع سیاسی آن زمان بدین گونه بود که عباسی ها بر پایه های حکومت تسلط داشتند ولی با تمام این وجود بعضی از درگیری های داخلی در گوشه و کنار به چشم میخورد. اوضاع علمی و فرهنگی در عصر عباسی اول بسیار رشد و ترقی کرد بدین ترتیب که علمای زبر دستی پا به عرصه ظهور گذاشتند و علوم دینی را به صورت شاخه ای و رشته ای تدریس می کردند که این علوم عبارتند از: علوم قرآنی، تفسیر، حدیث، فقه، عقیده و کلام. مساجد نیز بوسیله علماء و حلقه های مناظره و تدریس شان آباد بود. اینچنین بود که سیبویه در این جو علمی که مملو از علماء و علوم مختلف بود پا به صحنه گیتی نهاد تا خدمتی شایان را برای قرآن از خود بجای بگذارد تا ثمره ای باشد برای علمایی که بعد از او چشم به جهان هستی باز می نمایند.سیبویه در اصل ایرانی تبار و از دیار شیراز بوده است اما زندگی و تحصیلش را در بصره سپری کرد و در سال 180 بنا بر بعضی از روایات در سن میانسالی در بصره یا شیراز وفات نمود.از مشهورترین استادان سیبویه می توان به خلیل بن احمد فراهیدی، یونس بن حبیب و عیسی بن عمر اشاره کرد که علم نحو را از آنها آموخت و علم لغت را ابو الخطاب اخفش اکبر به او تعلیم داد. و از میان شاگردانش که بسیار مشهور شدند و به درجه اجتهاد نیز رسیدند می توان ابو الحسن اخفش اوسط و قطرب را نام برد.سیبویه در ابتدای امر به تعلیم علوم شرعی پرداخت اما حوادث گوناگونی سبب شد که علوم شرعی را برای مدت مدیدی وداع گفته و به تحصیل علوم عربی بپردازد. از جمله آنها می توان به حوادث ذیل اشاره کرد:روایت شده که سیبویه به نزد استاد خود حماد بن سلمه آمد و اینچنین برایش گفت: من برایت حدیثی را از هشام بن عروه درباره مردی که «رعُف فی الصلاه» بیان می کنم. حماد برایش گفت «رعُف» اشتباه است بلکه «رعَف» صحیح است. سیبویه پس از شنیدن این حرف با ناراحتی منصرف شد و نزد خلیل آمد و موضوع را برایش بیان نمود هنگامی که خلیل حماد را تایید کرد سیبویه قسم خورد که باید علمی را بیاموزم که هیچ کس نتواند بر من خرده ای بگیرد.یکی دیگر از حوادثی که می توان به آن اشاره کرد اینکه سیبویه به همراه قومی که می خواستند حدیث بنویسندنزد حماد حاضر شدند. حماد حدیثی را بیان کرد که درآن کلمه «الصفا» ذکر شده بود. سیبویه این کلمه را بلند تکرار نمود و گفت: «الصفاء». حماد گفت: ای فارسی! «الصفا» مقصور است آن را با مد نگو. هنگامی که سیبویه از مجلس بیرون شد قلمش را شکست و اینچنین گفت: تا زمانیکه بر علم عربی غلبه نیابم هیچ چیزی نمی نویسم.مطلب دیگر که باید به آن اشاره کرد تالیف کتاب ارزشمند سیبویه بنام «الکتاب» می باشد. در واقع سیبویه تالیف کتاب را بعد از وفات استادش خلیل شروع کرد چرا که در بعضی از صفحات الکتاب پس از ذکر نام خلیل کلمه«رحمه الله» به چشم می خورد. شاید اولین چیزی که به ذهن خطور کند، عدم نام گذاری کتابش می باشد و می توان علتش را چنین بیان کرد که اجل و مرگ سیبویه این مهلت را به او نداد همانطوری که مقدمه و خاتمه ای را بر کتابش اضافه ننموده است.ارزش این کتاب به اندازه ای رسید که علمای قدیم و جدید به بهترین شیوه آن را مدح نموده اند به حدی که آن را قرآن نحو دانسته اند و منزلت این کتاب به حدی بود که علمای بزرگ آن را بعنوان تحفه و هدیه به یکدیگر عطا می کردند. به جرات می توان گفت که اکثر علمای بزرگ دینی از کتاب سیبویه بهره برده اند زیرا الکتاب دائره المعارفی از علوم لغوی، دینی، علمی و ادبی به شمار می آید.سیبویه در کتاب خود به موضوعات صرفی و نحوی پرداخته است و آنها را به صورت پر محتوا بیان نموده است. با وجود کتب زیادی که درباره نحو قبل و بعد از سیبویه تالیف شده اند، با صراحت می توان گفت که هیچ یک از صاحبان این کتب نتوانسته خدمتی را که سیبویه برای علم نحو انجام داد، به عرصه ظهور بگذارند. پس سیبویه را باید امام نحو و نحوی ها دانست و کتابش را معیار و شاهد بر این امر قرار داد و به این مطلب نیز باید اشاره نمود که هر چقدر هم که عالمی در نحو تسلط داشته باشد و زبانزد خاص و عام باشد باز هم نمی تواند احساس بی نیازی و استغناء از کتاب سیبویه داشته باشد.نگارنده در فصل پنجم به بیو گرافی پنج تن از علمای مجتهد نحو که متأثر از سبک سیبویه شده اند پرداخته است که مقدمترین آنها به لحاظ تاریخی ابو الحسن اخفش اوسط از مکتب بصره می باشد. ابو الحسن معروف به اخفش اوسط از موالی قبیله بنی مجاشع می باشد که نزد سیبویه زانوی تلمذ را به زمین نهاد، هر چند از لحاظ سنی بزرگتر از سیبویه بود اما تواضع و فروتنیش سبب شد که نزد کسی شاگردی کند که کوچک تر از او باشد.اخفش شاگردان زیادی را تربیت کرد وبه همه آنها کتاب سیبویه را تعلیم می داد. از دیگر خصوصیاتش اینکه به شرح اشعار توجه خاصی داشت تا جایی که کتاب «معانی الشعر» را به رشته تحریر در آورد و همچنین در علم عروض و معانی تبحر خاصی داشت. از میان تصنیفاتش می توان به این کتب اشاره کرد: کتاب الاربعه، کتاب الاشتقاق، کتاب الاصوات و کتاب الاوسط فی النحو.علی بن حمزه کسائی از مکتب کوفه شخصیتی دیگر است که متاثر از شیوه سیبویه شده است. وجه تسمیه کسائی بخاطر احرام بستنش در کساء بود که از آن روز به بعد او را کسائی نامیده اند. او عالم به نحو و لغت بود و در علم قراءات به درجه امامت رسید. همانطور که بیان شد اصلیتش کوفی بود اما بعدها بغداد را بعنوان مسکن خویش اختیار کرد و به تربیت هارون الرشید خلیفه عباسی و فرزندش امین پرداخت. کسائی در سن کهن سالی به یاد گیری نحو پرداخت و خیلی زود رشد و ترقی نمود تا جائیکه به درجه اجتهاد رسید.مناظره کسائی با سیبویه مسمی به «المسأله الزنبوریه» بسیار مشهور است. او اختلافات زیادی در بعضی از مسائل نحوی با سیبویه داشته، اما با این وجود بهره زیادی از الکتاب برده است. کسائی نیز خدمت بزرگی را به قرآن نموده است تا جایی که بعد از وفاتش یکی از بزرگان او را به خواب دید و از او پرسید که بعد از مرگت چطور با تو رفتار شد؟ او در جواب گفت: خداوند متعال مرا بخاطر خدمتی که به قرآن کردم مورد عفو وآمرزش قرار داد.شخصیتی دیگری که به منهج سیبویه چنگ زده و بر رد پایش قدم نهاده است، جار الله زمخشری از مکتب بغداد می باشد. زمخشری متبحر در نحو، لغت و بلاغت بود چنانچه تفسیر معروفش مسمی به الکشاف شاهد بر نبوغ علمی او می باشد. زاد گاهش روستای زمخشر از نواحی خوارزم است اما برای تعلیم علوم مختلف به شهر بغداد سفر کرد.زمخشری کسی بود که در زمانه خودش کم نظیر و یا می توان گفت بی نظیر بود بطوری که علمای بزرگ از مکانهای دور و نزدیک برای یاد گیری علوم نزد او می آمدند. او دارای آثار زیادی می باشد که برخی از آنها عبارتند از: الکشاف فی تفسیر القرآن، المفصل فی صنعه الإعراب و الفائق فی غریب الحدیث.ابن مالک از دیگر اشخاصی است که تحت تاثیر سبک و شیوه سیبویه قرار گرفته است. رشد و نبوغ علمیش در مکتب اندلس روز به روز چشم گیر تر می شد تا جائیکه علمای هم عصرش، امامت در نحو را شایسته اش دانستند. او تمام همت خویش را صرف محکم نمودن زبان عربی کرد تا جایی که از بسیاری از علمای قبل از خود نیز سبقت برد. و همچنین در علم قراءات نیز به مقام امامت رسید. تبحرش در علم صرف و نحو به حدی بود که او را بسان دریایی بی نظیر و دانشمندی بی همتا قلمداد کردند.ذوق و سلیقه بخصوصی در سرودن شعر داشت چنانه الفیه اش شاهد بر این ادعا می باشد.ابن مالک نیز کتب زیادی را به رشته تحریر در آورده که بعضی از آنها صاحب چندین شرح توسط علمای دیگر می باشد و در واقع می توان گفت که در زمره کتب مرجع و اساسی به شمار می آیند. بعضی از این کتب عبارتند از: الفیه ابن مالک، الموصل فی نظم المفصل، الکافیه الشافیه و شرح آن و شرح تسهیل.پنجمین شخصیت متأتر از منهج سیبویه، ابن هشام انصاری می باشد. در سال 708 هـ.ق در مصر به دنیا آمد و قرآن را در خرد سالگی حفظ کرد. خیلی زود پله های ترقی را طی کرد و به درجه اجتهاد رسید. در طول حیاتش بسیار مشهور شده بود بطوری که علماء از راههای دور و نزدیک برای یاد گیری مباحث نحوی دقیق و تحلیلات شیوایش نزد او می آمدند. او در عمق گفته های علمای متقدم نحو فرو می رفت و به بیان گفته های ضعیف و صحیح آنها می پرداخت که این مسئله باعث حیرت و تعجب علمای دیگر می شد.کتابهایی که ابن هشام به رشته تحریر در آورد سبب شد که علمای بزرگ در دوره های بعدی همچون محمد محی الدین عبد الحمید شروح و حاشیه هایی را بر آن بنگارند، از مهمترین این کتب عبارتند از: مغنی البیب عن کتب الأعاریب، قواعد الاعراب، عمده الطالب فی تحقیق تصریف ابن حاجب، شرح قطر الندی و شرح شذور الذهب.در فصل ششم نگارنده به هدف اصلیبحث که عبارت از ابتکار سیبویه در استشهاد نمودن به آیات قرآنی و بهره مندی سایر نحویین از سبک سیبویه و همچنین خدمت سیبویه به قرآن و قراءات می باشد، پرداخته است. اگر با دیده انصاف به شواهد قرآنی که در الکتاب سیبویه مذکور است بنگریم خواهیم دید که استعمال آنها توسط سیبویه به یک سبک وصورت نبوده است بلکه ابتکار بسزایی را از خود به جای گذاشته است که می توان این آیات را در سه قسم خلاصه کرد:1- ائتناس 2- پژوهش و تحقیق 3 استشاد صریح.ائتناس یعنی اینکه وارد شدن بعضی آیات برای تحلیل و یا توجیه بعضی از اسالیب، ابیات و آیات قرآنی دیگر. پژوهش و تحقیق نیز به دو قسم تقسیم می شود: 1- آیاتی که ظاهرشان نمایانگر قرار گرفتن آنها تحت همان قاعده ظاهری است در حالیکه اینچنین نیست. 2- سوال کردن سیبویه از خلیل درباره نکته هایی که در بعضی از آیات نهفته است. و در قسم استشهاد صریح که بیشترین آیات را به خود اختصاص داده است آیاتی را بیان کرده ایم که مستقیما و بطور صریح در بابهای مختلف به آنها استشهاد شده است.آیاتی که در بحث ائتناس برای اجازه بعضی از اسالیب وارد شده نمایانگر اینست که سیبویه این قواعد را فقط به وسیله آیات قرآنی بدون اینکه بیتی را بیاورد، ثابت نموده است. آیاتی که برای تایید بعضی از ابیات وارد شده است اتهام وارده مبنی بر اینکه اصل و اساس قواعد نحوی مبنی بر شعر بوده و آیات قرآنی آنچنان دخل و تصرفی در آنها ندارد را دفع می کند بلکه تایید اشعار توسط آیات قرآنی دلیل محکمی بر استشهاد نمودن به آیات قرآن است. و آیاتی که برای تایید بعضی از آیات دیگر ذکر شده است بیانگر این مطلب است که سیبویه برای توجیه بعضی از شواهد قرآنی فقط اکتفاء به قرآن کرده و حقیقتا قرآن را با قرآن توضیح و تفسیر نموده است.آیاتی که در بحث پژوهش و تحقیق به دو قسم تقسیم شد، قسم اول شاهد آیاتی که ظاهرشان بر خلاف باطنشان است و سیبویه با ایراد آنها به این مطلب اشاره می کند که این مجموعه از آیات احتیاج به ملاحظه دقیق قواعد و پی بردن به فروعات این قواعد دارد و برای علمای این علم شایسته نیست که تنها با نظر به این آیات حکمی را برایشان صادر نماید بلکه بعد از دقت نظر کامل و موازنه آنها با دیگر اسالیب و مقایسه با دیگر آیات متشابه به این امر روی بیاورند. قسم دوم که شامل گفتگو بین سیبویه وخلیل درباره بعضی از آیات می باشد بیانگر اینست که این مجموعه قرآنی دلالت بر یاد گیری این مطالب توسط سیبویه از استادش خلیل دارد و همچنین دلالت بر ملاحظه دقیق سیبویه نسبت به این چنین آیاتی می کند تا اینکه تعلیم و درسی برای دیگران باشد. و آیاتی که در بحث استشهاد صریح مطرح شده است و بسیار زیاد نیز می باشد، اعتماد سیبویه به آیات قرآن را برایمان واضح و روشن می کند.اما مطلبی که شایان ذکر است اینکه تمام علماء و مجتهدین بزرگ علم نحو که عبارتند از:اخفش اوسط، کسائی، زمخشری، ابن مالک وابن هشام بهره کافی و وافی را از ابتکار منحصر به فرد سیبویه حاصل کرده اند و هر یک به نوبه خود متاثر از منهج سیبویه شده اند، بعضی از آنها بهره زیادی و بعضی استفاده متوسطی را برده اند ولی بطور کلی همه آنها بصورت بسزایی از مسلک سیبویه بهره مند شده اند.در پایان باید به این نکته اشاره کرد که سیبویه را باید خادم واقعی قرآن و قراءات دانست و او را از هر گونه تهمتی مبنی بر اهتمامش به شعر بیش از قرآن و تعصبش نسبت به بعضی از قراءات مبرا دانست. زیرا سیبویه از جمله نحویینی است که بیشترین تمسک را به شواهد قرآن داشته است و در واقع قرآن را درمرتبه اول و بالاتر از شعر قرار داده است زیرا که استشهاد خود را در مسائل ابتدا با قرآن سپس با شعر و بعد از آن گفته هایی که به صورت نثر از قول بزرگان گفته شده است، آغاز می کند به جز مواردی که آیات قرآنی برای تبیین آن مسائل وجود ندارد و آنجاست که به اشعار و اقوال عرب اکتفاء می کند زیرا که قرآن تمام نطق صحیح عرب را در بر نگرفته است. و تهمت هایی که از جانب بعضی ها به سیبویه ئارد شده مبنی بر اینکه نسبت به قراءتهای قاریان بصره متعصب بوده است و در مقابل، قراءتهای قاریان کوفه را ضعیف دانسته است، تمامی این تهمت ها ناروا است زیرا که سیبویه قراءتهایی را بیان می کند که به آن قراءتها صفت زیبایی و نیک بودن را می دهد که تمامی علمای علم قرائت آنها را به قراء کوفه نسبت می دهند. و اینچنین است که خدمت سیبویه به قرآن و اعتدال و میانه رویش نسبت به قراءتها به مرحله ظهور می رسد.خلاصه پایان نامه به فارسیخدواند متعال قرآن کریم را در مدت 23 سال بر قلب نازنین رسول خدا (ص) نازل کرد. این کلام نورانی نه تنها راهنمای انسانها و شفای سینه ها می باشد بلکه بیان کننده تمام علوم نیز می باشد. یکی از علومی که پایه و اساسش را به وسیله قرآن مستحکم نمود علم نحو می باشد. از آنجایی که موضوع علم نحو محافظت نمودن آخر کلمات می باشد تا اینکه خللی در معنای کلام پیدا نشود بدین خاطر لحن وغلط خوانی در کلام باعث بوجود آمدن علم نحو شد.شاید بتوان یکی از اسباب لحن و غلط خوانی عربها را اختلاط شان با عجم دانست.زیرا آنها برای امرار معاش و توسعه و پیشرفت فرهنگ شان می بایستی با کشور های هم جوار روابط صمیمی برقرار می کردند. در این هنگام بود که غلط خوانی شان شائع شد تا جایی که به آیات قرآنی نیز رسوخ کرد بزرگان صحابه همچون حضرت عمر (رض) و حضرت علی (رض) هنگامیکه متوجه این مسئله شدند، برای حفظ کلام خداوند گام بزرگی را در این راستا برداشته تا اینکه حضرت علی (رض) ابو الاسود دئلی را مامور پایه گذاری علم نحو کردند حتی در بعضی روایات چنین تصریح شده که بنیانگذار علم نحو خود حضرت علی (رض) بودند. و این چنین بود که آیات قرآنی از هر گونه خطایی مصون و محفوظ ماند.مهمترین اهدافی را که میتوان برای پدید آمدن علم نحو بیان کرد به شرح ذیل است:1- محافظت الفاظ قرآنی، که به اذهان علماء و بزرگان نحو خطور کرد، لذا قواعد این علم را پایه گذاری نمودند.2- فهم معانی و مفاهیم قرآن و این چیزی بود که بدون شناخت إعراب قرآن و ترکیب بندی جمله هایش میسر نبود.اما دراین میان مستشرقین ساکت ننشسته و بر این امر که ابو الاسود پایه گذار علم نحو بوده خورده گرفته و آن را بعید دانسته اند بلکه معتقد بر آنند قواعد این علم متاثر و برگرفته از قواعد یونانی می باشد. اما خدمتگذاران واقعی اسلام این ادعا را مردود دانسته و چنین جواب داده اند: علمای اسلامی نسبت به لغت یونانی و قواعد آن هیچ اطلاعی نداشته اند و هیچ رابطه علمی میان آنها نبوده است، گذشته از همه اینها شیرازه علوم عربی با علوم یونانی به هیچ عنوان هم خوانی ندارند پس چطور می شود که متاثر از علوم یونانی شده باشد.در فصل سوم نگارنده اشاره ایبه قراءتها و چگونگی بوجود آمدن شان و همچنین بیان حدیث نبوی مبنی بر نزول قرآن بر هفت حرف، داشته است. قراءات جمع قراءه بمعنای خواندن است و در اصطلاح، علمی را می گویند که از چگونگی اداء کلمات قرآن از آن جهت که از احوالشان مانند مد، قصر، النقل و... بحث می شود، خبر میدهد.مهمترین سببی را که میتوان باعث بوجود آمدن قراءات دانست تفاوت لهجه ها می باشد. شیرینی و حلاوت قرآن سبب شد که اعراب از قبیله های مختلف به تلاوت این کتاب عظیم الشان روی بیاورند که رفته رفته بعضی از کلمات بصورت لهجه ای تلاوت می شد تا اینکه بعضی از صحابه نسبت به این امر اعتراض کردند زیرا تصور می کردند که قرآن به غیر آن چیزی که می باشد تلاوت می شود، اما پیامبر اکرم (ص) به این مسئله خاتمه دادند و فرمودند که قرآن به لهجه های مختلف نازل شده است.اما مطلبی که قابل ذکر است اینکه علمای نحو به تمام قراءتها اعم از متواتر و شاذ، برای تبیین قواعد نحو استشهاد نموده اند مگر قرائتی را که با قیاس مخالف باشد یا اینکه ادارای اشتباه فاحش باشد، زیرا هر کلام صحیح که روایتش مورد ترجیح باشد و موافق قیاس نیز باشد هر چند که از طریق آحاد روایت شده باشد باز هم در نزد آنها قابل قبول است.بعضی انسانها بر این گمانند که منظور از حدیث نبوی مبنی بر نزول قرآن بر هفت حرف، قراءتهای هفتگانه می باشد در حالیکه این اشتباه است و هیچ یک از علمای علم قراءات قائل بر این نیستند و اینچنین می گویند که انحصار قراءتها در عدد هفت دارای هیچ دلیلی نمی باشد و شاید بدون هیچ قصدی بوجود آمده یا اینکه به قصد تیمن به عدد هفت بخاطر وجودش در حدیث نبوی می باشد.در واقع حروف هفتگانه ای که خداوند قرآن را بر آن نازل کرد بیان کننده لهجه های مختلف عرب می باشد زیرا که اعرابی که قرآن بر آنها نازل شد دارای لهجه های مختلف و لغات متعدد بودند پس خداوند متعال کتابش را در حالیکه مشتمل بر لهجه های عرب و لغات شان بود نازل کرد تا اینکه تلاوت قرآن برایشان میسر شود و از احکام و آدابی که در آن بیان شده است سود حاصل نمایند. اگر خداوند متعال قرآن را به یک لهجه نازل می کرد قرائت قرآن و بهره وری از آن بر آنها مشکل می شد زیرا که تحول و دگرگونی تمام انسانها از لغت مادر یشان نسبت به لغت دیگر دشوار و مشکل است، پس اگر خداوند متعال أعراب را از لغتی که با آن بزرگ شده اند باز می داشت و مجبور به لغتی غیر از آن می کرد، این امر بسیار گران برایشان تمام می شد لذا رحمت خداوند نسبت به این امت و دفع نمودن سختی از آنها مقتضی این بود که قرآن کریم به آسانی تلاوت شود تا اینکه بتوانند به بهترین نحو خدایشان را عبادت نمایند و بهترین استفاده را از این کتاب مقدس و نورانی بنمایند.در فصل چهارم شخصیت سیبویه که موضوع تحقیق مان نیز درباره بررسی استشهادات قرآنی این بزرگوار می باشد، مورد بررسی قرار گرفته است. عمرو بن عثمان که ملقب به سیبویه می باشد در عصر عباسی اول که ملقب به عصر طلایی می باشد می زیست.اوضاع سیاسی آن زمان بدین گونه بود که عباسی ها بر پایه های حکومت تسلط داشتند ولی با تمام این وجود بعضی از درگیری های داخلی در گوشه و کنار به چشم میخورد. اوضاع علمی و فرهنگی در عصر عباسی اول بسیار رشد و ترقی کرد بدین ترتیب که علمای زبر دستی پا به عرصه ظهور گذاشتند و علوم دینی را به صورت شاخه ای و رشته ای تدریس می کردند که این علوم عبارتند از: علوم قرآنی، تفسیر، حدیث، فقه، عقیده و کلام. مساجد نیز بوسیله علماء و حلقه های مناظره و تدریس شان آباد بود. اینچنین بود که سیبویه در این جو علمی که مملو از علماء و علوم مختلف بود پا به صحنه گیتی نهاد تا خدمتی شایان را برای قرآن از خود بجای بگذارد تا ثمره ای باشد برای علمایی که بعد از او چشم به جهان هستی باز می نمایند.سیبویه در اصل ایرانی تبار و از دیار شیراز بوده است اما زندگی و تحصیلش را در بصره سپری کرد و در سال 180 بنا بر بعضی از روایات در سن میانسالی در بصره یا شیراز وفات نمود.از مشهورترین استادان سیبویه می توان به خلیل بن احمد فراهیدی، یونس بن حبیب و عیسی بن عمر اشاره کرد که علم نحو را از آنها آموخت و علم لغت را ابو الخطاب اخفش اکبر به او تعلیم داد. و از میان شاگردانش که بسیار مشهور شدند و به درجه اجتهاد نیز رسیدند می توان ابو الحسن اخفش اوسط و قطرب را نام برد.سیبویه در ابتدای امر به تعلیم علوم شرعی پرداخت اما حوادث گوناگونی سبب شد که علوم شرعی را برای مدت مدیدی وداع گفته و به تحصیل علوم عربی بپردازد. از جمله آنها می توان به حوادث ذیل اشاره کرد:روایت شده که سیبویه به نزد استاد خود حماد بن سلمه آمد و اینچنین برایش گفت: من برایت حدیثی را از هشام بن عروه درباره مردی که «رعُف فی الصلاه» بیان می کنم. حماد برایش گفت «رعُف» اشتباه است بلکه «رعَف» صحیح است. سیبویه پس از شنیدن این حرف با ناراحتی منصرف شد و نزد خلیل آمد و موضوع را برایش بیان نمود هنگامی که خلیل حماد را تایید کرد سیبویه قسم خورد که باید علمی را بیاموزم که هیچ کس نتواند بر من خرده ای بگیرد.یکی دیگر از حوادثی که می توان به آن اشاره کرد اینکه سیبویه به همراه قومی که می خواستند حدیث بنویسندنزد حماد حاضر شدند. حماد حدیثی را بیان کرد که درآن کلمه «الصفا» ذکر شده بود. سیبویه این کلمه را بلند تکرار نمود و گفت: «الصفاء». حماد گفت: ای فارسی! «الصفا» مقصور است آن را با مد نگو. هنگامی که سیبویه از مجلس بیرون شد قلمش را شکست و اینچنین گفت: تا زمانیکه بر علم عربی غلبه نیابم هیچ چیزی نمی نویسم.مطلب دیگر که باید به آن اشاره کرد تالیف کتاب ارزشمند سیبویه بنام «الکتاب» می باشد. در واقع سیبویه تالیف کتاب را بعد از وفات استادش خلیل شروع کرد چرا که در بعضی از صفحات الکتاب پس از ذکر نام خلیل کلمه«رحمه الله» به چشم می خورد. شاید اولین چیزی که به ذهن خطور کند، عدم نام گذاری کتابش می باشد و می توان علتش را چنین بیان کرد که اجل و مرگ سیبویه این مهلت را به او نداد همانطوری که مقدمه و خاتمه ای را بر کتابش اضافه ننموده است.ارزش این کتاب به اندازه ای رسید که علمای قدیم و جدید به بهترین شیوه آن را مدح نموده اند به حدی که آن را قرآن نحو دانسته اند و منزلت این کتاب به حدی بود که علمای بزرگ آن را بعنوان تحفه و هدیه به یکدیگر عطا می کردند. به جرات می توان گفت که اکثر علمای بزرگ دینی از کتاب سیبویه بهره برده اند زیرا الکتاب دائره المعارفی از علوم لغوی، دینی، علمی و ادبی به شمار می آید.سیبویه در کتاب خود به موضوعات صرفی و نحوی پرداخته است و آنها را به صورت پر محتوا بیان نموده است. با وجود کتب زیادی که درباره نحو قبل و بعد از سیبویه تالیف شده اند، با صراحت می توان گفت که هیچ یک از صاحبان این کتب نتوانسته خدمتی را که سیبویه برای علم نحو انجام داد، به عرصه ظهور بگذارند. پس سیبویه را باید امام نحو و نحوی ها دانست و کتابش را معیار و شاهد بر این امر قرار داد و به این مطلب نیز باید اشاره نمود که هر چقدر هم که عالمی در نحو تسلط داشته باشد و زبانزد خاص و عام باشد باز هم نمی تواند احساس بی نیازی و استغناء از کتاب سیبویه داشته باشد.نگارنده در فصل پنجم به بیو گرافی پنج تن از علمای مجتهد نحو که متأثر از سبک سیبویه شده اند پرداخته است که مقدمترین آنها به لحاظ تاریخی ابو الحسن اخفش اوسط از مکتب بصره می باشد. ابو الحسن معروف به اخفش اوسط از موالی قبیله بنی مجاشع می باشد که نزد سیبویه زانوی تلمذ را به زمین نهاد، هر چند از لحاظ سنی بزرگتر از سیبویه بود اما تواضع و فروتنیش سبب شد که نزد کسی شاگردی کند که کوچک تر از او باشد.اخفش شاگردان زیادی را تربیت کرد وبه همه آنها کتاب سیبویه را تعلیم می داد. از دیگر خصوصیاتش اینکه به شرح اشعار توجه خاصی داشت تا جایی که کتاب «معانی الشعر» را به رشته تحریر در آورد و همچنین در علم عروض و معانی تبحر خاصی داشت. از میان تصنیفاتش می توان به این کتب اشاره کرد: کتاب الاربعه، کتاب الاشتقاق، کتاب الاصوات و کتاب الاوسط فی النحو.علی بن حمزه کسائی از مکتب کوفه شخصیتی دیگر است که متاثر از شیوه سیبویه شده است. وجه تسمیه کسائی بخاطر احرام بستنش در کساء بود که از آن روز به بعد او را کسائی نامیده اند. او عالم به نحو و لغت بود و در علم قراءات به درجه امامت رسید. همانطور که بیان شد اصلیتش کوفی بود اما بعدها بغداد را بعنوان مسکن خویش اختیار کرد و به تربیت هارون الرشید خلیفه عباسی و فرزندش امین پرداخت. کسائی در سن کهن سالی به یاد گیری نحو پرداخت و خیلی زود رشد و ترقی نمود تا جائیکه به درجه اجتهاد رسید.مناظره کسائی با سیبویه مسمی به «المسأله الزنبوریه» بسیار مشهور است. او اختلافات زیادی در بعضی از مسائل نحوی با سیبویه داشته، اما با این وجود بهره زیادی از الکتاب برده است. کسائی نیز خدمت بزرگی را به قرآن نموده است تا جایی که بعد از وفاتش یکی از بزرگان او را به خواب دید و از او پرسید که بعد از مرگت چطور با تو رفتار شد؟ او در جواب گفت: خداوند متعال مرا بخاطر خدمتی که به قرآن کردم مورد عفو وآمرزش قرار داد.شخصیتی دیگری که به منهج سیبویه چنگ زده و بر رد پایش قدم نهاده است، جار الله زمخشری از مکتب بغداد می باشد. زمخشری متبحر در نحو، لغت و بلاغت بود چنانچه تفسیر معروفش مسمی به الکشاف شاهد بر نبوغ علمی او می باشد. زاد گاهش روستای زمخشر از نواحی خوارزم است اما برای تعلیم علوم مختلف به شهر بغداد سفر کرد.زمخشری کسی بود که در زمانه خودش کم نظیر و یا می توان گفت بی نظیر بود بطوری که علمای بزرگ از مکانهای دور و نزدیک برای یاد گیری علوم نزد او می آمدند. او دارای آثار زیادی می باشد که برخی از آنها عبارتند از: الکشاف فی تفسیر القرآن، المفصل فی صنعه الإعراب و الفائق فی غریب الحدیث.ابن مالک از دیگر اشخاصی است که تحت تاثیر سبک و شیوه سیبویه قرار گرفته است. رشد و نبوغ علمیش در مکتب اندلس روز به روز چشم گیر تر می شد تا جائیکه علمای هم عصرش، امامت در نحو را شایسته اش دانستند. او تمام همت خویش را صرف محکم نمودن زبان عربی کرد تا جایی که از بسیاری از علمای قبل از خود نیز سبقت برد. و همچنین در علم قراءات نیز به مقام امامت رسید. تبحرش در علم صرف و نحو به حدی بود که او را بسان دریایی بی نظیر و دانشمندی بی همتا قلمداد کردند.ذوق و سلیقه بخصوصی در سرودن شعر داشت چنانه الفیه اش شاهد بر این ادعا می باشد.ابن مالک نیز کتب زیادی را به رشته تحریر در آورده که بعضی از آنها صاحب چندین شرح توسط علمای دیگر می باشد و در واقع می توان گفت که در زمره کتب مرجع و اساسی به شمار می آیند. بعضی از این کتب عبارتند از: الفیه ابن مالک، الموصل فی نظم المفصل، الکافیه الشافیه و شرح آن و شرح تسهیل.پنجمین شخصیت متأتر از منهج سیبویه، ابن هشام انصاری می باشد. در سال 708 هـ.ق در مصر به دنیا آمد و قرآن را در خرد سالگی حفظ کرد. خیلی زود پله های ترقی را طی کرد و به درجه اجتهاد رسید. در طول حیاتش بسیار مشهور شده بود بطوری که علماء از راههای دور و نزدیک برای یاد گیری مباحث نحوی دقیق و تحلیلات شیوایش نزد او می آمدند. او در عمق گفته های علمای متقدم نحو فرو می رفت و به بیان گفته های ضعیف و صحیح آنها می پرداخت که این مسئله باعث حیرت و تعجب علمای دیگر می شد.کتابهایی که ابن هشام به رشته تحریر در آورد سبب شد که علمای بزرگ در دوره های بعدی همچون محمد محی الدین عبد الحمید شروح و حاشیه هایی را بر آن بنگارند، از مهمترین این کتب عبارتند از: مغنی البیب عن کتب الأعاریب، قواعد الاعراب، عمده الطالب فی تحقیق تصریف ابن حاجب، شرح قطر الندی و شرح شذور الذهب.در فصل ششم نگارنده به هدف اصلیبحث که عبارت از ابتکار سیبویه در استشهاد نمودن به آیات قرآنی و بهره مندی سایر نحویین از سبک سیبویه و همچنین خدمت سیبویه به قرآن و قراءات می باشد، پرداخته است. اگر با دیده انصاف به شواهد قرآنی که در الکتاب سیبویه مذکور است بنگریم خواهیم دید که استعمال آنها توسط سیبویه به یک سبک وصورت نبوده است بلکه ابتکار بسزایی را از خود به جای گذاشته است که می توان این آیات را در سه قسم خلاصه کرد:1- ائتناس 2- پژوهش و تحقیق 3 استشاد صریح.ائتناس یعنی اینکه وارد شدن بعضی آیات برای تحلیل و یا توجیه بعضی از اسالیب، ابیات و آیات قرآنی دیگر. پژوهش و تحقیق نیز به دو قسم تقسیم می شود: 1- آیاتی که ظاهرشان نمایانگر قرار گرفتن آنها تحت همان قاعده ظاهری است در حالیکه اینچنین نیست. 2- سوال کردن سیبویه از خلیل درباره نکته هایی که در بعضی از آیات نهفته است. و در قسم استشهاد صریح که بیشترین آیات را به خود اختصاص داده است آیاتی را بیان کرده ایم که مستقیما و بطور صریح در بابهای مختلف به آنها استشهاد شده است.آیاتی که در بحث ائتناس برای اجازه بعضی از اسالیب وارد شده نمایانگر اینست که سیبویه این قواعد را فقط به وسیله آیات قرآنی بدون اینکه بیتی را بیاورد، ثابت نموده است. آیاتی که برای تایید بعضی از ابیات وارد شده است اتهام وارده مبنی بر اینکه اصل و اساس قواعد نحوی مبنی بر شعر بوده و آیات قرآنی آنچنان دخل و تصرفی در آنها ندارد را دفع می کند بلکه تایید اشعار توسط آیات قرآنی دلیل محکمی بر استشهاد نمودن به آیات قرآن است. و آیاتی که برای تایید بعضی از آیات دیگر ذکر شده است بیانگر این مطلب است که سیبویه برای توجیه بعضی از شواهد قرآنی فقط اکتفاء به قرآن کرده و حقیقتا قرآن را با قرآن توضیح و تفسیر نموده است.آیاتی که در بحث پژوهش و تحقیق به دو قسم تقسیم شد، قسم اول شاهد آیاتی که ظاهرشان بر خلاف باطنشان است و سیبویه با ایراد آنها به این مطلب اشاره می کند که این مجموعه از آیات احتیاج به ملاحظه دقیق قواعد و پی بردن به فروعات این قواعد دارد و برای علمای این علم شایسته نیست که تنها با نظر به این آیات حکمی را برایشان صادر نماید بلکه بعد از دقت نظر کامل و موازنه آنها با دیگر اسالیب و مقایسه با دیگر آیات متشابه به این امر روی بیاورند. قسم دوم که شامل گفتگو بین سیبویه وخلیل درباره بعضی از آیات می باشد بیانگر اینست که این مجموعه قرآنی دلالت بر یاد گیری این مطالب توسط سیبویه از استادش خلیل دارد و همچنین دلالت بر ملاحظه دقیق سیبویه نسبت به این چنین آیاتی می کند تا اینکه تعلیم و درسی برای دیگران باشد. و آیاتی که در بحث استشهاد صریح مطرح شده است و بسیار زیاد نیز می باشد، اعتماد سیبویه به آیات قرآن را برایمان واضح و روشن می کند.اما مطلبی که شایان ذکر است اینکه تمام علماء و مجتهدین بزرگ علم نحو که عبارتند از:اخفش اوسط، کسائی، زمخشری، ابن مالک وابن هشام بهره کافی و وافی را از ابتکار منحصر به فرد سیبویه حاصل کرده اند و هر یک به نوبه خود متاثر از منهج سیبویه شده اند، بعضی از آنها بهره زیادی و بعضی استفاده متوسطی را برده اند ولی بطور کلی همه آنها بصورت بسزایی از مسلک سیبویه بهره مند شده اند.در پایان باید به این نکته اشاره کرد که سیبویه را باید خادم واقعی قرآن و قراءات دانست و او را از هر گونه تهمتی مبنی بر اهتمامش به شعر بیش از قرآن و تعصبش نسبت به بعضی از قراءات مبرا دانست. زیرا سیبویه از جمله نحویینی است که بیشترین تمسک را به شواهد قرآن داشته است و در واقع قرآن را درمرتبه اول و بالاتر از شعر قرار داده است زیرا که استشهاد خود را در مسائل ابتدا با قرآن سپس با شعر و بعد از آن گفته هایی که به صورت نثر از قول بزرگان گفته شده است، آغاز می کند به جز مواردی که آیات قرآنی برای تبیین آن مسائل وجود ندارد و آنجاست که به اشعار و اقوال عرب اکتفاء می کند زیرا که قرآن تمام نطق صحیح عرب را در بر نگرفته است. و تهمت هایی که از جانب بعضی ها به سیبویه ئارد شده مبنی بر اینکه نسبت به قراءتهای قاریان بصره متعصب بوده است و در مقابل، قراءتهای قاریان کوفه را ضعیف دانسته است، تمامی این تهمت ها ناروا است زیرا که سیبویه قراءتهایی را بیان می کند که به آن قراءتها صفت زیبایی و نیک بودن را می دهد که تمامی علمای علم قرائت آنها را به قراء کوفه نسبت می دهند. و اینچنین است که خدمت سیبویه به قرآن و اعتدال و میانه رویش نسبت به قراءتها به مرحله ظهور می رسد.
اندیشه های عرفانی شیخ سعید نورسی
نویسنده:
مولود مصطفایی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
«شیخ سعید نورسی» عارف، عالم و شارحی بزرگ از بلاد ترکیه است که در سال 1876 در روستای نورس در استان بتلیس به دنیا آمد. از همان کودکی آثار ذکاوت و نبوغ در سیمایش نمودار بود و در میان شاگردان مدرسه به شیخ معروف شد. میل به عزلت و درویشی از دوران جوانی در او ریشه داشت و مطالعه آثاری از شیخ عبدالقادر گیلانی و شیخ احمد سرهندی این تمایل را در او به شدت تقویت کرد. او در حمله روس‌ها به امپراتوری عثمانی و پس از مبارزه‌ای پر از رشادت اسیر قزاق‌ها شد. جراحت‌های روحی ناشی از جنگ او را دچار بحرانی درونی کرد. و پس از جنگ اگر چه پیشنهادات مختلفی از سوی حکومت به او شد اما او سیاست را کنار نهاد و وقتی که جریان سکولار و ضد اسلامی رهبران جدید ترکیه را مشاهده کرد، وقت خود را وقف یافتن راهی برای زنده نگهداشتن و حفظ ایمان نمود و نوشتن مجموعه آثار دینی، تفسیری و عرفانی خود را با نام «رسائل نور» آغاز کرد. او معتقد بود که رسائل به نوعی الهام خداوندی است: «رسائل نور افکاری نیست که عقل بشری آن را آراسته باشد، بلکه الهامی خداوندی است که آن را از نور قرآن بر قلب من فرو فرستاده است.» سلوک عرفانی نورسی بر اساس مسلک نقشبندی است اما او مقامات ده گانه یا هفت گانه عرفا را در چهار منزل عجز، فقر، شفقت و تفکر خلاصه می‌کند. و معتقد است عجز چون عشق انسان را با عبادت به معبود می‌رساند. حقیقت اوراد و اذکار در سنت عرفانی او پیروی از سنت نبوی، عمل به فرائض و ترک کبائر است. به عقیده نورسی مجموعه رسائل به نجات ایمان می‌اندیشد. همان چیزی که اهل تصوف در پی تبیین حقیقت آن بوده‌اند. آثار او آکنده از عبارات، اصطلاحات و اندیشه‌های صوفیه و کلمات عرفانی است، با این همه نورسی از جمله چهره‌هایی است که نه فرقه‌ای ایجاد کرد و نه خود را صوفی پنداشت. او همیشه می‌گفت من معلمی همانند غزالی و امام ربانی هستم. و طریقت نورسیه یا نورجی پس از او توسط شاگردانش و بر اساس اندیشه‌ها و افکار او بنا نهاده شد.1-2 اهمیت و ضرورت پژوهششیخ نورسی با وجود گستردگی اندیشه‌های عرفانی و آثار عرفانی و دینی، و با وجود اهمیت رسائل نور در تبیین مسائل دینی و عرفانی، هنوز آن گونه که باید شناخته شده نیست. بدون شک معرفی آراء و اندیشه‌های او بعنوان یک شارح و مفسر قرآن با نگرش عرفانی، و نیز بررسی تعالیم عرفانی او، می‌تواند برای پژوهشگران و علاقمندان به عرفان اسلامی اهمیت و ضرورت داشته باشد. 1-3 اهداف پژوهشنگارنده در این پژوهش اهداف زیر را دنبال می‌کند:1-
بررسی نظریه امامت در مکتب کلامی شیعه و فرضیه علمای ابرار(از منظر فلسفی)
نویسنده:
ثمینه فولادگر
نوع منبع :
رساله تحصیلی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
امامت و صفات آن، همواره از صدر اسلام مورد توجه بوده است و ائمه اطهار به معرفی خود پرداخته اند. اما بعد از غیبت امام زمان سوالاتی جدید در این باره بوجود آمد. یکی از نظراتی که در مورد امامت وجایگاه آن مطرح شده نظریه ی علمای ابرار است. بر مبنای این نظریه ائمه هرگز با پیامبران قابل مقایسه نیستند و معارف دین را صرفاً به شیوه ی اکتسابی از امام قبل دریافت کرده و یا با رأی واجتهاد و استنباط، احکام شرعی را تحصیل کرده اند وهمانند دیگر آدمیان خطا پذیرند. در این مجموعه ضمن بیان نظر علمای شیعه ازقرن سوم تا زمان حاضر وطرح دیدگاه دکتر سید حسین مدرسی طباطبایی در مورد امامت و جایگاه آن (با تاکید بر دو صفت علم وعصمت امام) به بررسی و نقد نظریه ی علمای ابرار با استفاده ازآیات، روایات و استدلالات عقلی از منظر کلام و فلسفه می پردازیم.
  • تعداد رکورد ها : 5307