جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
مرتب سازی بر اساس و به صورت وتعداد نمایش فرارداده در صفحه باشد جستجو
  • تعداد رکورد ها : 4197
بررسی تطبیقی آموزه عصمت از دیدگاه علامه طباطبایی، خواجه نصیرالدین طوسی، ابن تیمیه و امام فخر رازی
نویسنده:
زینب بهرامیان
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
یکی از باسابقه ترین و جدال برانگیزترین معارف اسلامی، که متکلمان مسلمان از دیرباز در تلاش برای فهم معنا و چگونگی آن می باشند، مفهوم عصمت است. مفهومی که با تمامی مشتقات خود سیزده بار در قرآن کریم آمده و خاستگاه نخست آن قرآن کریم است. پس باید گفت عصمت یک مفهوم درون دینی است که در چارچوب اندیشه ی دینی معنا یافته و از منابع دینی بشر نشأت می گیرد. اما گفتگو و جدال فکری اندیشمندان درباره ی ماهیت و قلمرو آن به دوره ی شکل گیری مذاهب اسلامی - شیعه، معتزله و اشاعره - باز می گردد. درنتیجه درمورد عصمت به اندازه ی تاریخ معارف دینی سخن گفته شده و همزمان با طرح مسائلی چون کفر و ایمان، جبر و اختیار و... در اقوال علمای مسلمان انعکاس یافته و جایگاه ویژه ای در این میان داشته است ؛ و از اهمیت ویژه ای برخوردار است.اما آنچه ما را بر آن داشت تا پیرامون این مبحث مهم کلامی کندوکاو کنیم، اختلاف ها و تعارض هایی بود که بین فرق کلامی اسلام به چشم می خورد. خصوصاً تفاوت اساسی و تقابلی که میان شیعیان و وهابیون در این زمینه وجود دارد. بنابراین با وجود آن که بسیاری از علما و متکلمان بزرگ جهان اسلام درمورد عصمت بحث کرده، به تحقیق و جستجو دست زده اند؛ این رساله بر آن است تا عصمت پیامبران و ائمه را از دیدگاه دو دانشمند شیعه مذهب یعنی علامه طباطبایی و خواجه نصیرالدین طوسی و دو عالم اهل سنت یعنی امام فخر رازی و ابن تیمیه، مورد بررسی قرار دهد تا با مشخص شدن اشتراک ها و اختلاف ها و نیز نحوه ی استدلال هر یک از ایشان، علاقمندان و خوانندگان به راحتی بتوانند به این مطالب دسترسی یافته و با مقایسه اقوال، سخن حق را برگزینند. رساله ی حاضر در چهار فصل تنظیم شده است. فصل اول، به بیان کلیاتی درمورد مفهوم عصمت، فصل دوم، به بیان دیدگاه های خواجه نصیرالدین طوسی و علامه طباطبایی درباره ی این مسئله، فصل سوم، به بیان دیدگاه های امام فخر رازی و ابن تیمیه درباره ی آن، و سرانجام فصل چهارم به بررسی تطبیقی دیدگاه های این چهار اندیشمند مسلمان اختصاص یافته است.هر چهار اندیشمند مورد نظر اصل عصمت پیامبران الهی را باور دارند و معتقدند که پیامبران فرستاده شده از جانب خداوند متعال باید معصوم از گناه باشند و می توان گفت این وجه اشتراک ایشان است.اما با این حال، امور متعددی را هم می توان به عنوان موارد اختلاف آن ها در مسئله عصمت برشمرد. که به نظر نگارنده اولین و اساسی ترین این اختلافات، اختلاف بر سر عصمت جانشینان پیامبر است. به طوری که خواجه و علامه قائل به وجوب عصمت جانشینان پیامبر هستند و بر این باورند که آنان همچون پیامبران از مقام عصمت برخوردارند، ولی امام فخر رازی و ابن تیمیه، چنین دیدگاهی ندارند. همچنین زمان عصمت پیامبران یکی دیگر از تفاوت های اندیشمندان مورد نظر است. تفاوت گذاشتن در حدود و گستره ی عصمت نیز از دیگر موارد مورد اختلاف ایشان به شمار می آید. به نظر می رسد که موارد ذکر شده مهم ترین موارد اشتراک نظر و اختلاف نظر میان این چهار اندیشمند است هر چند شاید موارد دیگری نیز وجود داشته باشد که با جستجوی بیشتر بتوان به آن ها افزود.
مسأله شناختاری بودن زبان دین از منظر علامه طباطبایی (ره) و سنت توماس آکوئیناس
نویسنده:
مریم شریف پور
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
مسأله زبان دین یکی از مباحث مهم در فلسفه دین جهت تحلیل و معنایابی گزاره های کلامی است که محمول آن صفات و اسماء الهی مشترک با انسان می باشد. رویکردهای متفاوت و گاه متعارضی در دو بخش نظریات شناختاری (ناظر به واقع بودن) مانند رویکرد حکمای اسلامی، سنت توماس آکوئیناس و ... و نظریات غیر شناختاری بودن زبان دین مانند رویکرد پوزیتویست ها، کارکردگرایان و ... بروز یافتند. در این پژوهش با رویکردی تحلیلی، توصیفی و انتقادی و به روش کتابخانه ای، نظریه علامه طباطبایی (ره) و سنت توماس آکوئیناس بررسی شده که هر دو متفکر زبان دین را شناختاری، ناظر به واقع و قابل صدق و کذب دانسته اند. علامه طباطبایی (ره) با قائل بودن به زبان عرف، البته با اندکی تفاوت با آن (زبان عرف خاص) و مجموع اصول اشتراک معنوی و تأویل و نظریه غائیت و کارکردگرایی در معانی صفات الهی، معتقد به حقیقی، عینی و قابل صدق و کذب بودن زبان دین است که اینجا نظریه وی زبان «عرفی ترکیبی» نامید شد و سنت توماس آکوئیناس با بیان نظریه تمثیلی اسنادی و نهایتا تمثیل تناسب نیز قائل به همین رویکرد، البته با اندکی تفاوت در مبانی (زبان شناختی، وجودشناختی و معرفت شناختی) و لوازم است، اما نظریه علامه طباطبایی (ره) با توجه به مبانی و لوازم آن و همچنین سازگاری درونی و بیرونی آن در تحلیل اوصاف الهی متقن و مبرهن شناخته شد و نظریه سنت توماس آکوئیناس بدلیل عدم سازگاری درونی، عدم پاسخگویی به شبهات و تعطیلی عقل، در تحلیل معنای اوصاف الهی عقیم شمرده می شود.
مقام انسان از دیدگاه علامه طباطبایی و کارل یاسپرس
نویسنده:
علیرضا دانا
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
رساله حاضر در پی بررسی شأن وجایگاه انسان از دیدگاه دو متفکر شرقی وغربی است.آرا و نظریات علامه طباطبایی به عنوان یکی از چهره های فلسفه اسلامی و حکمت متعالیه و کارل یاسپرس به نمایندگی از اگزیستانسیالیسم الهی، مورد بررسی قرار گرفته است.بررسی مقام انسان در آرای یاسپرس وعلامه طباطبایی، بیشتر به موضوع ماهیت وشأن وجودشناختی انسان معطوف است وکمتر به هویت اجتماعی یا جایگاه هنجاری او در میان موجودات دیگر اشاره دارد.چیستی انسان و امکان شناخت او از منظر هر دو متفکر بررسی شده و با توجه به اشتراک آنها در متحوّل بودن وجود انسان و تلبّس دائمی او، نتیجه گرفته شده است که امکان ارائه یک تعریف دقیق وجامع نهایی از انسان وجود ندارد.در مرحله بعد، به منظور دستیابی به یک شناخت اجمالی از انسان، تحلیل کارکردها وشئون نفس مورد توجه واقع شده واصلی ترین عرصه هایی که محل ظهور وبروز آن است ارزیابی شده است. این حوزه ها عبارتند از: حوزه علم وشناخت، حوزه عواطف واحساسات وحوزه عمل، اراده وانتخاب.در حوزه علم ومعرفت، هر دو بر اتحاد عالم ومعلوم(هر یک با ادبیات خاص خود)، امکان علم ما به وجود واقعی اشیاء در خارج و بعضی مسائل دیگر تأکید دارند.ازطرف دیگر قول به ثبات و دوام حقیقت، و اعتقاد به شناخت پدیده ها بدون تصرف ذهن درآن از سوی علامه، و اعتقاد به نسبیت حقیقت و متغیر بودن آن، و پذیرش روش پدیدار شناسی از سوی یاسپرس، از جمله مسائلی است که مسیر آنها را از هم جدا نموده است.سرانجام در فصل پایانی، انواع روابط انسان از قبیل رابطه باخود، رابطه با دیگران ورابطه با خدا تبیین شده است.یاسپرس هماهنگ با سایر اگزیستانسیالیست ها، ارتباط با دیگران را یکی از ارکان به فعلیت رسیدن انسان می داند و بر رابطه انسان با خدا که آن را متعالی نامیده، تأکید می نماید. در نظام فکری علامه، چهره واقعی انسان در پرتو شناخت نفس جلوه نموده و خود شناسی بهترین وکامل ترین طریق ارتباط با خداوند و نیل به معرفت او قلمداد گردیده است.
انسان و ارتباطهای چهارگانه از دیدگاه علامه طباطبایی
نویسنده:
ابراهیم شاه علوی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
مساله ارتباطات از آغاز آفرینش و پیدایش انسان وجود داشته و به اعتبار اینکه سازمان وجودی انسان یک سازمان توحیدی است براساس فطرت خداشناسی آفریده شده لذا با هستی بخش جهان یعنی خداوند متعال در ارتباط است و بطور کلی می توان روابط انسان را در موارد ذیل دانست: 1-رابطه انسان با خدا 2-رابطه انسان با خودش 3-رابطه انسان با جامعه 4-رابطه انسان با طبیعت. با یک مطالعه دقیق روشن می شود که همه انسانها از هر چهار نوع ارتباط مذکور برخوردار می باشند لیکن نحوه ارتباط مختلف است و نقش دین و برخورداری از ایدئولوژی صحیح در اینجا کاملا آشکار است زیرا دین تنظیم کننده هر چهار نوع ارتباط می باشد. حضرت علامه طباطبایی (ره) در رابطه انسان با خدا معتقدند که وظیفه انسان در قبال خدای متعال از اهم وظایف به شمار می آید و باید با دل سرشار از خلوص و پاکی در انجام آن کوشا باشد و تاکید دارند که اولین و نخستین وظیفه انسان اینست که خدای خود را بشناسد. از نظر علامه وجود خالق هستی از راه استدلال و براهین عقلی اثبات می شود وی معتقد است که پس از خداشناسی وظیفه ما خداپرستی است. حضرت علامه طباطبایی (ره) در رابطه انسان با خودش معتقدند که انسان در زندگی هر روشی را که دنبال کند و هر راهی را که بپیماید در حقیقت جزسعادت و کامیابی خود چیزی نمی خواهد و چون شناختن سعادت چیزی فرع شناختن خود آن چیز است یعنی تا خود را نشناسیم نیازمندیهای واقعی خود را که سعادت ما در رفع آنهاست نخواهیم شناخت بنابراین لازم ترین وظیفه انسان این است که خود را بشناسد تا بدینوسیله سعادت و خوشبختی خود را درک نموده و با وسایلی که در دست دارد در رفع نیازمندیهای خود بکوشد و عمر گرانمایه را که تنها سرمایه اوست به رایگان از دست ندهد. حضرت علامه طباطبائی (ره) در رابطه انسان با جامعه متعقدند که انسان مدنی بالاضطرار است نه بالاختیار به نظر علامه (ره) هر اجتماعی با یک هدف غرض واحد که مشترک بین همه افراد مختلف باشد به وجود می آید. حضرت علامه طباطبایی (ره) در رابطه انسان با طبیعت معتقدند که انسان جزء از طبیعت است از آن جدا نیست مباین آن نیست از همین زمین نشو می نماید و شروع به تطور می کند تا می رسد به آنجایی که خلقتی غیر زمینی و غیرمادی می شود.
حقیقت سعادت از دیدگاه ملاصدرا و علامه طباطبایی
نویسنده:
فاطمه موسوی
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مدخل مفاهیم(دانشنامه مفاهیم) , مطالعه تطبیقی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
پژوهش حاضر میکوشد تا حقیقت سعادت را از دیدگاه ملاصدرا و علامه طباطبایی بررسی کند. تبیین نظریه سعادت علامه طباطبایی با توجه به مبانی نظری فلسفهی او و اثبات نوآوریهای علامه در این مسئله از مهمترین فصلهای این پژوهش به شمار میرود. ما در ابتدا به بیان ارتباط سعادت با عناصر اصلی حکمت متعالیهی ملاصدرا و علامه طباطبایی و توضیح نقش این مبانی بر سعادت حقیقی از دیدگاه آنها میپردازیم. پس با در کنار هم قرار دادن این عناصر میکوشیم تا حقیقت سعادت از نگاه آنان را ترسیم کنیم.در طی این مراحل با اشاره به تفاوتهای مبنایی ملاصدرا با حکمای پیشین از جمله فارابی، ابن سینا و سهروردی به طرح جدید و نوی ملاصدرا در ترسیم سعادت حقیقی میرسیم؛ و البته در عین حال با وجود آن که برخی اندیشمندان معاصر معتقدند علامه طباطبایی بر روی خطوط فکری ملاصدرا حرکت میکند، طرح نوی علامه را اثبات می‌کنیم. ملاصدرا سعادت را رسیدن به ساحت وجود بر محور معرفت و حکمت نظری می‌داند و از قرب الهی نیز در همین پارادایم صحبت می‌کند. علامه طباطبایی سعادت را قرب الهی می‌داند. وی عمل انسان را در کنار معرفت و ایمان راه رسیدن به سعادت می‌داند. در این پژوهش سعی می‌کنیم تا به طور مستدل اثبات کنیم که علامه طباطبایی در این مسئله، طرح ملاصدرا از حقیقت سعادت را با توجه به مبانی خویش تغییر میدهد؛ و این تفاوت نگرش با بازگشت به عناصر اصلی فلسفهی این دو فیلسوف بزرگ روشن میشود. پس از تبیین حقیقت سعادت، در ادامه به عوامل رسیدن به سعادت و موانع آن از دیدگاه این دو فیلسوف می‌پردازیم و با بررسی تطبیقی آن، امتیازات و نقایص هر یک از آن‌ها را بیان می‌‌کنیم. در نهایت در این تحقیق به چارچوب اصلی مسئلهی سعادت حقیقی و چگونگی دستیابی به آن پرداخته شده است. با توجه به روشن شدن حقیقت سعادت انعکاس آن در بخشهای دیگر و لوازم فلسفی آن نیز قابل بررسی خواهد بود.
بررسی برهان صدیقین از دیدگاه علامه طباطبایی و ناقدان
نویسنده:
غلامرضا رضوی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
یکی از محکم ترین استدلال ها در زمینه اثبات وجود خداوند ، برهان صدیقین است که تقریرهای مختلفی از آن با تکیه بر مقدمات متفاوت از سوی حکما و عرفا ارائه شده است .علام? طباطبایی، در مباحث تفسیری خود و هم در آثار فلسفی اش، بر این عقیده است که خدا شناسی امری فطری است و اثبات صانع، نیازی به برهان های عقلی ندارد. طبق نظر ایشان، نقش و کاربرد برهان های اثبات خداوند به طور عام و برهان صدیقین به طور خاص، تنبیه و تاکید بر یک امر فطری و بدیهی است. علامه طباطبائی(ره) با این رویکرد، تقریری از برهان صدیقین ارائه کرده است که تنها بر بدیهیات عقلی یا همان بینش های فطری استوار است و خداوند را به عنوان اولین مسئله و بلکه قبل از هر مسئله ای اثبات می کند. عده ای از اندیشمندان، تقریر علامه را مورد برسی قرار داده و آن را به روش های مختلفی تقریرکرده اند. برخی از این صاحب نظران ، ضمن تبیین برهان علامه، با مبانی و رویکردهای مختلف به تقریر علامه ، ایرادهایی وارد کرده اند . برخی، تقریر علامه را مرهون مقدماتی چون مطابقت حداکثری و وحدت وجود می پندارند،در حالی که حق بودن اصل واقعیت که محور استدلال علامه است، یک قضیه اوّلی است که احتیاج به هیچ نوع استدلالی حتی استدلال از طریق وجود خود وحالات خود ندارد و بر هیچ نظریه ای متکی نیست. عده ای دیگر، «واقعیت» به کار رفته در برهان علامه را، اعم از وجود و عدم می دانند. پاسخ این است که انسان، معدوم بودن شیئ را به صورت عدم مضاف درک می کند و نیافتن متعلق برای آن شیئ، هیچ گاه نیافتنِ عدم محض نیست؛ چون واقعیت داشتن به معنای عدم محض، تناقض است. روش تحقیق در این پژوهش، تحلیلی ـ عقلی است واطلاعات در قالب «مسئله پژوهی» تدوین شده اند
سبک زندگی از دیدگاه دالایی لاما و علامه طباطبایی
نویسنده:
مجتبی فیضی
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
چکیدهیکی از مباحث جدید در عرصه تمدن غرب مساله سبک زندگی است که در دهه های اخیر به عنوان موضوعی میان رشته ای و در عین حال سهل و ممتنع ذهن اندیشمندان را به خود مشغول کرده است.از یک سو ماهیت غربی این موضوع لوازمی را ایجاب می کند و از سوی دیگر معرفی راه سعادت از سوی جریانهای معنوی نوظهور بعنوان بدیلی بر تعالیم آسمانی ادیان ،دغدغه بررسی سبک زندگی پیشنهادی آنها را به منظور اتخاذ موضع مناسب و رهیافت برتر لازم می آورد.این رساله به هدف ارائه نگاه اساسی در موضوع سبک زندگی به استخراج و تبیین و تشریح دو الگوی ارائه شده از سوی دالایی لاما بعنوان نماینده آیین بودایی و علامه طباطبایی بعنوان نماینده دین اسلام به روش تحلیلی، تطبیقی و مقایسه آراء این دو اندیشمند در سبک زندگی پرداخته است تا از این میان الگوی برتر شناسایی شود. از بررسیهای انجام شده معلوم شد که گستره سبک زندگی از منظر دالایی لاما در چهار حوزه به قرار ذیل است:در ارتباط با خدا،وی سخنی ندارد زیرا اعتقادی به وجود خداوند ندارد.در حوزه ارتباط با خود برخود شناسی ،مراقبه،گیاه خواری، شادمانی و دوری از رنج و تربیت ذهن تاکید دارد.در ارتباط با دیگران به مدارا،هماهنگی میان ادیان ،احترام به تمام زیوندگان و انسانها و احترام به والدین معتقد است.در ارتباط با طبیعت به نقد تکنولوژی و تاثیرات مخرب آن بر محیط زیست می پردازد و به ترحم بر حیوانات تاکید می ورزد.در نقطه مقابل علامه طباطبایی در ارتباط با خدا به دو وظیفه اساسی خداشناسی و خداپرستی می پردازد .در حوزه ارتباط با خود ،معرفت نفس،مراقبه، بهداشت جسمی و روحی،علم اندوزی و تعقل از جمله تاکیدات وی است.گستره سبک زندگی در حیطه ارتباط با دیگران ،احسان به والدین، سنت ازدواج و احترام به همسایگان،عدالت فردی و اجتماعی، تعاون در امور خیر در جامعه مطمح نظر وی است.در تعامل با طبیعت ضمن نقد تکنولوژی و تبیین نگرش اسلام به آن بر بهره برداری صحیح از آن تاکید دارد.جالب توجه آنکه روح حاکم برسبک زندگی هر دو اندیشمند، نیت پاک و صادقانه میباشد اماسبک زندگی دالایی لاما متکی برآموزه های ، سکولاریستی و اومانیستی میباشد در حالی که علامه طباطبایی توحید محوری را سرلوحه سبک زندگی قرار داده و خود نیز در حد اعلی بدان التزام دارد.بنابراین الزامات سبک زندگی در اندیشه دو صاحب نظر واجد وجوه اشتراک و افتراق می باشد و اگرچه در مبانی و اهداف نوعی واگرایی در دیدگاهها مشاهده می شود اما مع الوصف در سبک زندگی پیشنهادی آنها رگه هایی از همگرایی قابل رویت است.
بررسی تطبیقی رشد اخلاقی در اندیشه علامه طباطبایی، شهید مطهری و کولبرگ
نویسنده:
نصرالله درویشی
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
رشد اخلاقی چون خود اخلاق یکی از اساسی‌ترین مسائل موردتوجه انسان‌ها در طول تاریخ بوده و مراحل، شیوه‌ها و اهداف دستیابی آن همواره مورد بحث و دقت نظر قرارگرفته است؛ در این رساله با بهره‌گیری از روش کتابخانه ای مقایسه و تحلیل برخی از این دیدگاه‌ها صورت پذیرفته است، کولبرگ رشد اخلاقی در افراد را بر اساس شناخت و قضاوتی که افراد در مورد رفتارهای اخلاقی دارند به سه سطح پیش قراردادی؛ قراردادی و فراقراردادی تقسیم کرده که هرکدام از این سطوح، خو دارای دو دوره می‌باشنداز سویی متفکران مسلمانی چون علامه طباطبایی و شهید مطهری با بهره‌گیری از معارف ناب اسلامی، این مسأله را مورد توجه قرار داده و با تأکید بر عناصر محوری «خداشناسی» و «پرستش» بالاترین مرحله از رشد اخلاقی را مرحله‌ای می‌دانند که فرد بدون در نظر گرفتن منافع مادی دنیوی و حتی منافع معنوی اخروی، تنها به خاطر رضایت و خشنودی خداوند اقدام به رفتاری نماید
ظرفیت‌شناسی نظریه انسان‌شناسی علامه طباطبایی (ره) برای علوم انسانی (با ملاحظه سه پارادایم عمده علوم انسانی در غرب)
نویسنده:
هادی موسوی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
انسان‌شناسی به عنوان یکی از مبانی پارادایمی، نقش اثرگذاری در ساختارها، هنجارها و روش‌شناسی علوم انسانی دارد. به نحوی که با تفاوت تعریف انسان در هر رویکرد علوم انسانی شاهد تمایزهای بسیار زیادی در علوم انسانی ترسیم شده توسط آن پارادایم هستیم. آگوست کنت به عنوان موسس پارادایم اثباتی با تعریف انسان به حیوان اجتماعی‌تر و موجودی با ساختار کاملاً منفعل، ساختارها و ارزش‌هایی را وارد علوم اجتماعی کرد که به محقق جواز مطالعه غیرکمّی در اجتماع را نمی‌دهد. به نظر او تنها راه مطالعه پدیده‌های اجتماعی استفاده از روش‌های علوم طبیعی است. در مقابل، دیلتای با مبناسازی فلسفی برای «نقد عقل تاریخی» روش علوم انسانی را یکسره متفاوت از علوم طبیعی می‌داند و روش هرمنوتیکی را بر مبنای «انسان‌شناسی» بنا می‌کند. مارکس با تأکید بر ویژگی کار اجتماعی انسان در صدد است وجوه جبری جامعه و حیثیات آزادانه بشر را توأمان در مقابل سرمایه‌داری به عنوان رویکردی ضد انسانی به ما بنمایاند. از طریق این همراهی با بزرگان پارادایم‌های رایج علوم انسانی، توانستیم به این برسیم که تصویر علامه طباطبایی از انسان در معارف شیعی و فلسفی، اقتضائات منحصر به فردی می‌تواند در علوم انسانی داشته باشد. این تأثیرات با حضور نظریه اعتباریات علامه که تبیین مقولات عقل عملی است پر رنگ‌تر می‌شود. به نحوی که این نظریه توضیحات راهگشایی در تعریف و تبیین اجتماع، پیدایش اجتماع و تبیین فعل اجتماعی، تبیین هویت مفاهیم اجتماعی، مسأله بسیار مهم ساختار و عامل، و جایگاه ورود ارزش‌ها و اجتهاد به علوم انسانی دارد. این عنصر اخیر راه تولید علوم انسانی دینی را برای ما روشن می‌کند. از دیگر تأثیرات انسان‌شناسی علامه بر روش‌شناسی علوم انسانی و برخی توصیه‌های علمی به دانش انسان‌شناسی است. بدیهی است که برای شکل‌گیری یک پارادایم عناصر معرفت‌شناختی و هستی‌شناختی نیز اقتضائاتی در موارد پیش گفته دارند که در تعامل با هم می‌توان به یک نظر جامع راجع به پارادایم دانش دینی یا بومی از نگاه علامه طباطبایی (ره) رسید.
انسان شناسی از دیدگاه علامه سید محمد حسین طباطبایی (رضوان الله علیه)
نویسنده:
مراد آیدوغدو
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
همه موجودات مشهود ظاهر عالم باطن است. و ناظرین را به ماورای خود یعنی به علت شان که همان باطن است سوق می دهند. از این جهت همه آنها از ویژگی کلمات برخوردارند. زیرا ویژگی اصلی کلمات این است که مخاطب را به ما واری خود سوق می دهند. پس می توان هم موجودات را به عنوان کلمه خدا تلقی کرد. انسان هم از آن جهت که موجودی از موجودات کلمه خدای متعال و از آن جهت که ظاهر کننده اسمایی از اسمای خدای متعال است که موجودات دیگر توانایی ظاهر کردن آنها را ندارند کلمه تامه خدای متعال می باشد. از این لحاظ می توان همه موجودات را به سه قسم تقسیم کرد موجودات مجرد محض مادی محض و مرکب از هر دو انسان موجودی از موجودات قسم سوم است. بنابراین حقیقت انسان ثنائی و دو بعدی است. یک بعد او ملکوتی و آسمانی است بعد دیگرش ملکی و زمینی. حکمت آفرینش انسان از یک طرف به خدای متعال بر می گردد و از طرف دیگر به خود انسان از آنجا که خدای متعال واجب الوجود و دارای همه صفات کمالیه از جمله رحمانیت و جوادیت است به خدای متعال باز می گردد و از آنجا که انسان از موجوداتی که قابلیت بهره مند شدن از نور وجود را دارد به انسان بر می گردد. پس چون انسان از موجوداتی است که قابلیت بهره مند شدن از نور وجود را دارد خدای متعال به او وجود بخشید. خلقت انسان از ساختار وجودی خاصی برخوردار است این ساختار وجودی موجب شده است که انسان هم از قابلیت صعود و هم از قابلیت سقوط برخوردار باشد. برای اینکه انسان راه صعود را انتخاب کند خدای متعال به انسان لطف نمود و با اراده اختیاریش او را راهنمایی کرد. و در این راستا رسولان را فرستاد. مهمترین و اصلی ترین عنصری که موجب صعود و سقوط انسان می شود نحوه نگرش و انسان شناسی انسان است که یا خود را موجودی مخلوق و وابسته دانسته و به خالقش توجه دارد یا خیر. انسان با نحوه نگرشش مقامی را در عالم امکان برای خود انتخاب می کند و در راستای نحوه نگرش اوست که هویت انسانی انسان شکل می گیرد. خدای متعال برای ظاهر ساختن هویت انسانی انسان که در راستای نگرش او در درونششکل یافته انسان را مورد امتحان و آزمایش قرار می دهد تا اینکه هر وقت خدای متعال او را در جایگاه انتخاب شده اش قرار داد در اعتراض برای او باز نباشد حقیقت و هویت انسانی انسان در این عالم برای قلیلی از افراد مثل اولیاء الهی ظاهر است و بعد از عالم دنیا برای همه افراد انسان بالعیان ظاهر خواهد شد.
  • تعداد رکورد ها : 4197